به خاطر کولبرها

«محمدطاها یوسفی» قصه شروع امدادگری‌اش در پیرانشهر را روایت می‌کند

بلندگوهای مسجد روستا روشن می‌شد و صدایی با زبان کردی اعلام می‌کرد که دیشب تعدادی از کولبران روستا در سرمای کوهستان گرفتار شده‌اند و نیاز به کمک دارند. اغلب مردانی که آن روز در روستا مانده بودند به همراه پسران نوجوان روستا، شال و کلاه می‌کردند و خودشان را به پای کوه، همان مسیر همیشگی کولبران که راه به عراق می‌برد، می‌رساندند تا کمک‌حال قوم و خویش خود باشند. مهم‌ترین خاطره «محدطاها یوسفی» از نوجوانی‌اش در روستای «جلدیان» شهرستان پیرانشهر طنین همین صداست و تماشای مردانی که با دست خالی، روستا را به مقصد کوهستان مرزی ترک می‌کردند. او حالا یکی از نجاتگران پایگاه سه‌راهی جلدیان استان آذربایجان غربی است و مهم‌ترین انگیزه‌اش، کمک به کولبرانی است که همچنان در سوز زمستان پیرانشهر، در کوه گرفتار کولاک و سرما می‌شوند. او می‌گوید: «وصیت کرده‌ام هروقت مُردم من را در این پایگاه و کنار همین باغچه دفن کنند. افتخار من این است که امدادگر هستم، امدادگر می‌مانم و امدادگر می‌میرم.»

مرضیه موسوی- شهروند آنلاین؛ پایگاه، درست در شانه جاده و نزدیک «سه‌راهی جلدیان» قرار دارد. گرمای آفتاب روی کوه‌های اطراف پایگاه نشسته و باد میان درختان گردو و گیلاس می‌پیچد. بعید است کسی گذارش به پایگاه جاده‌ای «یادمان شهید قادری» پیرانشهر افتاده باشد و صفای این پایگاه سرسبز را فراموش کند؛ دار و درخت‌هایی که با انگشتان سبز محمدطاها یوسفی، جان گرفته‌اند و بعد از عملیات سخت‌ونفسگیر، مأمنی برای امدادگران پایگاه به شمار می‌روند.

محمدطاها یوسفی، چهل‌ودومین بهار زندگی‌اش را پشت سر گذاشته و بیش از 27سال است که امدادگری می‌کند. او ماجرای حضورش در هلال‌احمر و عشق و علاقه‌اش به امدادگری را اینطور روایت می‌کند: «بچه که بودم، دوستان و همکلاسی‌هایم ساعات بعد از مدرسه به همراه مردان روستا برای کولبری از مرز به عراق می‌رفتند. همان سال‌ها بسیاری از دوستانم جان‌شان را به‌دلیل سرمازدگی، سقوط از ارتفاع و… در کوهستان از دست می‌دادند. هروقت کولاک می‌شد، از طریق بلندگوی مسجد روستا اعلام می‌کردند که چند نفر در فلان منطقه از سرما زمینگیر شده‌اند. مردم جمع می‌شدند و برای کمک می‌رفتند. از وقتی یادم می‌آید، همواره تعدادی از دوستان و همکلاسی‌ها و اقوامم در مسیر کولبری در کوهستان جان‌شان را از دست می‌دادند.»

 

دوستانم یکی‌یکی یخ می‌زدند

17سالش بود که برای نخستین بار به همراه مردم روستا، برای کمک به کولبران گرفتار در سرما به کوهستان می‌رفت. آن سال‌ها، هنوز خبری از پایگاه امدادی هلال‌احمر و تیم‌های عملیاتی برای کمک‌رسانی به حادثه‌دیده‌ها نبود. تماشای جسم یخ‌زده دوستانش که روزگاری در کوچه‌های خاکی روستا همبازی‌اش بودند و انتقال آنها به ارتفاعات پایین‌تر، هرگز برای او به اتفاقی عادی تبدیل نشد.

سال 1379بود که با راهنمایی‌های یکی از دوستانش، به جمعیت هلال‌احمر پیوست. با شروع کارش به‌عنوان امدادگر، بیش از هر چیز دیگری به کمک به کولبران و نجات جان آنها در کوهستان مرزی عراق فکر می‌کرد. یکی از تلخ‌ترین خاطراتش از ماموریت‌های امدادی هم، درست دو سال بعد از حضورش در تیم امدادی رقم خورد. محمدطاها یوسفی می‌گوید: «حدود 12 کولبر در کوهستان یخ زده بودند که همگی از دوستان و همسایه‌های ما بودند. خبر بسیار تلخی بود. ماموریتی که هرگز فراموش نمی‌کنم.»

 

امدادگر سبزانگشتی

بیش از 12سال است که پایگاه امداد جاده‌ای سه‌راهی جلدیان راه‌اندازی شده. یوسفی از همان سال تا‌کنون در پایگاه مشغول امدادرسانی است، اما حضور در عملیات‌های امدای، تنها کاری نیست که او در این پایگاه انجام می‌دهد؛ به گواه دیگر امدادگران، فضای سبز و باغچه نقلی‌ای که در اطراف پایگاه به چشم می‌خورد همگی حاصل ذوق و تلاش یوسفی است. بوته‌های گل، درختان انگور، گیلاس و گردو، سکویی برای نشستن و استراحت امدادگران در فضای آزاد و… گوشه‌ای از زیبایی‌هایی است که می‌توان در این پایگاه دید.

