«رضا بلدِ امدادگری بود. خوب میدانست امدادگر مضطرب، امدادگر بازنده است، اما مگر میشد؟ در این عملیات پرابهام و گُنگ آرام بود. محل دقیق حادثه نامشخص، میزان خسارت واردشده نامعلوم. ناجیان حتی نمیدانستند، در جستوجوی چند جان باید تقلا کنند.»
این یک سطر روایت کوتاهی است از مشقتهای یک عملیات امدادی. ماجرای این عملیات مربوط به چهار سال پیش است، در محور 3هزار به الموت در حالی که کارگران اداره راه مشغول کار بودهاند، کوه ریزش میکند. «ریزش کوه»، «انسداد جاده» و «سقوط خودرو به نقطه نامعلوم» تکههای تلخ پازل آن عملیات بود.
حالا پس از چهار سال رضا گلزار، یکی از ناجیان حادثه، برای نخستین بار از این عملیات میگوید: «محور 3هزار به الموت یک جاده فرعی-روستایی است که پروژه عملیاتی توسعه آن چند سالی آغاز شده، هدف در این پروژه تسهیل در راه ارتباطی میان دو استان قزوین و مازندران است.
توسعه این راه همچنین در ایمنسازی راه نیز نقش و تأثیر زیادی دارد.» محوری که ناجی جمعیت هلالاحمر از آن صحبت میکند، در خبرگزاریها با عنوان «محور مرگ» شناخته شده است. یکی از پرمخاطرهترین محورهای روستایی استان که از واپسین نفسهای میهمانانش پر است؛
جادهای که بسیار حادثهخیز است و نقطهبهنقطه آن مستعد سانحه. حالا فکرش را بکنید در زمان باران، کولاک و ایام تعطیل که کاهش دید برای راننده به همراه دارد و میزان تردد مسافر هم چندین برابر است، چه اتفاقی رخ میدهد؟ بله، درست متوجه شدهاید؛ حادثه سقوط خودرو به نقطه نامعلوم در چنین شرایطی رخ میدهد.
پنجه در پنجه حادثه؛ با دستهای خالی
«رضا گلزار»، امدادگر سیوچهار ساله جمعیت هلالاحمر در توصیف آن عملیات میگوید: «بلافاصله پس از اعلام مرکز کنترل عملیات جمعیت هلالاحمر با یک تیم امدادی به محل حادثه رفتیم. حادثه تلخ و گنگ بود، محل دقیق حادثه نامشخص بود، میزان خسارت واردشده هم نامعلوم.
نمیدانستیم چند مصدوم را باید پیدا کنیم. با توجه به اینکه کانکس مهندسی عمرانی نیز سقوط کرده بود، سقوط ابزارهایی همچون بیل مکانیکی و… هم محتمل بود.» حرفهایش را با گلایه ادامه میدهد: «داشتهها و امکانات ما در آن فضا هم محدود بود! اگرچه ما درخواست نیروی کمکی هم داده بودیم.»
رضا درباره چگونگی آغاز عملیات هم میگوید: «در اولین قدم با روش «بازتاب نور» به جستوجو در اطراف محل حادثه پرداختیم. با حرکت دادن نور چراغقوه و با پرتاب نور بالا در سطح زمین و بازتاب نور، قسمت کوچکی از خودرو جلب توجه کرد و در میان تلاقی نور، بخشی از سقف یک خودرو (مزدا دو کابین) مشخص شد.
سقوط در یک دره اتفاق افتاده بود، باید پیش از هر چیزی امنیت جانِ نیروهای امدادی را تأمین میکردیم. ما قانون طلایی در امداد داریم، به این مضمون: «بحران را وارد بحران بعدی نکنید. هرگز نباید جان امدادگر را در حین عملیات به خطر بیندازیم.
