قیصر امینپور؛ قلبی کوچک به وسعت دو جهان
بهترین شعر قیصر امینپور از نگاه فاطمه راکعی، در سالروز وفات شاعر
قطار میرود/تو میروی/تمام ایستگاه میرود/و من چقدر سادهام/که سالهای سال/در انتظار تو/کنار این قطارِ رفته ایستادهام/و همچنان/به نردههای ایستگاه رفته/تکیه دادهام.
زادروز:
2 اردیبهشت 1338 خورشیدی، گتوند (خوزستان)
وفات:
8 آبان 1386 خورشیدی، تهران
علت انتخاب:
از تاثیرگذارترین شعرای پس از پیروزی انقلاب
کلام ماندگار:
ناگهان چقدر زود دیر میشود.
در قول دیگران:
از دست دادن او برای اینجانب و برای همه اصحاب شعر و ادب، خسارت بار است. او شاعری خلاق و برجسته بود و همچنان به سمت قلههای این هنر بزرگ پیش میرفت. (مقام معظم رهبری)
در کارنامه فعالیتهای فاطمه راکعی، هم نمایندگی مجلس هست، هم سرپرستی اداره کل بانوان شهرداری تهران و هم عضویت در بعضی جناحهای سیاسی. با این حال او را همچنان به شاعری میشناسند. هرچند که در تحصیلات دانشگاهی نیز پیش رفته و دکتری زبانشناسی دارد. با این حال حضور سالیان او در دفتر شعرجوان و انجمن شاعران، همچنان وجهه شاعرانگیاش را بیشتر در ذهن تداعی میکند. راکعی از دوستان و نزدیکان قیصرامینپورهم بود و در این گپ کوتاه از او خواستیم یکی از بهترین شعرهای قیصر را انتخاب کند.
اگر موافق باشید با یکی از اشعار مرحوم قیصر امینپور شروع کنیم؛ از شعری که به نظر شما اثری برجسته است. در واقع اگر بخواهید یکی از شعرهای ایشان را انتخاب کنید، چه شعری را میخوانید؟
من با این شعر قیصر واقعا زندگی میکنم و فکرمیکنم اگر خودم میخواستم بهترین شعر زندگیام را بگویم، این شعر را میگفتم؛ اگر توانایی قیصر را داشتم. من در شعری که مثال خواهم زد، فلسفه زندگی به تعبیر خودم را میبینم؛ آمدن به این دنیا، تعلقات عاطفی به دنیا، به عزیزان و به کسانی که دوستشان داریم. در واقع عشق به معنی وسیع کلمه و بعد گذشتن و رفتن؛ یعنی زندگی، عشق، مرگ؛ مهمترین چیزهایی که در هستی و برای انسانها، مطرح هستند. همه اینها را قیصر در یک شعر گفته و آن شعر «قطار» است: «قطار میرود/تو میروی/تمام ایستگاه میرود/و من چقدر سادهام/که سالهای سال/در انتظار تو/کنار این قطارِ رفته ایستادهام/و همچنان/به نردههای ایستگاه رفته/تکیه دادهام» این شعر به قدری قوی است، آنقدر پارادوکسیکال و به قدری استعاری است که میشود آن را یکی از آثار برجسته قیصر دانست. تمام تکنیکهای شاعرانه را به کار گرفته بیآنکه در این کار، تعمدی بورزد. آنقدر شعر در روحش پخته شده و با همه وجودش آمیخته شده که بسیار ساده و روان از نظر خودش آنچه را که از همه هستیاش برآمده، در این شعر گفته است.
قیصر امینپور، غیر از شاعری، تحصیلات آکادمیک داشت، در دانشگاه درس میداد و تئوریهای مختلف شعر را هم خوب میشناخت. تمام اینها چقدر در گفتن شعرش موثر بوده؟ سرودنِ اینگونه شعر چطور سراغش میآمد؟ چون این شعری که فرمودید واقعا یکی از شعرهای قدرتمند قیصر است.
