درست یک سال از حادثه تلخ ریزش ساختمان متروپل در آبادان میگذرد؛ حادثهای که ابعاد اجتماعی و همچنین عملیاتی پیچیدهای داشت و تیمهای زیادی را به مدرنترین خیابان شهر آبادان کشاند. امدادگران حدود 25روز در منطقه عملیاتی حاضر بودند و مشغول آواربرداری و رهاسازی پیکر قربانیان. همزمان، تیمهای سحر هم به حمایتهای روحی و روانی از خانوادهها مشغول شدند و البته گروههای داوطلب و خیر به میدان آمدند. به شهادت امدادگران و تیمهای عملیاتی حاضر در متروپل، ریزش این برج نیمهساخته شده و عملیات نجات و جستوجو، یکی از پیچیدهترین عملیاتهای سالهای اخیر در کشور بود. در سالگرد فاجعهای که جان بیش از 40هموطن را گرفت، به سراغ نیروهای امدادی و عملیاتی حاضر در متروپل رفتهایم تا از تجربه حضور در این عملیات منحصربهفرد بگویند.
مرضیه موسوی – شهروند آنلاین؛ خودروی ارتباطات رادیویی هلالاحمر، نخستین تجهیزاتی بود که در حادثه متروپل در خیابان امیری مستقر شد و بعد از گذشت 25روز از حادثه، آخرین خودرویی بود که این محل را ترک کرد.
«مهدی موسایی»، مسئول ارتباطات رادیویی هلالاحمر خوزستان، تمام این 25روز را در صحنه عملیات حاضر بود اما ماموریتی متفاوتتر از سایر امدادگران داشت.
او میگوید: «بعد از ریزش متروپل، برق منطقه قطع شد تا از وقوع حادثه بعدی جلوگیری شود. اینترنت هم شرایط خوبی نداشت. ما علاوه بر شارژ وسایل و تجهیزات آواربرداری و عملیاتی به کمک موتور برق، با نیروهای عملیاتی داخل ساختمان از طریق بیسیم ارتباط میگرفتیم. همان روز نخست دوربینهایی اطراف و نزدیک ساختمان نصب شد تا وضعیت لحظهای را رصد کنیم. امدادگرانی که از شهرهای مختلف آمده بودند برای ارتباط با خانوادههایشان به خودروی رادیویی مراجعه میکردند و در تماس کوتاهی با خانواده، آنها را از حال خود مطلع میکردند.»
اینها تنها بخشی از ماموریتی بود که خودروی ارتباطات رادیویی در خیابان امیری متروپل برعهده گرفته بود. با آغاز عملیات آواربرداری سبکوسنگین در متروپل، ریزشهای متعددی در گوشهوکنار این ویرانه رخ داد که رصدهای خودروی رادیویی، آن را به ثبت میرساند.
موسایی همه 25روز را داخل خودروی رادیویی میگذراند و به ندرت از آن خارج میشد. حادثه متروپل تنها عملیات طولانیمدتی نبود که او در خودروی رادیویی سپری کرده باشد، اما یکی از متفاوتترین ماموریتهای او بهشمار میرفت.
موسایی میگوید: «در عملیاتهای بزرگی مثل پیادهروی اربعین در مرز چزابه مستقر بودیم. حوادث دیگری هم با استقرار خودروی رادیویی به سرانجام رسیدهاند، اما حادثه متروپل یکی از متفاوتترین حوادثی بود که در آن حضور داشتم. در حادثه متروپل همه شهر سالم بود بهجز یک ساختمان. زیرساختها از بین نرفته بودند و شاید اینطور بهنظر برسد که نیازی به خودروی ارتباطات نبوده، اما دوربینهایی که در ساختمان نصب کردیم، رصد کردن لحظهبهلحظه وضعیت ساختمان و تامین برق هدلامپها و تجهیزات امدادگران و… همگی از نیازهای ضروریای بود که در منطقه عملیاتی به چشم میخورد. بسیاری از تصمیمگیریها براساس تصاویری که از دوربینها ثبت میکردیم گرفته میشد و مدیران عملیاتی به جای حضور داخل سازه و بالا بردن ریسک، میتوانستند تصاویر دقیقی را از مونیتورهای خودروی رادیویی تماشا کنند.»