ما امداد میکنیم برای «نجات»؛ حق نداریم با خطرپذیری بیجا جان خود را از دست بدهیم. زندگی، حق ماست، به همین دلیل با حفظ تمام احتیاطها خودمان را به نزدیکترین نقطه به خودرو رساندیم و خاکبرداری را با دقت آغاز کردیم.»
ورود تماشاگران به میدان حادثه!
با آغاز خاکبرداری به نظر میآمد مشقتهای عملیات سقوط با یافتن محل دقیق، ساده شده است، اما رضا و دوستانش با چالشوسختی دیگری روبهرو میشوند؛ ورود برخی از کارگران و رانندگان عبوری به نزدیکی محل حادثه.
راوی در توصیف این بخش از روایت هم میگوید: «ازدحام تماشاگران یکی از مشکلات اصلی ما در حوادث است؛ در این عملیات ما با چنین مشکلی روبهرو شدیم. فضا متشنج و پرتلاطم شده بود. تیم چندنفره عملیاتی ما باید هم به حفظ جان خود، هم نجات آسیبدیدگان و هم حفظ جان تماشاگر فکر میکرد! سخت است! باور کنید سخت است.
متأسفانه درک خطر در میان مردم جامعه پایین است. ما در کشور پرمخاطرهای زندگی میکنیم و باید بدانیم که یک حادثه چه خطراتی میتواند برای ما بهدنبال داشته باشد.»
من به «نجات» مطمئن بودم
تماشاگران حادثه نگران بودند. این را میشد از چشمهای بهتزدهشان فهمید. چشمهایی که زُل زده بود به نجاتگران حادثه؛ اما دل امدادگران قرص بود. رضا از آن لحظات برایمان میگوید: «این اولین عملیات من نبود.
«نجات» کسبوکار من است. من به نجات مطمئن بودم. تنها دلهرهام این بود که مبادا مصدوم در خودرو دچار خونریزی شده باشد. وقتی از طریق شیشه جلو، مصدوم را برای اولین بار دیدم، مطمئن شدم که ما در این عملیات ناجی هستیم.
این را هم بگویم.؛ بچههای پایگاه سرسختاند. کار در پایگاه طاقتفرساست. امدادگر نیاز به آمادگی جسمی بالا دارد و باید سختکوش باشد. ساده میگویم، اگر میخواهید بهعنوان امدادگر حرفهای فعالیت کنید، باید مانند ورزشکاری که خود را برای مسابقات قهرمانی آماده میکند، روزانه تمرین و تلاش کنید.»
ناجی جمعیت هلالاحمر درست میگفت، او دارای بالاترین درجه امدادی یعنی ایثار است. رضا گلزار و دوستانش، نجاتگران کاربلدی هستند که در راهبندانهای سخت که برف در زمستانهای سرد ایجاد میکند، به میدان میآیند و با حادثه مُچ میاندازند.
عملیات با موفقیت انجام شد!
خاکبرداری از سقف انجام شده بود، باید راهی برای ورود به خودرو پیدا میشد، اما تیم امدادی امکانات لازم را برای بُرش سقف خودرو نداشت. «رضا گلزار» در بیان این بخش از روایت هم میگوید: «با داشتههایمان و همکاری برخی از نیروی اداره راه که در محل حادثه حاضر بودند، با هر مشقتی سقف را شکافتیم.
تقریبا میتوانستیم بگوییم عملیات نجات با موفقیت انجام شده است. مصدوم را از خودرو با احتیاط فراوان خارج کردیم. خانواده مصدوم که به محل حادثه آمده بودند، با مشاهده پدر خانواده لبخند میزنند. من نجات را بهخاطر همین لبخندها دوست دارم؛ تماشای لبخند، بهترین پاداش برای یک امدادگر است.»
یاریگری، انگیزه من برای امدادگری
ناجی عملیات ریزش کوه در محور 3هزار الموت در ادامه میگوید: «درنهایت هم مصدوم با آمبولانس به نزدیکترین بیمارستان منتقل شد.کمک به دیگران بدون هیچ چشمداشتی از بزرگترین درسهای زندگیام است که از جمعیت یاد گرفتهام که باعث خیر و برکتهای زیادی در زندگیام شده است.
