خشونت حرف اول را در گروهشان میزد. با بیرحمی به مردم حمله میکردند و اموالشان را به غارت میبردند. آنهایی که برای تفریح به پارکها آمده بودند، آنهایی که در خیابان سوار خودروها یا موتورسیکلتهایشان بودند و آنهایی که با پای پیاده در کوچهپسکوچههای شهر راه میرفتند، از نقشههای هولناک این گروه خشن در امان نبودند. به همه طعمههایشان با قمه و شمشیر حمله میکردند. تمام قربانیانشان بهشدت زخمی شدند یا حتی تا پای مرگ رفتند و برگشتند، آن هم فقط برای سرقت گوشی یا موتور و خودرو. به قاپیدن گوشیهای تلفن همراه، سرقت خودروها و موتورسیکلتها اکتفا نمیکردند، حتما باید طعمههایشان را زخمی میکردند تا مدتها در بیمارستان باشند و نتوانند دنبالشان بروند. اشتباه سرکرده 24ساله باند اما کار دست این تیم حرفهای داد. او یکی از موتورهای سرقتی را به خواهرزادهاش هدیه داد و همین هدیه او را گیر انداخت.
سیما فراهانی _ شهروندآنلاین| ماجرا به زمستان سال گذشته برمیگردد. آن زمان شکایتهای پیدرپی در پلیس آگاهی و دادسرای ویژه سرقت پایتخت مطرح شد. شکایتهایی که مشخص شد همه مالباختگان گرفتار یک گروه خشن از دزدان حرفهای قرار گرفته و در جریان این سرقتها بهشدت زخمی شدهاند. دزدان با تهدید قمه، چاقو و شمشیر سراغ طعمههایشان میرفتند. گوشیهایشان را سرقت میکردند و چند ضربه نیز به دست و پای آنها وارد میکردند. اگر با مقاومت مالباخته مواجه میشدند او را بیشتر زخمی میکردند، وگرنه فقط به زخمیکردن دست و پایش اکتفا میکردند. با اعلام این شکایتهای سریالی، قاضی محمد ولی بیرانوند، بازپرس شعبه هفتم بازپرسی دادسرای ویژ سرقت، دستور رسیدگی و پیگیری فوری را صادر کرد و اکیپی از ماموران پلیس آگاهی تهران تحقیقات خود را برای بازداشت مجرمان خشن آغاز کردند.
نجات از یک قدمی مرگ
با آغاز تحقیقات برای دستگیری مجرمان، همچنان مالباختگان بسیاری برای طرح شکایت به پلیس مراجعه میکردند. یکی از مالباختگان که از یک قدمی مرگ بهطور معجزهآسایی برگشته بود، درباره جزئیات سرقت به پلیس گفت: «همسرم بهخاطر بیماری شدیدی که داشت، در یکی از بیمارستانهای تهران بستری بود. من هم مرتب بالای سرش بودم و به او رسیدگی میکردم. یک روز به داروخانه بیمارستان رفتم تا داروهای همسرم را بگیرم. همزمان تلفنم زنگ خورد. یکی از اعضای خانوادهام بود، برای توضیحدادن وضعیت همسرم به بیرون از داروخانه رفتم و با تلفنم صحبت کردم.
همان زمان فردی با قمه به من حمله کرد و گوشی موبایلم را میخواست. مقاومت و به او التماس کردم. گفتم همسرم بیمار است، از شهرستان به تهران آمدهایم و به موبایلم نیاز دارم. حتی حاضر شدم به او پول بدهم. وقتی مقاومت مرا دید، با قمه یک ضربه به پایم زد. گوشیام را سرقت کرد و رفت. بخت با من یار بود که این حادثه در مقابل بیمارستان رخ داد. همان لحظه مرا در بیمارستان عمل کردند. دکتر میگفت اگر دقیقهای دیر آمده بودم، امکان نداشت زنده بمانم. از همه بدتر این بود که همسرم هم در بستر بیماری بود. نه من میتوانستم به او رسیدگی کنم و نه او میتوانست به من برسد. هر دو مدتها در بیمارستان بستری بودیم.»
هدیه پردردسر
درحالیکه تعداد شاکیان در حال افزایش بود، همزمان تحقیقات گسترده برای شناسایی و دستگیری سارقان ادامه داشت. بررسیها از شاکیان این پرونده نشان داد سارقان خشن علاوهبر سرقت گوشی، موتور و ماشین هم سرقت میکردند. این در حالی بود که همچنان متهمان در تمام سرقتها، طعمههایشان را زخمی میکردند، حتی اگر با مقاومت آنها مواجه نمیشدند. تجسسها ادامه داشت تا اینکه سارقان اینبار موتورسیکلت یک مالباخته را سرقت کردند. زورگیران او را هم با قمه زخمی کرده بودند.
