وقتی چهل و یکی دوسال پیش، علی عسگری و رمضان دهقان پس از سالها کار در تولیدیهای کفش در تهران تصمیم گرفتند راهی شهر زادگاهشان شده و صنعتی را که آموخته بودند در موطن خود ادامه دهند، فکرش را هم نمیکردند که اینکار چند دهه بعد باعث شهرت و نامآوری شهر زادگاهشان شود. اما چنین شد
[ نگار باباخانی]
وقتی چهل و یکی دوسال پیش، علی عسگری و رمضان دهقان پس از سالها کار در تولیدیهای کفش در تهران تصمیم گرفتند راهی شهر زادگاهشان شده و صنعتی را که آموخته بودند در موطن خود ادامه دهند، فکرش را هم نمیکردند که اینکار چند دهه بعد باعث شهرت و نامآوری شهر زادگاهشان شود. اما چنین شد. بیاینکه پشت احداث کارگاه تولید کفش بچگانه در هیدج، ردی حتی کمرنگ از چنین تفکری وجود داشته باشد. علی عسگری و رمضان دهقان در اواخر دهه پنجاه با تأسیس نخستین کارگاه تولید کفش در هیدج فقط میخواستند کاری را که به خوبی بلد بودند در شهر خودشان انجام دهند. اینکار برای آنها یک شغل بود؛ که قرار بود نان بیاورد سر سفرهشان. اما روزگار بازیهای جذابی دارد. میگویند در این دنیا از هر دست بدهی از همان دست بهترش را میگیری. یعنی کار خیر در این دنیا بیپاداش نمیماند. کارآفرینی هم یکی از خیرترین کارهایی است که میتوان تصور کرد. شاید به این دلیل که گاه کارآفرینی علاوه بر سودی که نصیب شخص کارآفرین و کارگرانش میکند، نقشی فراتر را نیز عهدهدار میشود. نقشی در حد ارتقا و شناساندن یک سرزمین؛ در حد تبدیل شدن به یک الگوی زنده و حی و حاضر؛ در حد الهام بخش دیگران شدن. این را قطعا علی عسگری و رمضان دهقان بهتر از بقیه درک میکنند. آنها به چشم خود دیدهاند که چگونه رونق کار تولیدی کوچکشان در شهر کوچک هیدج زنجان با برانگیختن علاقه جوانان آن دیار به این شغل، باعث شد تولیدیهای کفش در هیدج یکی یکی زیاد و زیادتر شود؛ تا جاییکه الان این شهر با تمام مسائل و مشکلات اقتصادی که دارد، با دارا بودن صد و سی و اندی تولیدی کفش بدل شده به قطب کشوری تولید کفشهای ورزشی و بچگانه؛ تا آنجاکه کفشهای هیدج به شهرهایی چون مشهد، اصفهان، تبریز و تهران؛ و البته کشورهاdی چون افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان و عراق صادر میشود. در مجموع تولیدیهای هیدج سالانه ٨میلیون جفت کفش تولید میکنند.
هیدج و حال و هوایش
شهر هیدج در ۷۵ کیلومتری شرق زنجان در کنار آزاد راه زنجان-تهران واقع شده است. جمعیت این شهر بالغ بر ۱۲ هزار نفر است که از این میان بیش ازهزار و ٥٠٠نفر در صنعت کفش شاغلاند. وارد هیدج که میشوید، حال و هوای خاص شهر شما را میگیرد. به هر سو رو میکنید، کارگاهی میبینید و کارگرانی مشغول که درحال تولید کفش هستند. همه جا پر است از صداهای چکش که به قالبهای کفش میخورد؛ و بوی چسب و چرم که قرار است رویای کودکانی که در آرزوی کفشهای رنگارنگ به خواب میروند، تعبیر کنند. کارگاهها پر هستند از کفشهای سفید، صورتی، آبی و زرد در انتظار جعبههای رنگارنگ مخصوص. وانتها و کامیونها جلوی تولیدیها درحال بار زدن این کفشهایند و فروشگاههای مختلف شهرهای گوناگون در انتظار رسیدنشان.
