مسیر مبهم و غبارآلود یک جریان مشکوک!
ارزیابی کنسرت- نمایش از زبان هوشنگ جاوید، کارشناس و پژوهشگر موسیقی
پولاد امین_شهروندآنلاین؛ به بهانه «کنسرت- نمایش سی» با هوشنگ جاوید به گفتوگو نشستهایم. یکی از پژوهشگران برجسته موسیقی ایران که بهواسطه تحصیل در دانشکده صداوسیما در رشته فیلمبرداری و نورپردازی با تصویر و روایت تصویری نیز آشنایی قابلتوجهی دارد. هوشنگ جاوید اما در همان ابتدای بحث تکلیف را روشن میکند:
«من با موسیقی- نمایش مخالفم. مخالفت کامل و صددرصدی».
-به چه دلیل؟
به این دلیل که موسیقی نمایش نیست، نبود و قرار هم نبوده که نمایش باشد. بگذارید اینگونه بگویم که کارموسیقی- نمایش یا کنسرت- نمایش که به نام کار هنری در فضای هنر ایران جا افتاده، بیشتر اهداف اقتصادی و مالی را دنبال میکند و بهعبارت دیگر تنهاوتنها برای پول درآوردن انجام میگیرد. خیلی راحت و قاطع نظرم درباره کنسرت- نمایش جز این نیست.
-ولی به هرحال هر مخالفتی باید دلیلی، تحلیلی و چیزی پشت خود داشته باشد دیگر. نه؟
قطعا. موسیقی را باید شنید. هیچگاه اینجوری نبوده که بشود در کنار شنیدن، آن را دید. موسیقی دیدنی نداریم. این دلیل اصلی مخالفتم با این گونه جدید است: موسیقی باید شنیده شود!
-مگر در یک کنسرت موسیقی دیدن و شنیدن همزمان نیستند؟
در کنسرت، شما موسیقی را میشنوید و البته کسانی را که دارند آن موسیقی را مینوازند یا میخوانند، در واقع اجراکنندگان آن موسیقی را میبینید. اینگونه نیست که شما ادعای دیدن موسیقی را داشته باشید. ولی در کنسرت- نمایش این ادعا انجام میگیرد.
-جالب اینکه من خودم هم تا همین الان فکر میکردم کنسرت- نمایش قرار است چیزی شبیه یک تئاتر موزیکال باشد. ولی حالا شما میگویید که این دو از یک سنخ نیستند. میتوانید بگویید تفاوتهای کنسرت- نمایش با نمایش موزیکال چیست؟
والله این راهی که به این شکل پیموده شده و مشخص هم هست که یک جریان خاصی این مسیر را به این شکل و به این سمت راهنمایی و هدایت میکند هیچ روند و مسیر و حتی مقصد مشخصی ندارد و مشخص است که قادر نخواهد شد که ما را به جایی برساند.
-کدام جریان خاص؟ میخواهند ما را به کجا هدایت کنند؟ چرا؟ آقای جاوید مبهم صحبت میکنید و به نظر میرسد میخواهید از کنار بحث بگذرید.
واقعا دلیل یا مقصد این چیزها را نمیدانم. یعنی تا الان نفهمیدهام. با اینحال در چنین عرصهای اهداف تا حدی زود مشخص میشوند و در واقع دستها زود رو میشود. درباره پرسش شما هم چیزی که میتوان گفت این است که به نظر میخواهند بابی برای اپرا باز کنند، یا هنری چیزی شبیه اپرا به وجود آورند. به عبارت بهتر دارند گامبهگام به سمتوسوی اپرا نزدیک میشوند. ولی مسأله و مشکل من با این جریان این است که حتی در شرایط فعلی و با قواعدوقوانین فعلی هم وزارت ارشاد میتواند خیلی راحت درباره اپرا نظر بدهد و بنابراین جایی برای این میانبرها و مسیرهای دررو نمیماند. در واقع وقتی میتوان از وزارت ارشاد درخواست مجوز برای اپرا کرد- حالا اینکه میدهند یا نه، حکایتی دیگر است- خب چه نیازی است که این شکلی و به آرامی و پاورچینپاورچین به سمت اپرا نزدیک شوند! برای همین هم هست که بارهاوبارها گفتهام و باز هم میگویم که اگر به این شکل این جریان پیش برود، من نمیپسندم. یعنی با هنر موسیقی- نمایش یا چیزی که به نام هنر موسیقی- نمایش شناخته شده، موافق نیستم.
