دزدی و خلاف، عادتشان شده است. دیگر حتی نیاز مالی هم ندارند. بعضیهایشان تحصیلات و حتی شغل مناسب هم دارند. گاهی اوقات از خانواده و موقعیت اجتماعی خوبی هم برخوردار هستند. این یعنی انگیزه و دلیل منطقی برای خلافهایشان ندارند. با این حال راه پردردسری را در زندگی تقریبا بینقصشان در پیش میگیرند. مجرمانی که خلاف، دستگیری، زندگی در زندان و بعد از آن دوباره شروع خلاف، برایشان تبدیل به عادت شده است. تبهکاری پیشه راهشان شده و هیچ مجازاتی برایشان درس عبرت نمیشود. بعضیهایشان با استعداد و هوش بالایی که دارند، میتوانند زندگی خوب و سالم و بدون هیچ حسرتی را در جامعه داشته باشند. ولی بازهم به خلاف روی میآورند. زندگیشان با لحظات نفسگیر و پراضطراب عجین شده است. بیشترشان هم بعد از دستگیری هیجان و قدرتنمایی را انگیزه خود از انتخاب این مسیر سیاه اعلام میکنند. مثل دو برادری که بهتازگی از سوی پلیس پایتخت دستگیر شدهاند. دو برادری که بهگفته خودشان دیگر نیاز مالی ندارند، اما برای هیجان بیشتر به دزدیهای خود ادامه دادهاند.
سیما فراهانی _ شهروندآنلاین| این دو برادر 27و 30ساله هردو عاشق فوتبال هستند. رؤیای فوتبالیست شدن را در سر داشتند. به باشگاههای ورزشی رفتند. شب و روز تمرین کردند، اما سر از دنیای مجرمان درآوردند. تب پول بیشتر و ورود به تیم ورزشی محبوب، از آنها یک سارق حرفهای منازل ساخت. با این حال وقتی به پول رسیدند، بازهم پیشه خلاف را رها نکردند. زندگی بدی نداشتند. هر روز، سخت تمرین میکردند که بتوانند روزی فوتبالیست شوند. با این حال از شهرستان به تهران آمدند تا به پول بیشتر برسند. حتی بهدنبال گنج رفتند و در نهایت حالا برای چندمین بار به جرم دزدی از خانهها، دستگیر شدهاند و پروندهشان در دادسرای ویژه سرقت در حال رسیدگی است.
این دو برادر از چند وقت قبل با شکایتهای مشابه دزدی از خانههای شمال و شمالغرب پایتخت، تحت تعقیب پلیس پایتخت قرار گرفتند. دزدان خانههای مالباختگان، بسیار حرفهای عمل میکردند. آنها با ماسک بهداشتی و کلاه و دستکش به دزدی میرفتند. دوربین مداربستهها را تخریب میکردند و هیچ ردی از خودشان به جا نمیگذاشتند. تااینکه در یکی از سرقتها، دوربین مداربسته مخفی در یک خانه، دست این دزدان سابقهدار را رو کرد و آنها خیلی زود شناسایی و دستگیر شدند.
انتخاب راه غلط دزدی
این دو برادر سارق پس از دستگیری تحت بازجویی قرار گرفتند و به سرقتهای سریالی از خانهها اعتراف کردند. یکی از آنها درخصوص انگیزهشان از دزدی به خبرنگار «شهروند» گفت: «من و برادرم عاشق دو تیم مطرح کشور بودیم. خیلی کَلکَل میکردیم و طرفدار دو آتیشه فوتبال بودیم. کلکسیونی از لباسهای تیمهای محبوبمان را داشتیم. برای همین از نوجوانی تصمیم گرفتیم فوتبالیست شویم. در کلاسهای ورزشی شرکت میکردیم. در زمینهای خاکی بازی میکردیم.
مرتب لباس تیم محبوبمان را میپوشیدیم. خلاصه رؤیای این را داشتیم که در یکی از دو تیم مطرح کشور بازی کنیم. حتی در فوتبالهای خاکی و سالنی بازی میکردیم. تااینکه در یکی از بازیها پای من شکست و دیگر نتوانستم ادامه دهم. با این حال هنوز هم رؤیای فوتبالیست شدن داشتیم. برای همین از شهرستان به تهران آمدیم و خانهای اجاره کردیم که کار کنیم و پول بیشتری بهدست بیاوریم تا از طریق پول بتوانیم وارد تیم شویم، اما راه غلطی را انتخاب کردیم. در یک قهوهخانه تصمیم گرفتیم، سرقت کنیم. میخواستیم یکشبه به پول خیلی زیاد برسیم. نیاز مالی شدید نداشتیم. فقط میخواستیم پول زیاد بهدست آوریم تا بتوانیم وارد تیم شویم. حتی بهدنبال گنج هم رفتیم، ولی موفق نشدیم.