مشخصات موتور شاکی در اختیار واحدهای گشتی قرار گرفت و خیلی زود فردی که سوار بر موتورسیکلت بود، شناسایی و دستگیر شد. او که از این ماجرا بهشدت شوکه شده بود، در تحقیقات به ماموران گفت این موتورسیکلت را از داییاش هدیه گرفته است. او به ماموران گفت: «چند روز پیش تولدم بود و داییام که خیلی با هم صمیمی هستیم، این موتور را به من هدیه داد. خودم هم از این هدیه گرانقیمت شوکه بودم، ولی چون داییام میدانست عاشق موتور هستم، این هدیه را به من داد.»
تعقیبوگریز خونین
در ادامه تحقیقات، دایی این پسر شناسایی شد. ماموران همچنین اعضای دیگر این تیم خشن را شناسایی کردند. عملیات دستگیری آنها از سوی پلیس پایتخت آغاز شد. پلیس در کمین دزدان نشسته بود. آنها به محض دیدن ماموران فرار کردند. عملیات تعقیبوگریر آغاز شد. یکی از سارقان از ناحیه پا هدف شلیک گلوله قرار گرفت و درنهایت با زخمیشدن او، همه آنها دستگیر شدند. متهمان دو مرد ایرانی و دو افغانی بودند که برای ادامه تحقیقات در اختیار ماموران پلیس آگاهی قرار گرفتند.
مالباختهای که سارق شد
24 سال دارد، هیچ سابقهای هم در پرونده قضاییاش ثبت نشده است. او درست بعد از اینکه از سوی چند زورگیر هدف سرقت خشن قرار گرفت و بهشدت زخمی شد، تصمیم گرفت یک باند دزدی تشکیل بدهد. باند بینالمللی سرقت و زورگیری که در آن اموال سرقتی در کشور افغانستان به فروش میرسید. این دزد جوان در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» ماجرای سرقتهای خشن خود را روایت میکند:
چند وقت است که دزدی میکنی؟
از زمستان سال گذشته سرقتهایمان را شروع کردیم. پیش از آن، اهل هیچ خلافی نبودم و هیچوقت دزدی نکردم.
از چند نفر سرقت کردید؟
فکر میکنم حدود 50نفری میشوند که از آنها سرقت کردیم.
بیشتر در چه مناطقی سرقت میکردید؟
شمال و شمالشرق.
شگردتان چطور بود؟
ما معمولا گوشی سرقت میکردیم، مثلا در خیابانها و پارکها دنبال افرادی که گوشی مدل بالا داشتند، میگشتیم. با قمه، شمشیر و چاقو سراغشان میرفتیم و دست به زورگیری میزدیم. در بعضی موارد موتور و ماشین هم سرقت میکردیم. در خیابان سد راه موتورسوار یا راننده خودرو میشدیم، با قمه شیشه ماشین را میشکستیم، راننده را زخمی میکردیم و وسیله نقلیهاش را سرقت میکردیم.
چرا در همه سرقتهایتان مالباخته را زخمی میکردید؟
اگر مقاومت نمیکردند، فقط یک ضربه کوچک به دست و پایشان میزدیم تا نتوانند بهدنبالمان بیایند. اما اگر مقاومت میکردند، ضربههای بیشتری میزدیم.
فکر نکردید ممکن است جانشان را از دست بدهند؟
من اصلا به مرگ آنها فکر نکرده بودم.
با اموال مسروقه چه کار میکردید؟
گوشیها را در افغانستان میفروختیم. دو همدستم افغانستانی هستند. آنها گوشیها را به افغانستان میبردند و میفروختند یا آنها را به افغانهایی که غیرقانونی در ایران زندگی میکردند میفروختیم. البته مالخر هم سراغ داشتیم. موتورسیکلتها را هم اوراق میکردیم و میفروختیم. درنهایت هم اشتباه من باعث شد گیر بیفتیم. یکی از موتورها را به خواهرزادهام هدیه دادم و گیر افتادیم.
شغل شما چیست؟
من در میکانیکی صافکاری ماشین میکنم. همدستانم هم یکی نجار است، دیگری کارگر ساختمان و یکی هم خیاط. من این گروه را تشکیل دادم. ما همگی از یک محل هستیم. در ابتدای تشکیل این باند، مشتریان صافکاری را هدف سرقت قرار میدادیم. من مشخصات آنها و خودرویشان را به همدستانم میدادم، آنها نیز در جایی خلوت سد راهش میشدند. بعد از آن سراغ طعمههای بیشتری رفتیم.
چی شد که تصمیم گرفتی یک باند سرقت تشکیل بدهی؟
من خودم یک مالباخته بودم. یک شب سه نفر به من حمله کردند و تمام اموالم را سرقت کردند. آنها مرا بهشدت زخمی کردند و ماهها در بیمارستان بستری بودم. این دزدی تبعات روحی و روانی بسیاری برای من داشت. کارم را از دست دادم و تا مدتها خانهنشین شدم. تصمیم گرفتم برای انتقام از این روزگار، دست به سرقتهای خشن بزنم، ولی اشتباه کردم. من در واقع از خودم انتقام گرفتم.