خالکوبی آدیداس راز یک جنایت را فاش کرد
زورگیر سابقهدار، دخترخالهاش را به خاطر اموال سرقتی به قتل رساند
هیچکس تصور نمیکرد زن جوانی که روی تخت خانهاش جان داده بود، به قتل رسیده باشد. شیشه قرص خالی کنار تختش، نشان از مرگی خودخواسته داشت. تنها کسی که در همان لحظات اول کشف جسد، پی به راز این زن برد، پسر نوجوانش بود. او ماموران پلیس را قانع کرد که مادرش اهل خودکشی نیست. در ادامه، بررسیهای بعدی پلیس نشان داد که صحنه خودکشی، ساختگی است. فریبی بود از سوی قاتل آشنا؛ قاتلی که خالکوبی برند مورد علاقهاش، برایش دردسرساز شد و او را پیش پلیس لو داد. شاهرخ، سارقی سابقهدار بود که بعد از هر سرقت به خانه دخترخالهاش میرفت و اموال سرقتی را در آنجا جاسازی میکرد تا بتواند سر فرصت آنها را به فروش برساند. خانه دخترخالهاش را به مخفیگاهی برای موادمخدر و اموال سرقتیاش تبدیل کرده بود، اما این کارش درنهایت پایانی تلخ و وحشتناک داشت. زمانی که شاهرخ به خانه دخترخالهاش رفت، بر سر این مسأله با او درگیر شد، دست بر گردن دخترخالهاش گذاشت و او را کشت. درنهایت هم با زیرکی پسر مقتول و به خاطر خالکوبی روی گردنش، از سوی پلیس دستگیر شد.
سیما فراهانی _ شهروندآنلاین| بامداد جمعه پسر نوجوانی به خانه مادرش رفت. او که پس از جدایی پدر و مادرش، با پدرش زندگی میکرد، آن شب رفته بود تا به مادرش سر بزند، اما زمانی که وارد خانه در محله کوی بیمه شد، صحنه تلخی را دید. مادرش روی تخت افتاده بود. هرچه صدایش کرد جوابی نشنید. دیگر جانی در بدن نداشت. چندین پوکه خالی قرص هم کنار تختش افتاده بود.
شواهد نشان میداد مادرش دست به خودکشی زده است. پسر نوجوان که شوکه شده بود، با اورژانس و پلیس تماس گرفت. بلافاصله ماموران پلیس در محل حاضر شدند و به تحقیق در این رابطه پرداختند. در حالی که بررسیهای ابتدایی نشان میداد این زن دست به خودکشی زده است، پسر نوجوان به ماموران گفت: «مادر من اهل خودکشی نبود و روحیه شادی داشت. او اصلا اهل این حرفها نبود. من به این ماجرا مشکوک هستم. مادرم دلیلی برای خودکشی ندارد و مطمئن هستم اتفاق دیگری برایش افتاده است.»
قتل یا خودکشی
همزمان محمد مهدی برائه، بازپرس شعبه سوم، نیز موضوع را در دستور کار خود قرار داد و بلافاصله در محل حضور یافت. به دستور او تحقیقات بیشتر در اینخصوص آغاز شد و پس از انجام معاینات بیشتر، آثار خراشیدگی روی بینی و ضربه به سر این زن پیدا شد. خانه نیز کمی بههم ریخته بود که نشان میداد این زن احتمالا با کسی درگیر شده و به قتل رسیده است.
ماموران پلیس در تجسسهای بعدی سراغ همسایگان رفتند و تحقیقات محلی خود را آغاز کردند. یکی از زنان همسایه سرنخ مهمی به پلیس داد. او گفت: «بعدازظهر پنجشنبه کنار پنجره بودم که دیدم مردی وارد خانه این زن شد. او پس از ساعتی هراسان از خانه بیرون آمد. چهرهاش را ندیدم، ولی مارک آدیداس در پشت گردنش کاملا مشهود بود. او این آرم را پشت گردنش تتو کرده بود و فقط توانستم همین را ببینم.»
خالکوبی دردسرساز
دوربین مداربستهای در آن اطراف وجود نداشت و تنها سرنخ، مردی مرموز با خالکوبی مشخص پشت گردنش بود. تحقیقات آغاز شد و پسر مقتول توانست با همین سرنخ راز این جنایت را فاش کند. او به ماموران پلیس گفت: «من فقط یک نفر را میشناسم که آرم آدیداس را پشت گردنش تتو کرده است، آن هم پسرخاله مادرم است. تمام مشخصات به او میخورد. همچنین او به خانه مادرم رفتوآمد زیادی داشت.»
ماموران بررسیهای لازم را انجام دادند و مشخص شد مظنون سارقی سابقهدار و تحت تعقیب است. دستور بازداشت او صادر و درنهایت پس از عملیات پلیسی دستگیر شد. این پسر صبح دیروز به قتل دخترخالهاش اعتراف کرد.