احداث نخستین کارگاه
علی عسگری یکی از افرادی است که ٤٠سال پیش نخستین تولیدی کفش را در هیدج بنا کرد. او که اکنون گرد سپیدی بر موهایش نشسته، درباره آنروزها میگوید: «قبل از انقلاب رفتم تهران. میخواستم کار کنم. الان اوضاع کار در شهرستانها خوب نیست، چه برسد به ٥٠سال پیش؛ که در جایی مثل هیدج فقط میتوانستید کشاورزی کنید. اما من آنموقع دوست داشتم کاری جدید و صنعتی به درد بخور یاد بگیرم. یادم میآید کهسال ٤٨ بود که رسیدیم تهران. باید دنبال کار میگشتیم. بههرحال از شانس یا هر چیز دیگر در یک کارگاه تولید کفش برایم کار پیدا شد. وقتی کار را شروع کردم، دیدم روز به روز بیشتر از این کار خوشم میآید. این خوش آمدن همان و ٩سال ماندگار شدن در این حرفه همان. کمکم کار را یاد گرفتم و برای خودم یک پا اوستا کار شدم.»
علی عسگری در مورد اینکه چه شد نخستین کارگاه تولید کفش را در هیدج بنا کرد، میگوید: «به هر دلیل تصمیم گرفتم برگردم هیدج. خاک دامنگیر است و آدم هر جا هر قدر هم که بهش خوش بگذرد، باز نمیتواند موطنش را فراموش کند. من هم بالاخره خواستم برگردم. یکی از دوستان نزدیکم استاد رمضان دهقان نیز با من بود در این بازگشت. سال ٥٧ بود و ما دو نفر به هر وضعی برگشتیم هیدج. آنموقع هیدج مثل الان نبود و میشود گفت روستایی بزرگ بود که به دلیل حاصلخیزی خاکش شغل بیشتر مردم کشاورزی بود. ما اما میخواستیم در این شهر به کاری که به خوبی یاد گرفته و بلد شده بودیم، بپردازیم.»آیا عسگری فقط و فقط با تکیه بر تجاربش در کارگاهی که کار میکرد میخواست کارگاه خودش را احداث کند؛ یا دورههای خاصی گذرانده بود؟ با شنیدن این سوال علی عسگری لبخند میزند: «کدام دوره؟ فقط و فقط تجربه کرده بودیم. تجربه بهترین استاد است؛ البته به شرطی که بخواهید. ما هم میخواستیم. به قولی کار را از استادمان میقاپیدیم. البته خداوکیلی استادمان هم آدم باوجدانی بود. چیزی را قایم نمیکرد. هر چه بلد بود به ما یاد میداد و حتی فوت آخر کوزهگری را نیز ناگفته نمیگذاشت. به این دلیل بود که در مدت ٩سال کار کردن واقعا استاد شده و تمام ریزهکاریها را بلد بودیم. شنا میدانستیم و فقط باید آب پیدا میکردیم و این آب هم همان کارگاه خودمان بود. ما هم به همراه دهقان آمدیم کارگاهی کوچک اجاره کردیم و کارگاه خودمان را زدیم.»