اعتماد مردم به تیمهای امدادی
اما این همه ماجرا نبود؛ خانوادههای قربانیان این حادثه هر روز به خیابان امیری شهر آبادان میآمدند تا از نزدیک شاهد خبری از عزیزانشان باشند. برخی روزها بهدلیل خطر ریزش مجدد ساختمان یا احتمال نزدیک شدن به افرادی که هنوز زندهاند، ماشینهای سنگین از حرکت میایستادند و جستوجو و آواربرداری سبک آغاز میشد؛ درست همان ساعات بازار داغ شایعه به جان خانوادهها میافتاد و آنها تصور میکردند که عملیات متوقف شده است.
خودروی ارتباطات در همین ساعتها هم به کمک خانوادهها میآمد. موسایی میگوید: «گاهی که خانوادهای بیقراری میکرد و شایعهای مبنی بر توقف عملیات به گوشش خورده بود، بهخودروی رادیویی میآوردند. آنجا میتوانست از نزدیک از طریق دوربینها ببیند که امدادگران در طبقات مختلف ساختمان مشغول فعالیت هستند. بسیاری از این خانوادهها با حضور در خودروی ارتباطات آرامش پیدا میکردند. بهخصوص وقتی میدیدند که امدادگران بدون چشمداشت، جان خود را به خطر انداختهاند و به سختی مشغول فعالیت هستند.»
مهدی موسایی، ساعتهای کمی از این 25روز را بیرون از خودروی رادیویی گذرانده بود. با این حال اهالی خیابان امیری و مردم آبادان حواسشان به او و خودروی پارکشدهاش در گوشه خیابان بود. او میگوید: «کمتر فرصتی برای حمام رفتن و استراحت پیدا میکرد. یک روز که از خودرو بیرون آمدم آقایی از اهالی آبادان من را دید. در صحنه عملیات که رفته بودم قسمتی از شلوارم پاره شده بود. من را به خیاطی برد و اندازهام را گرفت. فردای آن روز با 15دست لباس کامل پیش من آمد و گفت چون نمیتوانی هر روز به حمام بروی، این لباسها را بگیر و هر روز آنها را عوض کن.»
اعتماد مردم به هلالاحمر، بهگفته موسایی، بزرگترین توشه جمعیت در عملیات متروپل بود: «مردم آبادان زحمت تیمهای امدادی را میدیدند. گاهی ناگهان این شایعه در منطقه میپیچید که ساختمان متروپل دوباره در حال ریزش است. مردم را از پشت دوربین میدیدم که به سرعت از اطراف ساختمان دور میشوند. همزمان نگاهشان به امدادگران است؛ اگر امدادگران را در حالت فرار از منطقه میدیدند مردم هم به دویدن ادامه میدادند. معیار مردم برای سنجش وضعیت در متروپل، رفتار امدادگران حاضر در صحنه بود.»
از جانگذشتگی امدادگران
دلایل زیادی حادثه متروپل را به یکی از خاصترین تجربههای امدادی و عملیاتی در ایران تبدیل کرده است؛ از ابعاد اجتماعی و روانی این اتفاق گرفته تا پیچیدگیهای فنی آن. همینها هم باعث شد تا تیمهای متعددی از استانهای مختلف کشور برای عملیات راهی آبادان شوند. «فریبرز تامرادی» در زمان حادثه متروپل مسئول امور پایگاههای امدادی استان خوزستان بود و از ساعات اول در خیابان امیری حاضر بود.
او میگوید: «من به همراه نخستین تیم ارزیاب به متروپل رفتم. نوع سازه، وضعیت بهرهبرداری از آن و شکل حادثهای که رخ داده بود، باعث میشد تا کار ارزیابی بسیار سخت باشد. از همان ساعات اول، درخواست اعزام نیروی کمکی از شهرستانهای اطراف دادیم. بعد هم با توجه به طولانی بودن عملیات، از استانهای دیگر تیمهایی راهی آبادان میشدند و طبق زمانبندی، عملیات را پیش میبردند.»
