شاعری که دندان‌پزشک است!/ جایزه‌ای عجیب برای سرودن شعر

گفت‌وگو با فرناز فرازمند

فرناز فرازمند: شعر را پیش از ورود به مدرسه و با سرودن ترانه‌های کودکانه شروع کردم. اولین ترانه‌ای که ساختم، برای مادرم بود. بعد که به مدرسه رفتم، شعری برای معلم کلاس اولم نوشتم که به‌خاطر آن به من جایزه دادند. یادم است جایزه‌ام یک جعبه کوچک آبرنگ بود که دوستان هم‌کلاسی‌ همان روز اول روی آن آب ریختند و منهدمش کردند! احتمالا نوعی پیشگویی از استقبال مخاطبان از شعر معاصر ایران است!

دندان‌پزشک هستید؟

بله از سال 81 به این حرفه مشغولم.

چرا دندان‌پزشکی؟

مادرم می‌گفت از بچگی وقتی  از تو می‌پرسیدند می‌خواهی چه‌کاره بشوی، می‌گفتی دندان‌پزشک. نمی‌دانم چرا، یادم نیست. فقط همین‌قدر یادم است که دندان‌پزشک دوره کودکی‌ام را خیلی دوست داشتم. شاید هم ناخودآگاه به همین دلیل بوده که این رشته را انتخاب کردم. در دوره طبابتم – به جهت اینکه بیماران اطفال زیادی می‌بینم – تلاش کردم برایشان خاطره شیرینی از دندان‌پزشکی بگذارم. به‌ویژه برای بچه‌هایی که اولین بارشان است وارد فضای مطب می‌شوند، خیلی اثرگذار است. در تمام طول زندگی آدم تجربه اول دندان‌پزشکی اثر می‌گذارد. چند تا از بچه‌ها و بیماران قدیمی‌ام هم اتفاقا دندان‌پزشکی قبول شدند.

شعر را چه زمانی شروع کردید؟

شعر را پیش از ورود به مدرسه و با سرودن ترانه‌های کودکانه شروع کردم. اولین ترانه‌ای که ساختم، برای مادرم بود. بعد که به مدرسه رفتم، شعری برای معلم کلاس اولم نوشتم که به‌خاطر آن به من جایزه دادند. یادم است جایزه‌ام یک جعبه کوچک آبرنگ بود که دوستان هم‌کلاسی‌ همان روز اول روی آن آب ریختند و منهدمش کردند! احتمالا نوعی پیشگویی از استقبال مخاطبان از شعر معاصر ایران است!

چرا در دانشگاه ادبیات نخواندید؟

شاید به‌خاطر این بود که دوست داشتم در آن دوره، دور از زندگی‌ام، برخورد آزادانه با رشته محبوبم، ادبیات‌وهنر، داشته باشم. چون به طراحی و خوشنویسی هم علاقه داشتم. در آن دوره زندگی‌ام این نیاز از یک شور درونی برمی‌خاست و گمان می‌کنم ادامه دادنش در فضای قاعده‌مند دانشگاهی، برایم جذاب نبود. ضمن اینکه در دهه شصت و حتی هفتاد، خودتان بهتر می‌دانید، چیزی به اسم استعدادیابی و مشاوره تحصیلی تقریبا نبود و این امر هم در انتخاب رشته هم‌نسلان من بی‌تاثیر نبوده است.

چه آثاری تا به‌حال چاپ کرده‌اید؟

مجموعه شعرهایم، «پروانه‌ای که باد را با خود برد» سال 1391 در نشر «داستان‌سرا» بود. «دور از چشم چراغ» را سال 1392، نشر «بوتیمار» چاپ کرد و «گذشتن از آهو» سال 1397، انتشارات «سرزمین اهورایی» منتشر کرد. کتاب چهارم را با عنوان «بر دوراهی ابریشم» به دست نشر «گویا» سپردم که در دست انتشار است.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
۱ دیدگاه
  1. Farhad می‌گوید

    خیلی خوب و جالب بود.

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.