گفتیم نقشه گنج پیدا کنیم ولی طرف ما را سر کار گذاشته بود. هیچ گنجی در کار نبود. تااینکه تصمیم به سرقت گرفتیم. لباس مخصوص تیم مطرحمان را میپوشیدیم و برای سرقت میرفتیم به محلههای شمال و شمالغرب تهران. زنگ خانهها را میزدیم و اگر کسی نبود، یا قفل در را میشکستیم یا از بالکن میرفتیم داخل. فقط از یک خانه حدود پنج میلیارد طلا و سکه بردیم. اگر لباس ورزشی میدیدیم حتما آن را سرقت میکردیم. عتیقه و وسایل آنتیک را هم سرقت میکردیم.»
دزدی برای هیجان
این سارق ادامه داد: «ما ماسک بهداشتی و کلاه میگذاشتیم. دوربین مداربسته را تخریب میکردیم یا حواسمان بود که در محلهایی که سرقت میکنیم، دوربین نداشته باشد، اما در آخرین سرقت، آن خانه، دوربین مداربسته مخفی داشت که ما متوجه نشده بودیم و کلاه و دستکش را درآوردیم. همه دیالوگهای ما در مورد سرقتهایمان ضبط شده بود. پلیس رد ما را زد و ما هم که سابقهدار بودیم خیلی زود شناسایی و دستگیر شدیم. ما بارها تا الان به همین جرم دستگیر شدهایم. مدتها بود که دیگر پول نمیخواستیم. فقط به دزدی عادت کرده بودیم. سرقت، برایمان یک هیجان خاص داشت که نمیتوانستیم از آن دست بکشیم. وگرنه اگر سالم زندگی میکردیم، الان هرچه میخواستیم، داشتیم. شاید حتی فوتبالیست هم شده بودیم. ولی این راه غلط، ما را آلوده کرد و دیگر نتوانستیم از آن دست بکشیم.»
تحقیقات پلیسی نشان داد که این دو برادر در ساخت مشروبات الکلی تقلبی در تهران نیز دست داشتهاند که تحقیقات در این خصوص در شعبه پنجم بازپرسی دادسرای ویژه سرقت همچنان ادامه دارد.
اختلالات روانی
اما اینکه این افراد چرا به سراغ خلاف میروند و بدون هیچ انگیزه مالی، خود را درگیر جرم میکنند، جای بررسی دارد. محمد نبی صالحی، روانشناس، این موضوع را اینگونه بررسی میکند و به «شهروند» میگوید: «ما این موضوع را میتوانیم از چند دیدگاه بررسی کنیم. به لحاظ روانشناختی ما یک اختلال روانی داریم به اسم دزدی بیمارگونه؛ یعنی فرد در این موقعیتهای مختلف نمیتواند جلوی خودش را بگیرد. مثلا فردی به یک فروشگاه میرود و جنسی را بر میدارد، ولی هیچ نیازی به آن ندارد، حتی ممکن است آن را دور بیندازد، ولی این کار را انجام میدهد.
اینجا مشخص است که آن فرد اختلال روانشناختی دارد. بخش دیگر مربوط به دوره نوجوانی است که فرد در آن دوره نیاز به توجه دارد و اگر به او توجه نشود، از آن زمان این مسائل در ذهنش ثبت میشود. فکر میکند آن توجهخواهی و قدرتطلبی را از این طریق میتواند بهدست آورد. مسئله دیگر هم فضای مجازی است. متأسفانه در فضای مجازی مثلا به فلان فرد شرور لقب عقاب ایران میگذارند. همین موضوع برای خیلیها نهادسازی میشود و آنها هم میخواهند اسم در کنند و حس توجهخواهی و قدرتطلبی خود را اینطور ارضا کنند. ولی این حسی که پشت اینها هست، معیوب است.»
پیامدهای سنین نوجوانی
این روانشناس ادامه میدهد: «بعضیها هم عادت اشتباه دارند. رفتار تیک مانند مثل جویدن ناخن چطور شکل میگیرد، این حالتها هم همانطور بهوجود میآید. مثلا در دوران کودکی وقتی تنش زیاد باشد، فرد برای اینکه توجه والدینش را جلب کند، وسایل مختلف را قایم میکند. در مدرسه مداد دوستش را برمیدارد و والدینش را به مدرسه میآورند. همین باعث توجه میشود. در نهایت این دزدی بیمارگونه در همین دوره برایشان عادت میشود. چراکه آنها الگوی اشتباهی دارند و هماکنون نیز از فضای مجازی هم تأثیر میگیرند.
