کارگری که برای جور کردن دیه سارق شد!
گفتوگوی «شهروند» با پسر جوانی که با یک بهانه عجیب به باند خلافکار پیوست
پشیمان است. به جای اینکه پسرعمویش را از زندان نجات دهد، حالا خودش باید راهی زندان شود. برای نجات پسرعمویش، راهکار عجیبی را انتخاب کرد. پسرعمویش هشت سال قبل، در یک درگیری مرتکب قتل شده بود. یاسر با هزار سختی و التماس توانست رضایت خانواده مقتول را جلب کند. حالا مانده بود، جور کردن پول دیه. وقتی داشت پول دیه را جور میکرد، وارد یک گروه از سارقان شد. نخستین خلافکاری خود را با نیت آزادی پسرعمویش آغاز کرد، اما نهتنها کسی را از زندان نجات نداد، بلکه خودش هم نادم و پشیمان باید پشت میلهها، روزگارش را بگذراند. پسر جوانی که در راه رفاقت، همه زندگیاش را فروخت و وقتی دید نتوانسته است پول دیه را جور کند، عضو یک تیم سرقت شد. با هم به خیابانها میرفتند، بهعنوان مسافرکش، مسافران را مورد حمله قرار میدادند و دست به سرقتهای خشن میزدند.
سیما فراهانی _ شهروندآنلاین| ماجرای این پرونده، از اوایل بهار امسال شروع شد. زمانیکه شکایتهای سریالی از یک گروه خشن به مأموران پلیس آگاهی پایتخت اعلام شد. اعضای این گروه از دزدان، مسافران را هدف قرار داده و آنها را در محلههای خلوت تهران، با تهدید قمه و چاقو مورد زورگیری قرار میدادند. این خلافکاران، معمولا در مقابل طلافروشیها، صرافیها و بانکها زاغزنی میکردند و سوژه موردنظر خود را انتخاب میکردند. بعد، او را بهعنوان مسافر سوار خودرویشان میکردند. خودرویی که آن هم سرقتی بود. در راه نیز با تهدید چاقو نقشههای خود را اجرا میکردند.
خفتگیری مشتری صرافی
یکی از مالباختگان در شکایت خود به پلیس گفت: «یک روز برای خرید مقداری دلار به صرافی رفتم. وقتی از صرافی بیرون آمدم، سوار یک خودروی پژو شدم. یک مرد در صندلی عقب نشسته بود و من تصور میکردم که مسافر است، اما در راه ناگهان همان سرنشین صندلی عقب، چاقویی روی پهلویم قرار داد و گفت که صدایم در نیاید. او از من خواست هرچه پول و دلار دارم به او بدهم. ترسیدم مقاومت کنم. چون چاقو روی پهلویم بود. برای همین هرچه دلار خریده بودم، به او دادم. آنها حتی کارت عابربانکم را از من گرفتند و با تهدید رمزش را هم پرسیدند. بعد مرا در خیابان از ماشین به بیرون پرتاب کردند و متواری شدند.»
بقیه شکات و مالباختگان نیز همین روایت را داشتند. بنابراین تجسسهای پلیسی در این خصوص بهصورت گسترده آغاز شد. در ابتدا مأموران به محلهای سرقت رفتند و دوربینهای مداربسته اطراف را بررسی کردند، ولی به نتیجهای نرسیدند، چراکه خودروهای اعضای باند، سرقتی و حتی شماره پلاکهایش هم جعلی بود.
تعقیب و گریز دزد و پلیس
تحقیقات در این خصوص بهصورت گسترده ادامه داشت، تااینکه یک روز، در یکی از خیابانهای پایتخت، مأموران پلیس هنگام گشتزنی، به یک خودروی پژو مشکوک شدند. مشاهدههای پلیس نشان میداد که داخل این خودرو بین سرنشینان درگیری رخ داده است. برای همین، مأموران پلیس به تعقیب و گریز این ماشین پرداختند و همزمان شماره پلاک را استعلام گرفتند. همان لحظه مشخص شد که این خودرو سرقتی است. بنابراین تعقیب و گریز ادامه یافت، تااینکه در نهایت مأموران پلیس موفق به دستگیری متهمان شدند. مردی نیز داخل ماشین بود که میگفت سارقان قصد داشتند از او سرقت کنند، اما او مقاومت کرده و در نهایت درگیری بین آنها رخ داده بود.