محمدطاها می‌گوید: «روزهایی که در پایگاه شیفت بودم، در اوقات فراغتم در محوطه اطراف پایگاه درخت می‌کاشتم و به باغچه رسیدگی می‌کردم. نتیجه این کارها حالا شده باغ کوچکی که امدادگران از میوه‌هایش و همچنین زیبایی‌های آن استفاده می‌کنند.» فرصت که داشته باشد، به مرغ‌وخروس‌ها رسیدگی می‌کند و برای غاز و اردک‌هایی که صدایشان از گوشه محوطه پایگاه می‌آید، برکه کوچکی برای شنا و بازی می‌سازد.

یوسفی می‌گوید: «عملیات‌های ما بیشتر مربوط به حوادث کوهستان و جاده‌ای هستند. امدادگران در حوادث، صحنه‌های بسیار تلخی می‌بینند و نیاز به بازیابی روحیه دارند. من فکر می‌کنم حداقل وقتی به پایگاه برمی‌گردند و در فضای سرسبز اینجا قرار می‌گیرند، کمی حال‌شان بهتر می‌شود.»

عکس: بهنام رضازاده
منظره‌ای که فراموش نمی‌شود

نه فقط امدادگران، بلکه افراد حادثه‌دیده‌ای هم که گذرشان به پایگاه سه‌راهی جلدیان افتاده باشد، با تماشای منظره پایگاه، حال‌شان بهتر می‌شود. امدادگران پایگاه شهید قادری، خاطرات زیادی از این مراجعه‌کنندگان دارند: «ما علاوه بر پوشش حوادث، مراجعان حضوری هم داریم. یا وقتی فردی به خدمات سرپایی نیاز داشته باشد به پایگاه می‌آید، با دیدن اینجا دلش نمی‌آید حالاحالاها پایگاه را ترک کند. بسیاری از افراد این را به زبان می‌آورند و با لبی خندان از اینجا بیرون می‌روند.»

محمدطاها یوسفی از سال 89هر سال نامش در میان نجاتگران برتر استان آذربایجان غربی به چشم می‌خورد. حالا بعد از 22سال حضور در هلال‌احمر، در حوزه‌های تخصصی امداد ازجمله کوهستان، سیلاب و جاده کارکشته شده و تجربه‌های زیادی در کارنامه‌اش دارد. یوسفی این روزها بخشی از زمان خود را صرف آموزش نیروهای تازه‌نفس می‌کند تا توانایی‌های آنها را افزایش دهد. او، گوشه‌ای از باغچه پایگاه را نشان می‌دهد که محوطه‌ای سیمانی در آن ایجاد کرده است و می‌گوید: «وصیت کرده‌ام هروقت مُردم من را در این پایگاه و کنار همین باغچه دفن کنند. افتخار من این است که امدادگر هستم، امدادگر می‌مانم و امدادگر می‌میرم.»

 

طعم کمک به همنوع

چند متر آن‌طرف‌تر، مقبره نونوار شده چهار شهید را نشان می‌دهد که اخیرا بازسازی کرده؛ مزار شهدای پایگاه نظامی‌ای که درست در نزدیکی پایگاه جاده‌ای قرار دارد. یوسفی می‌گوید: «این شهدا از سربازانی بودند که در سال 1348به‌دست ساواک در این منطقه اعدام شده و به شهادت رسیدند. سال‌ها بود که قبر این افراد نیاز به رسیدگی داشت و ما برای احترام به خون آنها، مزارشان را که در محوطه پایگاه قرار گرفته، مرتب کردیم.»

بعد از کرونا، با افزایش مهاجرت جوانان از روستاهای پیرانشهر، کولبری هم در این منطقه کمرنگ‌تر از قبل شد؛ گرچه همچنان رواج دارد. این روزها بیش از هر چیزی تصادف‌های جاده‌ای و همچنین طبیعت‌گردان، تیم‌های امدادی پایگاه شهید قادری را پای عملیات می‌کشاند.

یوسفی می‌گوید: «در همین خردادماه، بیش از 10مورد عملیات نجات افرادی را داشتیم که برای چیدن قارچ و سبزی کوهی به ارتفاعات رفته و دچار حادثه شده بودند. تعداد کولبران در این منطقه کم شده است، اما در سایر بخش‌ها و مناطق استان همچنان کولبری رواج دارد و هر سال تعداد زیادی از آنها گرفتار حوادث می‌شوند. نجات جان انسان‌ها و تلاش برای کمک‌رسانی به آنها، علاقه‌ای بود که از سال‌های نوجوانی در من شکل گرفت و رشد پیدا کرد، گرچه انگیزه اصلی‌ام برای فراگیری آموزش‌های امدادی، کمک به کولبران روستایمان بود، اما حضورم در هلال‌احمر طعم شیرین کمک به همنوع را در هر شرایطی به من چشاند.»

// انتهای پیام

گمشدگان پشته و پادنا

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.