هلالاحمر را میتوان دانشگاهی نام نهاد که دانشجویانش سرلوحه کار خود را کمک به هموطنان قرار دادهاند، اطمینان و آرامش خانوادهها در جایجای میهن عزیزمان ایران، هدفشان است، رضای خدا از همهچیز برایشان مهمتر است، عشق به جانفشانی دارند و اینها همه از خیر و برکتی که زندگیشان را فرا گرفته است، سرچشمه میگیرد.»
گلزار ادامه میدهد: «از نوجوانی عضو جمعیت هلالاحمر شدهام، به امدادگری علاقه داشته و دارم؛ «امدادگری» یعنی یاریگری آسیبدیده و مدد آسیبدیده. من این یاریگری را دوست دارم. به همین دلیل دورههای آموزشی را طی کردم. در حالحاضر بهعنوان ایثارگر در جمعیت هلالاحمر مشغول فعالیت هستم.
همانطور که گفتم هدف و انگیزه من از رفتن به هلالاحمر بهخاطر فعالیتهای بشردوستانه هلالاحمر بود و انگیزه من کمکرساندن به افراد آسیبدیده در حوادث.» او در تکمیل صحبتهای خود میگوید: «یک داوطلب و امدادگر هلالاحمر با ایثار و فداکاری و نادیدهگرفتن خود، در انجام کارهای خیرخواهانه و نیکوکاری بدون هیچگونه چشمداشتی همیشه پیشتاز است.
امدادگر و داوطلب نباید همیشه منتظر بلایا و حوادث طبیعی باشد تا کمکرسانی کند؛ بلکه از دیگر وظایف او دستگیری و کمک به نیازمندان جامعه، حمایت از محرومان و کاهش آسيبهای ناشی از مخاطرات اجتماعی است.»
امدادگرهایی با دلهای قرص
در میان سرخپوشان جمعیت هلالاحمر قهرمانهایی همچون رضا گلزار کم نیستند؛ به خدمت فکر میکنند. زمانومکان هم ندارد! همیشه آمادهاند برای این کار. کارشان تعطیلات و محدودیت زمانی هم نمیشناسد.
آنها روزهای خود را با یاریگری سپری میکنند. در طول این سالها امدادگران بسیاری در این پایگاهها مشت گره کردهاند تا مُچ حادثه را بخوابانند. اصلا شاید به فکر «حادثه» خطور هم نمیکند که حریفشان بدون چشمداشت مادی و تنها با حقوق ماهانه در حدود 9٠٠هزارتومان به میدان آمده است.
«حادثه» به دست نجاتگران نگاه میکند و از دلِ قرصشان بیخبر است؛ دل قرصی که میتواند روزها پنجه در پنجه حادثه از «امید» حرف بزند، رضا گلزار، کارشناس پرستاری و کارشناس ارشد مدیریت بحران یکی از همین دلقرصهاست.
امدادگری از شهر بهشهر که از سال 81 در جمعیت هلالاحمر و از سال 85 بهعنوان یک امدادگر فعالیت کرده است. بگذارید پایانبندی این گزارش، بخشی از صحبتهای این ناجی جمعیت هلالاحمر باشد: «من با پوشیدن لباس سرخ امدادگری، آرامش خاصی میگیرم.
حس امید و حس زندگی در این لباس دوچندان است. ساده بگویم خوشحالم که در جامعه بهعنوان یک عضو کوچک جمعیت هلالاحمر شناخته شدهام. آرزوی من هم همین است که با آموزشهایی که دیدهام جان هموطنان خود، جان دیگری را نجات دهم، ناجی باشم، لباس جمعیت هلالاحمر در جایگاه خودش مقدس است و برای آن احترام قائل هستم.»
از مرگ بازگشتم تا امدادگر شوم!