جانبخشی در خانه جنها !
گفتوگو با امدادگر لرستانی؛ از مأموریت در کوهستان تا همراهی با مردم سیلزده
علی جانبزرگی اهل ازناست، بیستونه ساله و باانگیزه است. زندگی در منطقه کوهستانی استان لرستان و همنشینی با پدری کوهنورد از او کوهنوردی حرفهای و کارکشته ساخته است. برای همین بود که هلال احمر ازنا هنگام بروز حوادث و در عملیاتهای امدادی از او و پدرش کمک میگرفت. به مرور آمدوشد گاهوبیگاهش به هلال احمر موجب شد به این جمعیت علاقهمند شود تا اینکه از سال 89 به صورت رسمی و به عنوان امدادگر داوطلب فعالیتش را در این نهاد امدادی شروع کرد. پشتکار فراوان داشت و در دورههای آموزشی جمعیت شرکت کرد و به مرور به درجه ایثار در امدادگری رسید. جانبزرگی متأهل است و جالب اینکه همسرش هم یک هلال احمری است. در گپوگفتی صمیمی این جوان نجاتگر از عملیاتها و خاطرات تلخ و شیرینی که برایش رقم خورده است، میگوید.
حادثه آذر سال 96 اشترانکوه جزو آن دسته از حوادثی است که هیچگاه از خاطر کوهنوردان پاک نمیشود: مرگ 9 نفر در یک ساعت، چیزی شبیه به حادثه وقوع بهمن در زمستان سال 99 در ارتفاعات شمال تهران. «14 کوهنورد مشهدی تصمیم میگیرند در سفر به لرستان به ارتفاعات کول جنو صعود کنند. قلهای در شرقیترین قله خطالرأس اشترانکوه که در میان کوهنوردان حرفهای، به فنیترین قله زاگرس مشهور است. بومیهای منطقه نامش را کول جنو به معنی خانه جنها گذاشتهاند. علتش هم بهمنهای شدیدی بوده که در قدیم از این کوه با صداهای هولناک سرازیر میشده و مردم را به وحشت میانداخته است. خلاصه اینکه آذر سال 96، 14 کوهنورد مشهدی با راهنمایی یکی از بومیهای منطقه برای صعود به این قله راهی میشوند. در میان راه با نامساعدشدن وضعیت آبوهوا 5 نفر از این کوهنوردان از ادامه راه پشیمان میشوند. اما 8 نفر باقیمانده به همراه راهنما به راه خود ادامه میدهند. چند ساعت بعد هوا بهشدت سرد میشود و کوهنوردان مشهدی گرفتار و البته قربانی بهمنی سرازیرشده از کوه میشوند. بعد هم همراهان باقیمانده آنها ماجرا را به هلال احمر استان اطلاع میدهند.»
شبی که این حادثه رخ داد، علی همراه خانوادهاش در تهران بود. «صبح که از خواب بیدار شدم با چند تماس از دسترفته پدرم در نیمههای شب روبهرو شدم، سریع با او تماس گرفتم اما در دسترس نبود. حدس زدم به مأموریت رفتهاند. طی تماس با دوستان ازنایی در جریان حادثه بهمن قرار گرفتم و تا ساعت 8 صبح خودم را به ازنا رسانده و در مأموریت شرکت کردم. هوا بهشدت سرد بود. به خاطر تعداد زیاد قربانیان، این مأموریت یکی از سختترین مأموریتهای امدادی ما بود. با تلاش امدادگران حاضر در منطقه اولین قربانی بهمن خیلی زود در ارتفاعات پیدا شد. او زیر برف نبود. با کمک امدادگران پیکرش به پایین کوه منتقل شد.»
آن طور که جانبزرگی میگوید، امدادگران برای پیداکردن باقی اجساد سختیهای زیادی متحمل شدند. «روز اول کار خیلی خوب پیش نرفت، اما در روز دوم موفق به پیداکردن پیکر 8 نفر از کوهنوردان شدیم. امدادگران برای پیداکردن این پیکرها، در دل کوه بیل میزدند و عرق میریختند. خدا رحم کرد که قبل از وخیمشدن شرایط آبوهوایی منطقه توانستیم این 8 نفر را از زیر خروارها برف پیدا کنیم؛ اما هنوز یکی از پیکرها پیدا نشده بود. با هشدارهای هواشناسی مبنی بر سردشدن هوا و بارش برف تصمیم گرفتیم 8 پیکر پیداشده را به مشهد منتقل کنیم. امدادگرها هنوز در فکر یک پیکر باقیمانده بودند. در سرمای شدید و سوز کوهستان همه دست به دست هم دادند و پیکر باقیمانده را هم پیدا کردند. بعد از پیداکردن این پیکر، هوا به هم ریخت و بارشها شروع شد.»
نجات روی تیغه کولجنو
کول جنو همواره شاهد وقوع حوادث بسیار برای کوهنوردان بوده است؛ بهخصوص افرادی که بدون تجهیزات به صعود اقدام میکنند. نجات یک زن و مرد روی تیغه کول جنو یکی دیگر از مأموریتهایی است که جانبزرگی به همراه دوستانش در آن حضور داشته است. «ساعت 6 غروب بود که طی تماس یک زن و مرد تیم امدادی ما برای نجات آنها عازم کول جنو شد. ساعت اعلام نیاز برای کمک وقتی بود که استفاده از امداد هوایی برای سریعرسیدن به آنها ممکن نبود. برای همین باید با پای پیاده مسافت طولانی را برای رسیدن به آنها طی میکردیم، آن هم با کولههای سنگینی که همراهمان بود. با توجه به حساسیت مأموریت، راه هشت ساعته را چهار ساعته طی کردیم تا به این دو نفر روی تیغه قله رسیدیم. ساعت 9 شب بود و وقتی رسیدیم هوا کاملا تاریک شده بود. با نور هدلایتهای آنها موفق شدیم محل دقیق ایستادنشان را پیدا کنیم.»
