روایتی عجیب از نجات 8 نفر از آبهای خروشان
گفتوگوی «شهروند» با ناجی اعضای یک خانواده در سد کارون سه
صحنهای که دید را برای ثانیهای باور نکرد. در حیاط خانهشان نشسته بود. با برادرش صحبت میکرد. ناگهان یک قایق را از دور دید. از حیاط خانهشان دریاچه کاملا مشخص بود. قایق ایستاده بود و بهروز تصور میکرد که بنزین تمام کرده است، اما تکانهای شدید، باد و طوفان ناگهانی و بعد از آن نیز صدای جیغ و فریادها او را از جایش پراند. با برادرش به سمت دریاچه رفتند. حتی یک ثانیه هم معطل نکردند. به دل آب زدند. با قایق وارد آبهای خروشان شدند و جانشان را به خطر انداختند. ریسک کردند، اما ریسکی که ارزشش را داشت. بهروز و فاتح، توانستند هشت نفر را از آبها بیرون بکشند. هشت نفر از اعضای خانوادهای که فریادزنان در آبهای خروشان دستوپا میزدند و اگر ثانیهای دیرتر از آب بیرون میآمدند، حالا زنده نبودند.
سیما فراهانی _ شهروند آنلاین؛ حالا پنج روز از آن حادثه هولناک میگذرد، اما همچنان امدادگران در حال جستوجوی جسد یکی از اعضای آن خانواده هستند. خانوادهای که اگر بهروز و فاتح نبودند، حالا امدادگران باید در جستوجوی آنها نیز بودند. بهروز از اهالی روستای کهرلا در شهرستان ایذه است. او در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» از ماجرای هولناک آن روز میگوید:
چه شد که فهمیدید سرنشینان قایق غرق شدهاند؟
من و برادرم در حیاط خانهمان نشسته بودیم. داشتیم با هم صحبت میکردیم. از حیاط خانه ما دریاچه پشت سد کارون 3 کاملا مشخص است. اول برادرم آنها را دید. گفت نگاه کن انگار یک قایق دارد غرق میشود. قایق روی آب مانده بود و با باد و طوفانی که تازه شروع به وزیدن کرده بود، اینطرف و آنطرف میرفت. اول تصور کردم که شاید بنزین قایق تمام شده است، اما ناگهان متوجه شدیم که چند نفر دارند فریاد میزنند. صدای فریادشان را شنیدیم و معطل نکردیم.
چکار کردید؟
بلافاصله نزدیک آب رفتیم. قایقمان را روشن کردیم و به سمتشان رفتیم. خیلی سخت بود. هوا طوفانی بود و وارد شدن داخل آب بسیار خطر داشت. ما رفتیم و وقتی به سمت آنها رسیدیم قایقشان تقریبا زیر آب رفته بود. ولی سرنشینانش فریاد میزدند. داشتند غرق میشدند. یکییکی آنها را از آب بیرون کشیدیم و به خشکی رساندیم.
چند نفر بودند؟
نه نفر بودند. سه مرد، سه زن و سه کودک که از این تعداد یک نفر از آنها غرق شد و نتوانستیم او را نجات بدهیم. وقتی آنها را به خشکی رساندیم، آنجا بود که فهمیدیم یک مرد جوان 32 ساله داخل آب مانده است. ولی نتوانستیم او را پیدا کنیم.
چه زمانی به امدادگران خبر دادید؟
وقتی به لب آب رسیدیم هرچه خواستیم با امدادگران تماس بگیریم تلفنهایمان آنتن نمیداد. آنتنهای کل روستا قطع شده بود. برای همین دهیار روستا در آب، باد و طوفان و باران شدید، با موتور به خارج از روستا رفت تا بتواند با امدادگران تماس بگیرد. آنها نیز خیلی زود خودشان را به محل حادثه رساندند و تا به امروز در حال جستوجو در میان آبها هستند و اقدامات لازم را نیز انجام دادند.
بعد از این حادثه آن خانواده چکار کردند؟
آنها شوکه بودند. خیلی لحظات سختی بود. برای همین من و برادرم آنها را به خانه خودمان بردیم. سعی کردیم آنها را آرام کنیم. در خانه ما ماندند تا امدادگران رسیدند. اورژانس و کلانتری هم آمدند و آنها را به ایذه منتقل کردند. البته بستگانشان نیز از راه رسیدند.
آنها اهل کجا بودند؟
اهل روستای میداوود جزو شهرستان باغ ملک هستند.
آن خانواده بعد از اینکه از سوی شما نجات یافتند، چه عکسالعملی داشتند؟
به خاطر اینکه یک نفرشان از آب بیرون نیامد، ناراحت هستند. هرروز به اینجا میآیند. ولی ما میبینیم که به هرکسی که میرسند میگویند جانمان را مدیون این دو برادر هستیم. خیلی تشکر کردهاند و میگویند باورمان نمیشود الان زنده باشیم.
برادرت هم کمک کرد؟
اصلا اگر فاتح نبود، شاید من به تنهایی میتوانستم فقط سه یا چهار نفر را نجات بدهم. او خیلی به من کمک کرد.
بچههایی که نجات دادید چه سنی داشتند؟
هرسه آنها دختر بودند. دو نفرشان حدود 10 تا 13 سال بودند. یکی از آنها دو ساله بود. آن لحظه که نجاتش دادم در بغل مادرش بود. من دست آنها را گرفتم و هردو را با هم از آب بیرون کشیدم.
آن لحظه به این فکر نکردید که جان خودتان هم به خطر میافتد؟
نه ما اصلا به خودمان فکر نکردیم. فقط میخواستیم آنها را هر طور که هست نجات دهیم. نمیتوانستم بنشینم و نگاه کنم، ببینم همشهریانم کسانی که همخون ما هستند جلوی چشمانمان جان میدهند. انگار یک مسئولیت برای ما بود.
قبلا هم پیش آمده بود که کسی را اینطور نجات دهید؟
من مدرک ملوانی دارم. خودم قایقرانم و آموزش دیدهام. چندین بار برای نجات به دل آب زدهام، ولی به خاطر کارم بوده است. اینکه در خانهام باشم و کسی را در این وضعیت ببینم و نجات دهم، تا به حال پیش نیامده بود. ولی به هر حال خوشحالم که توانستم کاری انجام دهم. انتظار کمک و تشکر هم نداشتم و ندارم. ما فقط وظیفه خود را انجام دادیم و الان هم از کاری که کردیم خیلی خوشحالیم.