کارگر یک فروشگاه با غرهای زنش به یک سارق تبدیل شد. با چاقو به دو طلافروشی دستبرد زد. طلا دزدید و طلافروش را زخمی و چشم چپش را کور کرد. متهم که در دومین سناریوی خود از سوی ماموران پلیس به دام افتاد خود را به دیوانگی زده بود و ادعا میکرد که کارت قرمز دارد.
وارد طلافروشی شد. چاقو بهدست حمله میکرد. طلاها را میخواست. روزها بود که نقشه میکشید. حرفهای زنش مدام در ذهنش رژه میرفت.« عرضه دزدی هم نداری.» همینم شد سارق یک دزد. میخواست خودش را ثابت کند. میخواست خانه بخرد و وسایل خانه. تا چیزی از برادر و خواهرهایش کم نداشته باشد. تیزی را روی صاحب مغازه کشید. دستوصورتش را خط انداخت و به چشمش آسیب رساند. طلا برداشت و فرار کرد.
ماجرای سرقت خشن
هفته پیش بود که پلیس در جریان سرقت از طلافروشی در یکی محلههای جنوبغربی پایتخت قرار گرفت. وقتی ماموران خود را به محل سرقت رساندند، متوجه شدند سارق، صاحب مغازه را زخمی کرده و با سرقت طلاها پا به فرار گذاشته است.
طلافروش که مردی میانسال بود، با ضربات چاقوی سارق گوش و دستهایش زخمی شده و از ناحیه چشم چپ دچار آسیب شده بود. صاحب مغازه خیلی زود با خودروی اورژانس به بیمارستان منتقل میشود.
صاحب مغازه تحت معاینات پزشکی قرار گرفت اما تیم پزشکی نتوانستند برای این مرد کاری انجام دهند. ضربه چاقو کاری بود و مرد طلافروش چشم چپش را از دست داد.
بررسی دوربین مداربسته
تحقیقات پلیسی در دستور کار ماموران قرار میگیرد. تیم مبارزه با سرقت در گام نخست دوربینهای مداربسته را بازبینی میکنند. بررسیها نشان میداد سارق بهعنوان مشتری وارد مغازه طلافروشی شده و سناریوی سرقت خود را اجرایی کرده است. وقتی تصویر متهم از دوربینهای مداربسته به ثبت رسید، تصویر چهره این سارق به کلانتریهای سراسر پایتخت ارسال شد.
سرقت دوم و دستگیری
درحالی که ماموران بهدنبال ردی از سارق چاقو بهدست بودند ساعتی بعد ماموران در جریان سرقتی مشابه از یک طلافروشی دیگر قرار میگیرند.
تیم ویژه پلیسی خود را بهسرعت به محل سرقت میرسانند و سارق را که قصد داشت دومین سناریوی سرقت را عملی کند دستگیر میکنند.
ماموران در بازرسی بدنی از متهم به کیف طلاهای متهم برخورد کردند که دستبند و گردنبندهای طلا داخل آن بود. این در حالی بود که چاقوی متهم هم ضبط شد.
دیوانه هستم و کارت قرمز دارم
متهم به پلیس آگاهی منتقل شد. او در بازجوییها رفتارهای غیرعادی از خود نشان میداد و ادعا میکرد کارت قرمز دارد.
این سارق تکرو که خود را به دیوانگی زده بود سخنی از سرقتهایش نمیگفت. ادعا داشت صحنههای سرقت را به یاد ندارد. او نبوده که دست به دزدی زده است.
تحقیقات اما ادامه داشت تا بازپرس شعبه ۴ دادسرای ناحیه ۳۴ دستور ویژهای برای پیگیری پرونده داد.
همین شد تا متهم دست از دیوانگی برداشت و به سرقت اعتراف کرد. «در یک فروشگاه کار میکردم. حقوق کم و ثابتی داشتم. قدرت خرید مایحتاج زندگی را نداشتم. خواستههای زنم از توانم خارج بود.
همسرم میخواست خانه را عوض کنم. وسایل خانه را نو کنم. مدام غر میزد. دیگران را به رخ من میکشید. زندگی برادرانم یا خواهرانش را. زندگی ما با همه مقایسه میشد. تحقیر میشدم. میخواستم شرایط را بهتر کنم اما حقوقم همان بود بیش از آن چندرغاز در ماه گیرم نمیآمد.
زنم همش در سرم میکوبید و میگفت که من حتی عرضه دزدی را هم ندارم.»
نقشه سرقت از بانکها
این متهم در بازجوییها از جزئیات سرقتش پرده برداشت و گفت: «برای اینکه همسرم درخواست طلاق نکند و زندگیام خراب نشود تصمیم به سرقت گرفتم. ابتدا تصمیم گرفتم از بانک سرقت کنم. چند بانک را شناسایی و بهعنوان مشتری وضعیت بانکها را بررسی کردم.
تصمیم داشتم پول بانکها را بزنم، اما وقتی وارد بانکها میشدم دوربینهای مداربسته بانکها ترس به جانم میانداخت. به هر بانکی که میرفتم منصرف میشدم. کار بزرگی بود که مطمئنا دستگیر میشدم به همین خاطر نقشهام را تغییر دادم.»
سرقت از طلافروشی
بعد تصمیم گرفتم که از طلافروشی سرقت کنم. چند طلافروشی را در نظر داشتم. آنها را زیرنظر گرفته بودم. ابتدا بهعنوان مشتری میرفتم و وضعیت آنها را بررسی میکردم. چاقو برداشتم تا در صورت نیاز از آن استفاده کنم. نقشهام را در مغازه طلافروشی در جنوبغربی اجرایی کردم. میخواستم طلاها را سرقت کنم که صاحب مغازه با من درگیر شد.
مقاومت کرد. با چاقو به چشم و گوش و دستانش ضربه زدم. او افتاد داخل مغازه و من چون زنگ خطر به صدا در آمده بود ترسیدم و مقداری طلا برداشته و ریختم تو کیفم و فرار کردم.
چند ساعت بعد چون طلاها کم بود تصمیم گرفتم طلاهای مغاز طلافروشی دیگر را هم سرقت کنم اما ماجرا لو رفت و ماموران به آنجا آمدند و قبل از اینکه سرقت دوم را بخواهم انجام بدهم دستگیر شدم.
با ادعاهای این سارق، متهم روانه زندان شد. این در حالی بود که ماموران متوجه شدند که طلافروشی در جریان حمله سارق چشم چپش را از دست داده است.