اعتراف به جنایت
متهم صبح دیروز در دادسرای جنایی تهران تحت بازجویی قرار گرفت و در رابطه با قتل گفت: «من کاری از دخترخالهام خواستم که حاضر به انجامش نبود. مدتی بود با مادرم قهر بودم و میخواستم دخترخالهام به او زنگ بزند و ما را آشتی دهد. اما وقتی با خانهاش رفتم، قبول نکرد با مادرم تماس بگیرد. من هم عصبانی شدم و ملحفهای روی صورتش گذاشتم که بعد متوجه شدم نفس نمیکشد. از طرفی مدتی بود که وسایل سرقتی را در خانهاش جاساز میکردم و او متوجه این ماجرا شده بود.»
بنا بر این گزارش، رسیدگی به این پرونده برای روشنشدن ابعاد پنهان ماجرا در شعبه سوم دادسرای جنایی تهران ادامه یافت.
گفتوگو با متهم
شاهرخ 23 سال دارد. او در این سن، بار چندم است که دستگیر میشود. کارش زورگیری از مردم بود. با تهدی چاقو و قمه دست به سرقتهای مختلف میزد و برای این کارش تحت تعقیب پلیس بود. تا اینکه از یک سارق به یک جنایتکار تبدیل شد و حالا در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» ماجرای این قتل را روایت میکند:
چند وقت است که سرقت میکنی؟
چندین سال است که کارم دزدی و سرقت شده است. همیشه گوشیقاپی و سرقت لوازم خودرو میکردم. کارم همین بود. این بار هم به جرم 50 بار زورگیری و خفتگیری تحت تعقیب بودم. دو سه نفری سوار موتور میشدیم، شبها در خیابان پرسه میزدیم و با تهدید چاقو و قمه، اموال باارزش مردم مثل پول و طلا و ساعت سرقت میکردیم.
آخرین بار چه زمانی از زندان آزاد شدی؟
یادم نمیآید، ولی فکر میکنم یک سال قبل آزاد شده بودم.
اعتیاد داری؟
اعتیاد به شیشه، گل و هروئین دارم. خیلی وقت است که به خاطر دوستان نابابی که دارم در دام اعتیاد گرفتار شدهام.
چرا وسایل سرقتی را در خانه دخترخالهات جاسازی میکردی؟
من در کار رویهکوبی مبل هم هستم. گاهی شبها در کارگاه و گاهی هم در پاتوق خلافکاران میخوابیدم. وقتهایی که میخواستم در پاتوق خلافکاران بخوابم، اموال مسروقه را با خودم به آنجا نمیبردم و باید جایی برایشان پیدا میکردم، چون ممکن بود در پاتوق آنها را از من سرقت کنند. برای همین آنها را به خانه دخترخالهام میبردم و هربار در جایی از خانه پنهان میکردم. من هر بار بعد از هر سرقت به بهانه سر زدن به دخترخالهام به خانه او میرفتم و این اموال را در آنجا جاسازی میکردم.
بعد از جاسازی چه کار میکردی؟
سر فرصت مناسب آنها را برمیداشتم و میفروختم.
روز حادثه برای چی درگیر شدید؟
بار آخر یکی از وسایلم را در آنجا پنهان کردم و وقتی میخواستم دوباره آن را بردارم، نتوانستم پیدایش کنم. از طرفی مدتی بود که با خانوادهام قهر کرده بودم و به خانه نمیرفتم و به خانه دخترخالهام رفتم. از او خواستم مرا با خانوادهام آشتی دهد، اما قبول نکرد و گفت فعلا نمیتواند این کار را انجام دهد. میخواستم اموال مسروقه را هم پیدا کنم. طلا و گوشی سرقتی را زیر تخت و مبل مخفی کرده بودم، اما دخترخالهام فهمیده بود. میگفت تو را لو میدهم و با هم درگیر شدیم. میخواست مرا از خانه بیرون کند و مرتب فریاد میزد. او را هل دادم و سرش به تخت خورد. دخترخالهام همچنان فریاد میزد و من برای اینکه لو نروم، دستانم را روی دهانش گذاشتم تا حرف نزند. ناگهان به خودم آمدم و دیدم که خفه شده است. ترسیدم و رویش پتو انداختم.
بعد چه کار کردی؟
برای صحنهسازی، چندین قرص را خالی کردم و کنارش انداختم. میخواستم بقیه فکر کنند خودکشی کرده است. اما خالکوبی مورد علاقهام باعث دستگیریام شد.
چرا؟
چهار سال قبل تتو کردم. آرم آدیداس را دوست داشتم. مرتب از آن کیف و کفش میخریدم. خیلی علاقه به این برند داشتم، حتی بعضی وقتها فیکش را میخریدم فقط برای اینکه مارک آدیداس داشته باشد.
ازدواج کردی؟
عاشق دختری هستم و قرار بود ازدواج کنم، ولی او اصلا از سرقتهای من خبر نداشت. چون شبها برای دزدی میرفتم و فکر میکرد کار من فقط رویهکوبی مبل است.