یک روایت:
ساعت چهار ونیم صبح بود، هنوز بیدار بودم. مجموعه شعر جدید قیصر را یکی از دوستان امانت گرفته بود و توی ذهنم یادآوری میکردم که فردایش پس بگیرم. اوایل صبح، ناگاه پیامکی از دوستم دکتر اسماعیل امینی رسید دقیقا با این کلمات: «بیچاره شدیم، قیصر هم رفت.» تنم تیر کشید، انگار پتکی گران به سرم خورد. بلافاصله تماس گرفتم، دیدم اسماعیل گریهکنان خبر را تایید کرد و گفت در بیمارستان دی، نزدیک توانیر است. به دو سه نفر از دوستان زنگ زدم و راهی بیمارستان دی شدم. چند نفر از شاعران گرد آمده بودند گریان و ویران، هر کسی در گوشهای ضجه میزد. خانم اشراقی، همسر گرامی قیصر، ساعد و امینی و… اختیار گریه از دست رفته بود. گریهکنان به یکی از مسئولان خبر رادیو زنگ زدم، ساعت 6 صبح بیدارش کردم و خبر فاجعه درگذشت قیصر را گفتم. چند شعرش را هم که در ذهن داشتم نقل کردم تا بنویسد و در اخبار رادیو اعلام کند. کمی بعد شفیعی کدکنی رسید، درحالی که دست بر سر میکوبید و صدای گریههایش همه را منقلبتر کرده بود. همان اوان آقای حسینی از خبر زنگ زد و حیرتزده گفت: «این بنده خدا کی بود؟» پرسیدم: «چرا؟» گفت: «تا در تحریریه خبر رادیو، این خبر را گفتم همه بیاستثنا گریه و زاری کردند. متاثر شدم که چرا کم میشناسمش.» (یدالله گودرزی، شاعر)
سیدعلی موسوی گرمارودی میگوید بخشی از شعر جوشش است و بخشی از آن، کوشش. شاعران بزرگ که شعرهای ماندگار میگویند، در بخش جوشش، قوی هستند؛ بخشی که به تعبیر بعضیها الهام است؛ همان بخشی که به قول عدهای خودش میآید، بدون اینکه شاعر بخواهد؛ همان پدیدهای که میآید و در ذهن و روان و قلم شاعر، جاری میشود. من بارها شده در موقعیتهایی که اصلا شاعرانه نیست -مثلا فرض کنید دارم جاروبرقی میکشم و با وجود صدای جاروبرقی- یکمرتبه احساس میکنم میخواهم چیزی بگویم. برای خودم هم عجیب است. سریع خاموش میکنم، میروم یادداشت میکنم، بعدا روی آن فکر میکنم و بندهای دیگرش را میآورم در آن حالوهوایی که آن شعر آمده و تکمیلش میکنم. خیلی وقتها به این صورت است. بنابراین شعر، الهام است. البته به این معنی که تجربههای زندگی و حسهایی که انسانها دارند، با احساسات، تخیلات، اندیشهها و بعضی دغدغههای مهم و حیاتی هر انسانی در هم میآمیزند و همه اینها، در یک لحظهای به صورت شعر فوران میکنند.
حالا ما میتوانیم به این بگوییم الهام، میتوانیم بگوییم فوران احساسات، تخیلات، درآمیختگی اینها و غیره. به هرحال اینگونه میشود که شعر میآید. درعین حال بخش کوششی شعر هم مهم است؛ چیزی است که امثال قیصر امینپور، سیدحسن حسینی، سیدعلی موسوی گرمارودی، طاهره صفارزاده و خیلی کسان دیگر و خیلی از بزرگان شعر معاصر، به بهترین شکل داشتهاند. در واقع بزرگان شعر معاصر ما هر دو وجه را داشتهاند. من خوشبختانه با دو نفرشان سالها همکاری نزدیک داشتم؛ بیش از 25سال. در انجمن شاعران و دفتر شعر جوان با قیصر امینپور و سیدحسن حسینی همکاری داشتم. با خانم دکتر صفارزاده هم به خاطر اینکه دانشگاهی بودند و شعرشان را میشناختم و مطالعه در آثارشان داشتم و دارم و بسیار شعرهایشان را و شخصیتشان را میشناسم، آشنایی داشتم. آقای گرمارودی هم به همین شکل. اینها آن بخش الهام و جوشش را دارند؛ به بهترین و قویترین شکل. و خوشبختانه این فرصت را هم یافتهاند که زمینه آکادمیک و مطالعات عمیق را در حوزه شعر و ادبیات داشته باشند. این دو وقتی به هم بپیوندد، نتیجه آن میشود شعرهایی که واقعا از هر جهت ماندگار است.