سارقان که سه نفر بودند همانجا دستگیر شدند. در تحقیق از آنها مشخص شد که اعضای این تیم، چهار نفر هستند. بنابراین تحقیقات برای دستگیری سرکرده باند نیز آغاز شد و او خیلی زود از سوی مأموران پلیس دستگیر شد. آنها در مقابل مأموران آگاهی و بازپرس پرونده، به دزدیهای سریالی اعتراف کردند.
اعترافات دزد پشیمان
یاسر یکی از اعضای این گروه سرقت است. او در میان همدستانش، تنها کسی است که سابقه خلافکاری ندارد و نخستین بار است که دستگیر میشود. این دزد برای سرقتهایش، دلیل عجیبی را مطرح میکند و میگوید که بهخاطر نجات پسرعمویش دست به سرقت زده است. او در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» ماجرای دزدیهایش را روایت میکند:
چی شد که برای نخستین بار تصمیم گرفتی دزدی کنی؟
من اصلا خلافکار نیستم. سالهاست که دارم کارگری میکنم و نان حلال درمیآورم، اما یک وسوسه و انگیزه باعث شد کارم به اینجا کشیده شود. راستش میخواستم پسرعمویم را از زندان نجات دهم. او مدتی است که بهخاطر عدمپرداخت پول دیه در زندان بهسر میبرد. او مثل برادرم است. سالهاست که با هم بزرگ شدیم. برای همین میخواستم پول دیهاش را جور کنم تا خلاص شود. غافل از اینکه خودم را در یک دردسر بزرگ میاندازم.
پسرعمویت چرا در زندان بود؟
او هشت سال قبل در یک درگیری در یکی از شهرستانهای غربی کشور، پسری را کشته بود. او بهخاطر رفاقت دست به این جنایت زد. انگار مقتول و دوستانش، با دوست پسرعمویم اختلاف پیدا کرده بودند و با هم درگیر شدند. پسرعمویم هم به هواخواهی از دوستش وارد درگیری شد و ناخواسته دست به قتل زد. او حتی یکبار هم پای چوبه دار رفت.
چی شد که موفق به جلب رضایت شدید؟
من و خانواده عمویم، در این سالها مرتب به خانواده مقتول التماس کردیم. تااینکه با وساطت ریشسفیدان محل، آنها به شرط دیه راضی به بخشش شدند. در این سالها نیز مرتب پسرعمویم از زندان با من تماس میگرفت و التماس میکرد که کمکش کنم.
برای جور کردن پول دیه تصمیم به سرقت گرفتی؟
وقتی خانواده مقتول رضایت خود را اعلام کردند، برای جور کردن پول دیه به هر دری زدیم. من و خانواده عمویم هرچه داشتیم فروختیم، ولی بخشی از پول دیه جور شد. حتی در این مدت، من برای انجام کار به تهران میآمدم تا پسانداز کنم. در همین رفتوآمدهایم بود که با مردی آشنا شدم. او گفت که چند شبه میتوانم کلی پول به جیب بزنم و پول دیه را جور کنم. من هم وسوسه شدم، تا اینکار را انجام دهم. همان مرد مرا با رئیس گروه سرقت آشنا کرد. میخواستم چندبار سرقت کنم و وقتی پول دیه جور شد این کار را کنار بگذارم، ولی اشتباه میکردم. خیلی پشیمانم. اگر کار میکردم و چند ماه پولم را پسانداز میکردم، پول دیه جور میشد. حالا پسرعمویم چند ماه بیشتر در زندان میماند. بهتر از این بود که هم آبرویم رفت و هم حالا خودم باید راهی زندان شوم.
برایت سخت نبود که برای نخستین بار با چاقو به سراغ مردم بروی؟
تمام تن و بدنم میلرزید. برای همین، بیشتر اوقات من راننده بودم و همدستانم با چاقو، مردم را تهدید میکردند. میترسیدم که هول شوم و به کسی آسیب برسانم یا باعث دستگیریمان شوم، ولی همدستانم اصلا به کسی آسیب نمیرساندند. حواسشان بود. آنها سابقههای زیادی داشتند و در سرقت، حرفهای بودند.