قصه‌های تلخ در جهنمی به نام متروپل

گفت‌وگوی «شهروند آنلاین» با خانواده‌های داغدار حادثه در پنجمین روز از این اتفاق دردناک

چند روزی است که بی‌وقفه کار می‌کنند. آنجا مانده‌اند و نظاره‌گر جهنمی به نام متروپل هستند. جهنمی که عزیزان زیادی را در خود بلعیده است. اشک‌ریزان منتظرند و دیگر هیچ امیدی هم برایشان نمانده است. 6 روز از آن دوشنبه منحوس گذشته است. امدادگران کار می‌کنند، مردم از کمک‌های خود دریغ نکرده‌اند و هیچ کس از پای ننشسته است. آنهایی که در میان صدها تن آهن،  سیمان و بتن به‌دنبال ردی از قربانیان هستند حالا دیگر رمقی برایشان نمانده است. نه تاب نشستن دارند و نه توانی برای ادامه کار؛ با این‌حال لحظه‌ای از کار دست نمی‌کشند. به کمک امدادگران شتافته‌اند. خاک‌های مرده را کنار می‌زنند و پایین می‌روند. می‌روند تا شاید نشانه‌ای پیدا کنند از آنهایی که در این گورستان دسته‌جمعی دفن شده‌اند. اجساد یک‌به‌یک بیرون کشیده می‌شوند. اجسادی که حالا آمارشان به ۲۴ نفر رسیده است. همچنین به ۴۸ مصدوم نیز امدادرسانی شده است.

سیما فراهانی- شهروند آنلاین؛ تلخ‌ترین خبر دیروز، مربوط به کشف اجساد زن و شوهری است که صاحب کافه مری بودند. همان کافه معروف داخل متروپل که این زوج به‌تازگی آن را افتتاح کرده بودند. زن و شوهری که پابه‌پای هم کار می‌کردند و در کافه تازه‌شان، رویاهای زیادی داشتند که همه را دفن کردند.

عاشقانهای از مریم و رامین

روایت‌های عاشقانه از مریم و رامین، این تازه عروس‌وداماد بازتاب گسترده‌ای در فضای مجازی داشته است. مریم و رامین تازه عروس‌وداماد بودند که دی ماه سال گذشته «کافه مری» را در کنار ساختمان متروپل افتتاح کردند. در آن روز دوشنبه شوم اما درست هنگامی که در کافه خود مشغول به کار بودند زیر آوار ماندند. آنها تنها نبودند. به جز مردمانی که در کافه حضور داشتند، شیرین، خواهر رامین نیز در زیر همین آوار ساختمان متروپل جان باخت. مراسم ترحیم مریم و رامین با حضور مردم آبادان و خانواده‌هایشان یکی از غمگین‌ترین صحنه‌های این روزها بود. مردمان زیادی با این خانواده همدردی کردند.

یکی از بستگان رامین که حال و روز خوبی ندارد، در چندجمله کوتاه به خبرنگار «شهروند» می‌گوید: «ما دیگر هیچ خواسته‌ای نداریم. عزیزان‌مان را از دست داده‌ایم. دیگر چه باید بگوییم. من، برادرم، خواهرم و همسر برادرم را از دست داده‌ام و نمی‌دانم باید چکار کنم. آنها عاشق هم بودند و زندگی خوبی در کنار هم داشتند. حالا دیگر هردو تمام آرزوها و رویاهایشان را با خود به گور برده‌اند.»

بی‌رمق در میان خرابه‌ها

در میان انبوه جمعیت خیابان امیری، مردمانی هستند که از هیچ کمکی برای کار امدادرسانی دریغ نمی‌کنند. در این میان وضعیت کارگرانی که زیر آوار ماندند بسیار تلخ و ناراحت‌کننده است. همان‌هایی که برای تامین هزینه‌های زندگی، ساختمان مرگ را برای کار انتخاب کرده بودند و در آوار آن ساختمانی که خودشان با دستان خودشان خشت‌به‌خشت آن را چیدند، دفن شدند. حالا اما کارگران زیادی در آنجا هستند که به یاری همکاران‌شان شتافته‌اند. شب و روز کار می‌کنند و با کمک مردم و امدادگران زمین را می‌کنند، مخروبه‌ها را کنار می‌زنند و به اجساد عزیزان‌شان می‌رسند.