شهری پر از کارگاه
حاج علی عسگری درباره نخستین روزهای کارشان در کارگاه میگوید: «آن زمانها بههرحال همه چیز آسانتر از الان بود. هزینهها کمتر بود و بالاخره هر کسی میتوانست به طریقی گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. روزهای نخست کارمان خیلی سخت بود. باید میرفتیم تهران و مواد اولیه میآوردیم هیدج، بعد هم کفشها را تولید کرده و پس از آن هم باید دنبال فروش آنها میبودیم. این مرحله در روزهای نخست سختتر از همه بود. یعنی باید اول میتوانستیم اعتماد فروشندگان را جلب کنیم تا از ما کفش بخرند. تولیدیهای گردن کلفت در تهران بودند و سخت بود مغازهداری را وادار کنید بیاید از جایی مثل هیدج کفش بخرد. اما با تلاش هر سختی آسان میشود و کار ما هم با تلاش و همت و نیز جذب سرمایههای کوچک و قدرتمند کردن بنیهمان رو به آسانی گذاشت. چند وقت که گذشت، کار ما رونق خوبی پیدا کرد. خیلی از جوانان شهر وقتی این رونق را دیدند، آمدند پیش ما تا کار یاد بگیرند. خیلیها هم یاد گرفتند و رفتند و یک دفعه دیدیم هیدج پر شده از کارگاه تولید کفش. الان حدود صدوچهل کارگاه در هیدج فعال است و خداوکیلی خیلی از آنها هم خوب کار میکنند. همین که هیدج تبدیل شده به یک قطب در اینکار؛ یعنی تولیدیها کارشان را خوب انجام داده و توانستهاند اعتماد خریداران را جلب کنند.»
رقابتی همه سر برد
از حاج علی میپرسم آیا ازدیاد کارگاهها درنهایت به ضرر کارگاه آنان نشده است و آیا اینهمه کارگاه در یک شهر کوچک به معنای زیاد شدن دست نیست؟ پاسخش بزرگمنشانه است: «خداوکیلی نه. کسی قرار نیست نان کس دیگری را بخورد یا ببرد. بازار که خوب باشد، برای همه کار هست. اگر هم خوب نباشد، برای همه خوب نیست. درواقع زیاد شدن کارگاههای تولید کفش نمیتواند ضرری به ما برساند، البته اگر همهشان کارشان را خوب انجام بدهند. اما مشکل اینجاست که بعضی اینگونه نیستند؛ و اینها هستند که ضرر میزنند. وقتی کارگاهی کار باکیفیت تولید نمیکند و درنهایت هم کار را با ضرر و زیر قیمت میفروشد، باعث ضرر میشود. البته خودش هم ضرر میکند. کسی که برای کم کردن قیمت تمام شده مواد نامرغوب ارزان به کار میبرد، درنهایت کفشش هم خوب نمیشود و مجبور میشود آنها را زیر قیمت بفروشد. این باعث میشود این قیمت تثبیت شود و این یعنی ضرر برای همه. چند روز پیش بار کفش برده بودم مشهد؛ آنجا وقتی درباره قیمت کفش صحبت میکردیم، گفتند فلانی از فلان کارگاه آمده بود و کار را به فلان قیمت میداد. گفتم مگر از طرف من آمده بود یا کار مرا آورده بود که حالا مجبور باشم به همان قیمتی که او خواسته بفروشم. میبینید؟ دود کار بد به چشم ما هم میرود؛ و کاری هم نمیتوانیم بکنیم. متأسفانه کاری در این زمینه از اتحادیه هم برنمیآید و فقط میتوانیم با آنها حرف بزنیم.» عسگری درباره مدل کفشها نیز میگوید که بیشتر تولیداتشان از روی مدلهای تهران و ترکیه ساخته میشود. به گفته علی عسگری کار این تولیدیها چنان خوب است که چند نفر از کسانیکه در این حرفه مشغول بودهاند اکنون در کشور ازبکستان تولیدی کفش افتتاح کردهاند و روزانه بالغ بر ٣هزار جفت کفش و دمپایی طبی به کشورهای اروپایی صادر میکنند.
از چرم تا کفش!!!