او درباره تاثیر ابعاد اجتماعی حادثه روی تیمهای عملیاتی میگوید: «خانوادهها در صحنه عملیات حاضر بودند و صدای شیون و گریهوزاری آنها به گوش تیمهای عملیاتی میرسید. همین موضوع فشار روانی زیادی بر دوش امدادگران میگذاشت. از طرفی آنها با جانودل تلاش میکردند و تمام هموغم خود را برای رهاسازی افراد گرفتار در آوار گذاشته بودند. حاشیههای زیادی هم در این حادثه شاهد بودیم؛ حاشیههایی که با واقعیت رخ داده تفاوتهایی داشت. یکی از این اتفاقها، حضور دو سگ خانگی در آوار بود که مردم میگفتند برای یافتن افراد زنده به آنجا آورده شدهاند، اما واقعیت این است که این دو سگ کارایی لازم را در آوار نداشتند چراکه آموزش ندیده بودند.»
تامرادی، برای عملیات در حادثه متروپل نقاط قوت زیادی سراغ دارد که باری از حادثه را به دوش کشیدند. یکی از این نقاط قوت را همراهی مردم و تیمهای داوطلب با نیروهای عملیاتی میداند و میگوید: «حادثه در خردادماه رخ داد و آبادان بسیار گرم بود. کار عملیاتی و اجرایی در آوار، انرژی بسیار زیادی از امدادگران میگرفت، اما در همه روزهای عملیات از طرف تیمهای داوطلبانه و جهادی، غرفههایی برای تامین غذا و نوشیدنی راه افتاده بود بهطوری که در تمام طول عملیات هیچ نیرویی بدون آبوغذا نمیماند. مردم آبادان و بهخصوص خیابان امیری نقش مهمی در راهاندازی و اداره این جریان داشتند.»
فریبرز تامرادی، یکی دیگر از نقاط قوت این عملیات را، کمک و همراهی دستگاههای مختلف برای تامین لوازم و تجهیزات آواربرداری میداند و میگوید: «عملیات آواربرداری متروپل بسیار پیچیده بود. کلافهای میلهای لابلای سقفهای بتنی گیر کرده و برای برش و جابهجایی آن به ماشینآلات سنگین نیاز داشتیم. گرچه همه این تجهیزات در اختیار هلالاحمر استان نبود، اما دستگاهها و ماشینآلات مختلفی از پالایشگاهها و مراکز صنعتی اطراف آبادان به محل حادثه اعزام شد.»
او هنوز هم خاطرات متروپل را در ذهن خود مرور میکند؛ خاطراتی از جانفشانیهای امدادگران و روبهرو شدن با مرگ: «اولین بیل مکانیکی که برای آواربرداری به صحنه عملیات آمد، اعلام کردند که برای هدایت آن به یک راننده نیاز دارند. بیل مکانیکی درست زیرساختمان نیمهخراب شده قرار داشت. هرکسی که روی این بیل کار میکرد حتما میدانست که هر لحظه ممکن است ساختمان ریزش کند. تااینکه یکی از امدادگران هلالاحمر برای این کار داوطلب شد. از جانگذشتگی تیمهای امدادی را وقتی که بچهها در طبقات ساختمان نیمه آوارشده میگشتند تا اجساد را پیدا کنند، وقتی از زیر آوار فردی را بیرون میکشیدند و در طبقات پایین ساختمان مشغول عملیات بودند، میدیدیم.»
اما سختترین لحظهها برای او در حادثه متروپل، لحظهای بود که جنازهای را از آوار بیرون میکشیدند. تامرادی میگوید: «روز اول پیکر سه نفر را در طبقه اول پیدا کردیم. خانوادهها بیرون از ساختمان منتظر بودند تا خبری از عزیزانشان بگیرند. وقتی بالاخره با کیسههای جسد بیرون آمدیم، با خانوادههای این افراد روبهرو شدیم. در همان لحظهای که امید و انتظار جای خود را به غم میداد، همان لحظهای که دیگر میفهمیدند که فرزندشان مرده، من داشتم به چشمشان نگاه میکردم. رنگ مرگ و ناامیدی که در چشمشان دوید، هرگز از ذهنم دور نمیشود.»
هماهنگی بیرون از منطقه عملیات
همه افرادی که در متروپل امدادرسانی میکردند پیش از آن هم تجربه حضور در حوادث مختلفی را داشتند؛ از زلزله کرمانشاه گرفته تا سیل سال 1398، واژگونی قطار، حوادث جاده، کوهستان و…. اما بسیاری از این امدادگران تحتتاثیر این حادثه، روزهای بهمراتب سختتری از عملیاتهای پیشین خود تجربه میکردند.