دیدن امدادگران در آن ساعت شب برای این دو نفر قابل باور نبود. «به نظر میرسید هر دو نفر از امداد ناامید شده بودند. خانم گرفتار در قله از شدت سرما به خودش میلرزید و دچار افت فشار خون شده بود. با دیدن او در این حال کاپشنم را درآوردم و او تنش کرد. گرچه تابستان بود، اما هوا در آن نقطه به حدی سرد بود که صدای خوردن دندانهایم را به هم میشنیدم. با کمک ما هر دو نفر صحیح و سالم به پایین قله منتقل شدند. این دو نفر حساسیت این مأموریت را زمانی متوجه شدند که هفته بعدش همین اتفاق برای دو نفر دیگر در همین نقطه رخ داد و چون موقعیتشان را اطلاع نداده بودند، یکی از آنها از ارتفاعات سقوط و فوت کرده بود. وقتی این خبر در رسانهها منعکس شد، این خانم و آقا با ما تماس گرفتند و گفتند جانشان را مدیون امدادگران هلال احمر هستند.»
به گفته جانبزرگی، زنی که در حادثه دوم بهخاطر کمکنگرفتن از جمعیت هلال احمر از تیغه کول جنو سقوط کرده و جان باخته بود، سیویک ساله و اهل اهواز بود. «ساعت چهار عصر هفدهم مرداد ماه 2 سال پیش، در پی سقوط یک کوهنورد از قله کول جنو در ارتفاعات اشترانکوه، جمعیت هلال احمر ازنا چهار تیم امدادونجات کوهستان خود را به محل حادثه اعزام کرد. این کوهنورد که زنی سیویک ساله و اهل اهواز بود در حین صعود به قله از روی تیغههای کول جنو سقوط کرده و جان خود را از دست داده بود. پس از اعزام تیمهای امدادونجات کوهستان هلال احمر ازنا به منطقه و با توجه به تاریکبودن هوا، پس از شناسایی محل دقیق پیکر این کوهنورد، عملیات رهاسازی پیکر او به این علت که روی تیغهها افتاده بود تا روشنشدن هوا متوقف شد. بلافاصله پس از روشنشدن هوا، تیم کوهستان هلال احمر ازنا پس از دسترسی مجدد به پیکر بیجان این کوهنورد و زدن کارگاههای فنی با تلاش بسیار عملیات انتقال به پایین دیوارهها و رساندن او به محیطی امن را انجام دادند؛ اما همچنان امکان انتقال این پیکر با بالگرد وجود نداشت. برای همین با اضافهشدن امدادگران جدید و با همکاری هیأت کوهنوردی ازنا درنهایت با زدن بیش از ۶۰ کارگاه پیکر این کوهنورد به روستای کمندان منتقل شد و پس از گذشت ۳۰ ساعت، این عملیات نفسگیر به پایان رسید.»
کول جنو به عنوان یکی از خطرناکترین نقاط کوهستانی ایران همچنان محل وقوع حوادث بسیاری برای کوهنوردان است و امدادگرانی چون جانبزرگی فریادرس آنها هستند. «دوازدهم فروردین امسال پسر جوانی با ما تماس گرفت و برای صعود به کول جنو راهنمایی خواست. با اعلام هشدارهای لازم سعی کردم آنها را از صعود در آن ساعت شب منصرف کنم. در ظاهر با هشدارهای ما موافق بودند و گفتند که شب را استراحت میکنند و با روشنشدن هوا به صعود ادمه میدهند؛ اما ساعت چهارونیم صبح تلفنم دوباره زنگ خورد. آن سوی خط صدای لرزان و ملتمسانه همان جوان را شنیدم که میگفت برف گرفتارشان کرده و دوستش دچار سرمازدگی شده و جانش در خطر است. همان لحظه تیمهای امدادی را خبر کردم. تلاشمان برای هماهنگی با بالگرد راه به جایی نبرد، اینبار هم بهناچار مسیر را به صورت پیاده طی کردیم و به این دو نفر رسیدیم. یکی از آنها بهشدت دچار سرمازدگی شده بود و اگر سریع به آنها نمیرسیدیم، محال بود زنده بمانند.»
باکس
همراهی در سیلاب جهنمی پلدختر
درست است بخش زیادی از فعالیتهای امدادی علی جانبزرگی و دوستانش در کوهستان انجام شده، اما آنها در مأموریتهای دیگری هم حاضر بودهاند. یکی از این مأموریتها که علی به همراه رفقای حاضر به یراقش در آن حضوری چشمگیر داشته، به سیل خانمانبرانداز پلدختر در سال 98 برمیگردد. «جهنمی بود آن روز؛ در یک چشم به هم زدن سیلاب آمد و شهر پلدختر را شست و برد. مردم مانده بودند و خانههای به گِل نشسته و نگاههای حیرانی که ناامیدی از سر و رویشان میبارید. نیروهای امدادی جمعیت هلال احمر در این مأموریت پشتیبانی منطقه را عهدهدار بودند و وسایل و امکانات رفاهی به مردم میرساندند. درست است بخش عمدهای از وظایف و مأموریتهای ما در نجات جان انسانها خلاصه میشود، اما نجات همیشه به معنای نجات تن آنها نیست و در برخی از شرایط نجات روح و روان بلادیدگان و آرامکردن آنها مهمترین مأموریت ماست. در سیلاب پلدختر هم وضعیت همین بود. تمام مردم شهر مستأصل و درمانده بودند و دلجویی و همدردی با آنها در کنار آرامکردن شرایط، تنها وظیفه آن روزهای ما بود.»