«از خرید مواد اولیه تا تولید کفش یک هفته کار دارد. آمادهسازی مواد اولیه، طراحی، برش، رویه سازی، قالب گیری، چسباندن کفی و درنهایت بستهبندی. بعد از آن هم کار اصلی شروع میشود که همان فروش است. درواقع اگر نتوانید کفشها را به فروش برسانید، انگار اصلا کاری نکردهاید. در این مرحله است که مشکلات بزرگ این حرفه بروز میکند. ما درحال حاضر مجبوریم خودمان کارهایمان را پخش کنیم. یعنی کفشها را بار وانت کرده و به شهرهای مختلف برای فروش میبریم و در آنجا نیز در ازای چکهای چند ماهه میفروشیم.» این میتواند روش مطمئنی باشد، اما بیشک برای تیراژهای بالای تولید جوابگو نیست. عسگری نیز با این امر موافق است، اما عقیده دارد: «این تنها راه است. قبلا کارها را به پخشکننده میدادیم، اما چند بار پیش آمد که پخشکننده کارهای مردم را که در مجموع بالغ بر ششصد هفتصد میلیون تومان بود، بالا کشیده و ناپدید میشد. پول زیاد هر کسی را وسوسه میکند؛ و ما که این وضع را دیدهایم، دیگر نمیتوانیم به کسی اعتماد کنیم.»
مشکلات و معضلات
از حاج علی میخواهم درباره دشواریهای این کار بیشتر توضیح دهد. میگوید: «یکی همین جریان فروش است که گفتم. در مرحله فروش ما بهعنوان تولیدکننده کمترین سود را میبریم و در این میان سود اصلی به واسطهها و دلالان میرسد. مثلا تولیدی خود ما فقط در زمینه کفشهای بچگانه فعال است. ما کفشها را به قیمتی که شاید باور نکنید میفروشیم. سود هر جفت کفش برای ما کمتر از هفت هشتهزار تومان است. اما پشت ویترین مغازهها کفشهای خودم رادیدهام که ١٠برابر قیمتی که ما فروختهایم قیمت خوردهاند. ما زحمت کشیده و ٥هزار تومان سود بردهایم و آنوقت یکی بدون کمترین زحمتی صدهزار تومان سود میبرد. این عادلانه نیست، اما کاری هم نمیشود کرد. ما که شرایط مالی افتتاح فروشگاه در تمام شهرها را نداریم. اگر میشد تولیدیها خودشان فروشگاه داشته باشند این معضل حل میشد، اما آن به مبالغ نجومی نیاز دارد که ما از پس آن برنمیآییم. گرانی و بالا رفتن قیمت مواد اولیه از دیگر مشکلات اعضای این صنف است که باعث شده در سالهای اخیر بسیاری از کارگاهها به دلیل تورم و به صرفه نبودن کار تعطیل شوند. مشکل دیگر هم کفشهای بیکیفیت چینی و تایوانی است که کمر تولیدکننده را میشکند. البته خوشبختانه اوضاع در این یکی دو ساله از این نظر بهتر شده و مردم به کفشهای ایرانی روی آوردهاند.»
ماشین زمان
تولیدی کفش حاج علی ثمره تمام عمر کار کردن اوست. میخواهم بدانم او بهعنوان یک کارآفرین تا چه میزان از زندگیاش رضایت دارد و آیا احساس کامیابی میکند. به این دلیل از او میپرسم آیا اگر زمان به عقب بازگردد آیا دوباره همین راه را میرود یا نه؛ آهی میکشد و میگوید: «قطعا این راه را تکرار میکنم. اما کاش سوال شما واقعی شود و زمان به عقب برگردد. بهسال ٥٧. یعنی کفش شرایط آن روزها را داشته باشد. آن روزها نه جنس تقلبی بود و نه جنس ارزان چینی. نه تقلبی بود، نه کلاهبرداری و نه کلکی. همه به هم اعتماد داشتیم. خریدار میآمد و جنس را میبرد. ما هم هر روز ازش یومیه میگرفتیم و آخر هفته هم تسویه میکردیم. نه چکی بود و نه سفتهای. همه چیز احترام و اعتماد بود. پولها هم برکت داشت. راحت اعتماد میکردیم و سودش را هم میبردیم.»آیا حاج علی آنقدر از کارش راضی است که بخواهد فرزندانش نیز راه او را ادامه دهند؟ در پاسخ میگوید: «پنج فرزند دارم که چهارتای آنها پسرند. در این میان دو تا از پسرهایم در کار کفش هستند.»