«مهدی مستوی» یکی از این امدادگران است که از روز اول از شهرستان بهبهان راهی آبادان شده بود. او میگوید: «پیش از متروپل، من در حوادث مختلفی حضور داشتم. یکی از مهمترین این حوادث، زلزله کرمانشاه بود، اما ریزش متروپل من را بیشتر از هروقت دیگری تحتتاثیر خود قرار داد. لحظه اولی را که با ورود به خیابان امیری، با آوار متروپل روبهرو شدم، هرگز از یاد نمیبرم. ساختمان ریخته بود و خیابان مملو از جمعیت بود. مردم با چشمهای نگران، به ساختمانی نگاه میکردند که دوست، آشنا یا عضوی از خانوادهشان را در خود گرفتار کرده و احتمالا کشته بود. کمی آنطرفتر از آوار، افرادی بودند که مرگ از بیخ گوششان گذشته بود؛ افرادی که تنها دقایقی قبل از ریزش ساختمان، از اطراف آن دور شده بودند.»
مهدی مستوی، از تجربه ابراز همدردی مردم در حادثه متروپل میگوید: «در هر حادثهای معمولا با همدردیهایی از طرف مردم روبهرو میشوید، اما در حادثه متروپل این مسئله بیشتر به چشم میآمد. کمکهای زیاد و مختلفی از گوشهوکنار به آبادان میرسید. مردم خودشان دست بهکار میشدند و هرچه نیاز بود در کمترین زمان ممکن آماده میشد. ما جوانانی را دیدیم که در کنار ویرانههای متروپل صبح را به شب میرساندند و گاهی چند روز به خانه نمیرفتند و پای رفاقتشان مانده بودند تا شاید خبری از عزیزانشان را یک دقیقه زودتر بشنوند. هماهنگی خوبی بیرون از منطقه عملیاتی به چشم میخورد. همین مسئله، انگیزه و انرژی ما را برای عملیات چندین برابر میکرد. تجربه چنین هماهنگیای را در کمتر حادثهای سراغ داریم و من آن را عاملی مؤثر در روند عملیات میدانم.»
جامعه متاثر از حادثه
طبق آمارهای رسمی، حادثه متروپل 43کشته و 37مصدوم برجای گذاشت، اما مثل هر حادثه دیگری، متروپل هم دایره بزرگی از افراد را در جامعه از خود متاثر کرد. «لیلا مرشد بهبهانی»، از اعضای تیم سحر که در متروپل حضور داشت، از تجربه این حادثه تلخ میگوید: «وقتی حادثهای طبیعی، مثل زلزله رخ میدهد، مردم پذیرش بیشتری نسبت به آن دارند، اما عامل وقوع حادثهای مثل متروپل عاملی طبیعی نبود و اشتباه و خطای یک انسان باعث بروز این فاجعه شد. برای همین خانوادههای قربانیان هم سختتر با این حادثه کنار میآیند.»
بهگفته او، اجرای عدالت درباره مسببان حادثه متروپل در ایجاد آرامش روحی و روانی خانوادهها و کل جامعه متاثر از حادثه میتواند مؤثر باشد؛ خواستهای که خود خانوادههای قربانیان بارها به آن اشاره کرده بودند. بهبهانی ادامه میدهد: «اگر به فکر تسکین آلام و اندوه خانوادههای متاثر از حادثه هستیم، باید ببینیم در وهله اول چه چیزی آنها را آرام میکند. از همان روز نخست حادثه، ما از تمام خانوادهها میشنیدیم که بهدنبال اجرای عدالت هستند. میدانیم که تحقق این اتفاق حتی سایر گروههای جامعه را که از این حادثه متاثر شدهاند، هم تسکین میدهد.»
بخش قابلتوجهی از قربانیان حادثه متروپل، کارگران هلدینگ عبدالباقی بودند و نانآور خانوادههایشان. حالا با گذشت یک سال از این حادثه، خانوادههایی که نانآور خود را از دست دادهاند روزهای سختی را سپری میکنند. بهبهانی میگوید: «تاثیر این حادثه آنقدر عمیق بود که هنوز هم بعد از گذشت یک سال، برخی از خانوادهها در حمایت تیمهای سحر باقی ماندهاند.»
// انتهای پیام