یکی از آنها به خبرنگار «شهروند» می‌گوید: «من همه پسردایی‌هایم در آن ساختمان بودند. هاشم، طارق، کریم، مرتضی و امین؛ آنها کارگر این ساختمان بودند. سه چهارسالی می‌شد که در آنجا کار می‌کردند. همه‌شان جوان بودند. بین 30 تا 35 سال داشتند. از وقتی این حادثه رخ داده، تمام بستگان‌مان، یعنی آنهایی که کارگر همان ساختمان بودند و الان زنده و سالمند، در آن محیط آوار را برمی‌دارند تا شاید به این جوان‌ها برسند. همه آنها چون به آن منطقه و جزئیات آن وارد هستند، می‌دانند که چطور حفاری کنند. می‌دانند که کارگرها در کدام نقاط هستند. تا الان پنج جسد بیرون آورده‌اند.

هاشم بحرانی
هاشم بحرانی

البته در این میان مردم هم کمک زیادی می‌کنند. از همه مردم و امدادگران تشکر می‌کنم. از همه جا برای کمک آمده‌اند. هرکدام تجهیزات مختلف را به بچه‌ها می‌دهند، برایشان غذا و آب می‌آورند و خلاصه هرکس هرکاری از دستش برمی‌آید انجام می‌دهد. چون کارگرها هرکدام در طبقات مختلف حضور داشتند، پیدا کردن‌شان کمی سخت است. با این‌حال بچه‌ها همگی در تلاش هستند. آنها هیچ‌کدام از مشکلات ساختمان خبر نداشتند. آنها به مهندس ناظر و شهرداری و بقیه مسئولان اطمینان کردند و در این ساختمان مشغول به کار شدند تا بتوانند لقمه‌ای نان حلال سر سفره‌شان ببرند. همه پسردایی‌های من زن‌وبچه داشتند و زندگی‌شان با کارگری می‌گذشت. حالا اما در آن ساختمان دفن شده‌اند و زندگی‌شان برای همیشه نابود شد.»

دست از کار نمی‌کشیم

جلال بحرانی، یکی از همین کارگرهایی است که در آن ساختمان به دنبال بستگانش می‌گردد. او نیز چندین روز است که بی‌وقفه کار می‌کند و زندگی‌اش را در آن خیابان و در میان آن همه ویرانه، بنا کرده است. او نیز در این‌باره به خبرنگار «شهروند» می‌گوید: «پسر برادرم و دو نفر از پسردایی‌هایم در آن ساختمان دفن شدند. البته کارگرهای زیادی بودند که از دوستان‌وهمکاران من بودند. همه را می‌شناختم. از روز اول این حادثه تا الان یک لحظه هم دست از کار نکشیدیم. خودمان با دستان خودمان آنجا را حفاری می‌کنیم. جسد یکی از آنها را همان روز اول در عمق نیم‌متری پیدا کردیم. خیلی نزدیک بود. ولی بقیه اجساد را چندین روز حفاری کردیم و به اعماق زمین رسیدیم و آنجا پیدایشان کردیم. به جز جسد دونفر از بستگانم، سه جسد دیگر هم پیدا کردیم.