-پس علاوه بر ماهیت و ذاتش در زمینه اهداف و مسیرش هم تردید دارید؟
تردید ندارم. مطمئنم و با اطمینان مخالفم. چون موسیقی- نمایش هیچ هویت خاص هنری ندارد. چون چیزی که در موسیقی- نمایش میبینیم، اثر موسیقی و به بیانی بهتر تاثیرات شنیداری موسیقی را از بین میبرد. باز هم تکرار میکنم: موسیقی را باید شنید!
-یعنی شما فکر میکنید این موسیقی- نمایش که چند سالی است دربارهاش صحبت میشود، خودش ذات هنری ندارد و درواقع یک ایستگاه بین راهی است که برای رسیدن به مقصدی دیگر ایجاد شده است؟
قطعا، اما مهمتر از اینکه چیست و قرار است به کجا برسد؛ این مهم است که این کنسرت- نمایش ضربه بدی به هنر وارد میآورد. در واقع این جریان در حال پیمودن مسیری است که حالا کاری ندارم به کجا خواهد رسید، ولی در شکل فعلیاش هم تاکنون ضربات کمی به هنر این سرزمین وارد نیاورده است.
-در چه زمینهای؟
افراد و گروههایی که از این جریان حمایت میکنند و بهخصوص سرمایهگذاران این قبیل آثار، افراد و گروههای مشکوکی هستند که برای درک بهتر انگیزهها و اهدافشان باید فکر کرد. در ثانی؛ من همیشه این سوال برایم بوده که ما چه نیازی داریم ادای خارجیها را درآوریم البته به روش ایرانی؟ مسیری که حتی اگر به نتیجه و سرانجام هم برسد، حاصل کار نه علمودانش خواهد بود و نه هنر.
-یعنی این جریان حتی در این حد هم که موسیقی ایرانی را به میان تماشاگران بیشتری میبرد، ارزش و اهمیت ندارد؟
برای کمک به موسیقی ایرانی باید هنرمند کاری کند که مخاطبینش آن نغمههای ایرانی را در موسیقیاش درک کند و بفهمد و این هم مستلزم دقیق شنیدن اثر است. یعنی هنرمند در هر کنسرتی- که البته کنسرت خودش هم پدیده جدیدی است و در صد سال اخیر به ایران آمده- و در کل در هر بار اجرا باید اصل را بر این قرار دهد که مخاطبینش اثر را به خوبی بشنوند و درک کنند. آواز را، صدای سازها را، حس درونی نوازنده را، همه اینها را باید مخاطب بشنود و بفهمد. به هرحال فراموش نباید کرد که موسیقی نوعی هنر ارتباطی است و در این ارتباط رودررو مفاهیم و احساس را بهتر انتقال خواهد داد. بگذریم از اینکه با ذکر این واقعیت که موسیقی یک هنر ارتباطی است، این پرسش را هم در ادامه میتوان طرح کرد که چنین هنری آخر چه نیازی به نمایش دارد؟! در حقیقت یک نمایش الکن را بیاوریم و با هنر موسیقی ایرانی بیامیزیم که چه شود؟ این همان اتفاقی است که در جریان آکاپلا سازی هم شاهد بودیم که یک جریان بدی به راه افتاد و الان هم که داریم نمونه بدتر را میبینیم.
-بیشتر توضیح میدهید؟
در آن جریان آکاپلا یا نقاشی در موسیقی این موضوع مغفول مانده بود که تصویر ریشه در سنت شعری ما دارد و اصلا شاعران ما صدها سال پیش در شعرشان تصویرگریهای بینظیری داشتند و بهترین نقاشیها را در اشعارشان میتوان دید. حالا با چنین فرضی چرا میبایست میآمدیم و نقاشی را با موسیقی ترکیب میکردیم. اشتباهی که امروز هم شاهدش هستیم. یعنی اصل کار را که موسیقی ایرانی باشد فراموش میکنیم و میچسبیم به چنین ظواهری و در این میان باطن فراموش میشود. همین هم هست که دارد به موسیقی آسیب میزند و خرابش میکند.
چقدر بدبين و سنتگرا و خشك مغز هستند. انگار كل جهان بايد در دوران ايشان بايستد و گامي رو به جلو برندارد و گرنه ايشان ميترسند و ميلرزند. بي دليل نسبت به همه چيز بدبين است ، حتي خودش هم نميداند چرا!!!