بهخاطر تنشی که در خانواده وجود دارد، کودک، آن رفتار اشتباه را به عادت تبدیل میکند. بهنظر من برای روش تربیتی درست، نخستین گام آگاهسازی است. ما خیلی وقتها این رفتارهای کودکان را عادی میشماریم. مثلا والدین میگویند هرچه بچه خواسته برایش فراهم کردیم، اما این را نمیگویند که خودشان با هم درگیری داشتند و با هم صحبت نمیکردند. وقتی صحبت نمیکنند بچه دست به هر اقدامی میزند که با هم حرف بزنند و به او هم توجه کنند. متأسفانه ما در این زمینه آگاهی نداریم و نمیدانیم که سن نوجوانی چه پیامدهای وحشتناکی دارد.»
فرهنگسازی در دل خانواده
او در ادامه به برخی از راهکارها اشاره میکند و میگوید: «بهترین کار، فرهنگسازی است. فرهنگسازی باید از دل خانواده شروع شود، باید در سن کودکی آموزشهای لازم ارائه شود، مهارتهای ارتباطی به بچه آموزش داده شود و باید برای آموزشهای مهارتی وقت گذاشته شود تا بچه یاد بگیرد چطور بتواند هیجانات و احساسات خود را تخلیه کند. فقط در این صورت است که این مسئله ریشهکن میشود. مثلا اگر یک نوجوان به باشگاه ورزشی برود و انرژیاش را تخلیه کند، گرایش کمتری برای تخلیه هیجان از راههای غلط پیدا میکند. ما اگر راههای تخلیه هیجانات را بگذاریم بهعهده نوجوان، آنها ممکن است نتوانند از راه درستی این کار را انجام دهند. مثلا با خودشان میگویند، من اگر دزدی کنم دیگران آسیب میبینند. آنها افسانهپنداری شخصی میکنند و به پیامد فکر نمیکنند.»
قدرتنمایی کاذب
سلمان کونانی، آسیبشناس و استادیار حقوق جزای واحد جرمشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب، نیز از جنبه دیگری این موضوع را بررسی میکند و میگوید: «فقر میتواند عنصر مهمی باشد برای سرقت، اما گاهی اوقات دلایل دیگری هم برای وقوع جرم بهخصوص سرقت وجود دارد. ما یک اختلال عاطفی روانی داریم به اسم سندروم ابتلا به حس سرقت. یعنی فرد علاقه دارد به این کار. بخشی از جرائم با وجود آن تصویر ظاهری که دارد و مثلا به خاطر نیاز مالی است، اما ریشه در مسائل عاطفی و روانی و سرکوفتهای عاطی و اختلالات روانی دارد. در حوزههای دیگر هم چنین چیزهای مشابهی داریم.
ما هماکنون متکدیهایی داریم که خیلی پولدار هستند. ولی تکدی و ولگردی را انتخاب کردهاند و این مسئله را بهعنوان شغل و پیشه خود قرار دادهاند. درصورتیکه اصلا نیازمند نیستند. یکی از دلایلی که رفتار این افراد را توصیف میکند، همین نگرش روانشناختی است. قدرتنمایی کاذب، ابراز وجود و شرطبندی میتواند از دلایل این رفتارها باشد. قطعا اینها افراد سالمی نیستند. قطعا این رفتار متاثر است از همان اختلالات خلقی و عاطفی. ما در کنار این مسائل عاطفی و روانی باید اشاره کنیم که تئوریهای تقلید و یادگیری هم در این موارد بیتأثیر نیست.
ما در جامعه با جوانانی طرف هستیم که تنوعطلب هستند، جسارت بالایی دارند و از میل خواستن و برآورده شدن، برخوردار هستند. مثلا فرد در گروه دوستانهاش، از افراد بهشدت تأثیر میپذیرد و از روی تقلید دست به کارهای خطرناکی میزند و عنوان مجرمانه بهخود میگیرد. افراد خیلی بیمحابا تجربههای جنایی و خلاف خود را در میان میگذارند و عادیسازی میکنند. بقیه نیز به عنصر تقلید تن میدهند. از هم یاد میگیرند و انجامش میدهند. چه بسا به نوعی یک شرطبندی بیمارگونه بین این افراد رخ دهد. البته اینها بر فرض اعتماد به مجرم است. مجرمی که میگوید برای هیجان دست به سرقت زده است، شاید سناریو ساخته باشد برای فریب پلیس و دستگاه قضایی که مثلا او بهخاطر اختلال روانی دست به جرم زده است. با این حال مجموعهای از این عوامل در این مسائل تأثیرگذار است.»