با این حال عدهای از شعرا صرفا نامی پیدا میکنند و بعد هم نامشان از یادها میرود. قیصر ولی جزو آن دسته از شاعرانی بود که هنوز هم محبوب و مقبول است. این موضوع چقدر به مرگ تراژیکش مربوط بود؟ چقدر برمیگشت به توان شاعریاش؟ و چقدر به شخصیت و اخلاقش؟
من فکرمیکنم همه اینها بود، ولی هیچیک از اینها به تنهایی نبود. آن چیزی که از قیصر یک چهره ماندگا-نه فقط در کتابها و تاریخ ادبیات بلکه در قلوب مردم و نهتنها در میهنش، حتی خارج از ایران، در افغانستان، در تاجیکستان- ساخته، مسأله آمیختگی و صمیمیت و صداقتی است که در وجودش موج میزد. خب خیلیها ممکن است جوانمرگ از این دنیا بروند و خیلیها ممکن است در تصادف بمیرند، ولی هیچکدام مثل قیصر نبودند. آن سوگواری را که در آن سطح برایش انجام شد، در نظر بگیرید. وقتی هم که زنده بود، عشق و محبت متقابلی با تمام آدمها داشت؛ با همه کسانی که به نحوی پیشش میآمدند؛ اعم از دانشجویان، دوستداران و خبرنگاران.
با اینکه اصلا اهل مصاحبه و اینها نبود، ولی رفتار انسانیاش با مردم و درک بسیارعمیقش از تکتک انسانهایی که با آنها مواجه میشد، به نحوی بود که آدم فکر میکرد طرف عزیزترین کس قیصر است که واقعا هم بود؛ یعنی چنین قلب بزرگی داشت. من شعری برای آقای دکتر آیینهوند دارم -که او هم انسان فرهیخته بزرگی بود- و در آن شعر گفتهام «برای هر دو جهان قلب کوچکش جا داشت»؛ قیصر چنین کسی بود. در کنار اینها، سادهزیستیاش، تواضعش و عشق عمیقش به همه موجودات را میدیدیم. او نه فقط به انسانها بلکه به همه هستی عشق میورزید. آن تجلیِ «عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست» را ما در وجود قیصر میدیدیم.
***
مطلبی که خواندید، شمهای از تلاش تحریریه روزنامه شهروند است که در قالب ویژهنامه «صد چهره سده» منتشر شد و نوروز 1400 خورشیدی روی پیشخوان کیوسکهای مطبوعاتی قرار گرفت. ویژهنامهای که معرفی 100 چهره موثر یکصد سال اخیر تاریخ ایران زمین را که لزوما نه همهشان محبوب بودند و نه قهرمان -اما مهم و تاثیرگذار- در دستور کار خود قرار داده است. در تهیه این ویژهنامه وجه «شهرت» و شناختهشدگی بهعنوان یکی از معیارهای انتخاب «چهره»ها مورد توجه قرار داشت و با توجه به محدودیتی که عدد «100» برایمان رقم زد، بسیار محتمل است که چهره یا چهرههایی از قلم افتاده باشند. البته دلیل این «نبود»، قطعا اهمال و نسیان گردآورندگان ویژهنامه نیست چه آنکه 100 نفر حاضر از میان صدها چهره گلچین و سعی شده است حتیالمقدور موثرترینها در هر حوزه از قلم نیفتند. به تناوب، مطالب ویژهنامه «صد چهره سده» در سایت «شهروندآنلاین» قابل مشاهده و همزمان در اینستاگرام و توییتر «شهروندآنلاین» نیز مطالب صوتی و تصویری جذاب و مرتبط با «چهره» موردنظر منتشر خواهد شد.
[علاقهمندانی که مایل به تهیه نسخه چاپی ویژهنامه «صد چهره سده» هستند میتوانند با ارسال عدد یک به شماره 5000262662 از شرایط خرید پستی آن مطلع شوند.]