هاشم پسر برادرم بود که جسدش همان زمان پیدا شد. کریم ابراهیمی‌مقدم و مرتضی ابراهیمی نیز پسردایی‌های من هستند. جسد یک نفرشان را پنجشنبه شب گذشته پیدا کردیم. کارمان خطرناک بود، ولی چاره‌ای نداشتیم. باید وارد آنجا می‌شدیم. بعضی‌ها برادرشان، دوست‌شان و اعضای درجه‌یک خانواده‌شان داخل آوار بودند. از آنجاییکه ما کارگر و راه‌های آنجا را نیز بلد بودیم، برای همین دست به کار شدیم. کارگرهای آن ساختمان حدودا 40 نفر بودند. تقریبا 10 نفرشان زنده هستند. همان‌ها نیز دارند کار می‌کنند و زمین می‌کنند. حتی زخمی هم شده‌اند، ولی بازهم دست از کار نکشیده‌اند.»

نمی‌توانم لحظات سخت‌مان را توصیف کنم

او در ادامه صحبت‌هایش می‌گوید: «در روزهای اول خیلی امیدوار بودیم که زنده باشند. در ابتدا یک 6 متری کندیم، اما به جایی که می‌خواستیم نرسیدیم دوباره از نقطه دیگری شروع به کندن کردیم. در این میان امدادگران نیز در کنار ما بودند. مردم هم به ما کمک‌های زیادی کردند. در این چندروز هرکس سعی کرد که به نحوی به ما کمک کند تا بتوانیم تاب بیاوریم و دست از کار نکشیم. لحظات سختی است که با کلمات نمی‌توانم آنها را توصیف کنم. اینکه بی‌رمق و خسته آوارها را کنار بزنیم تا به جسد عزیزان‌مان دسترسی پیدا کنیم، بسیار غم‌انگیز و تلخ است. این درد، این عزا و این ماتم هرگز فراموش نخواهد شد. ولی با این حال سعی می‌کنیم مقاوم باشیم تا بتوانیم کار کنیم و دست از کار نکشیم.»

از جان خودمان گذشتیم

کاظم ناصری یکی دیگر از کارگرانی بود که در آن ساختمان منحوس دفن شد و خانواده‌اش جسد او را بعد از چهار روز پیدا کردند. مرد بنایی که درست بعد از آوردن سیمان، هنگامی که با خودروی نیسان به پارکینگ طبقاتی ساختمان متروپل می‌رفت، دفن شد. حمید ناصری، عموی کاظم در گفت‌گو با «َشهروند» می‌گوید: «کاظم 41 سال داشت. او یک دختر کوچک و یک پسر 6 ماهه داشت. از صبح تا شب کارگری می‌کرد تا لقمه حلال سر سفره‌شان ببرد. تقریبا دو سال‌وخرده‌ای بود که در آن ساختمان کار می کرد. آن روز هم برای آوردن سیمان، با خودروی نیسان شرکت، از ساختمان خارج شد. سیمان را آورد و دوباره وارد ساختمان شد. همان که وارد می‌شود، ساختمان هم فرو می‌ریزد. ما از همان روز اول خودمان دست به کار شدیم. زمین و آوار را کندیم.

کاظم ناصری
کاظم ناصری

حدودا پنج سقف را کنار زدیم تا اینکه ظهر روز پنجشنبه، ساعت 2 به جسد کاظم رسیدیم. او را بیرون آوردیم و روز جمعه صبح نیز دفن کردیم. با این‌حال هنوز دست از کار نکشیده ایم. ما و مردم، همراه امدادگران شده‌ایم. هرکس هرکاری از دستش بر می‌آید انجام می‌دهد. با اینکه جسد کاظم پیدا شده، ولی باز هم همه خانواده در آن خیابان مشغول کاریم. در این چند روز با وجود عملیات سخت، ولی بازهم کسی دست از کار نمی‌کشد. از جان خودشان گذشته‌اند. جان بقیه مثل جان عزیز خودمان است. هیچ‌کس با هیچ‌کسی فرقی ندارد. کسی فقط به فکر عزیز خودش نیست. اینجا همه به فکر همدیگر هستند. همه به هم کمک می‌کنند تا شاید بتوانند گوشه‌ای از کار را انجام دهند.»

//انتهای پیام

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.