همدلی و همبستگی بینظیر ایرانیان در شهادت رئیسجمهور
اتحاد تاریخی مردم در ماجرای شهادت رئیسجمهور و همراهان
هواپیمای رئیسجمهور در جنگلهای تبریز فرود سختی داشته است. خبری که بعد از ظهر یکشنبه ٣٠ اردیبهشت با دلهره شدید در میان مردم پخش میشد. خاطرات سقوط فرماندهان ارتش و سپاه در دهههای قبل مثل آوار بر سر افکار عمومی هجوم آورد. نکند رئیسجمهور هم… احتمالی که هیچکس دوست نداشت به آن فکر کند. همه ترجیح میدادند که این خبر، شایعه باشد و ساعتی بعد بگویند اینگونه شایعات، تکراری شدهاند.
اما ساعتی گذشت و ساعتها و ساعتها، ولی خبری نشد. لحظه به لحظه گمانهها درباره احتمال وقوع یک حادثه تلخ، تقویت میشد. اما در کنار بیمها، امیدهایی هم وجود داشت. اخبار تلخ مثل سیل در رسانهها جاری میشد. فرود سختی بوده، ارتباط با بالگرد قطع شده، سیگنالی دریافت نشده، تلفنهای سرنشینان زنگ نمیخورد، خبری از بیسیم بالگرد نیست، منطقه صعب العبور و مه آلوده و بهشدت سرد است و… و… و… ساعت به ساعت بر سرما و ناپایداری هوا اضافه میشد. مردم مضطرب در اقصی نقاط ایران به خیابانها و مساجد ریخته و سجادههای دعا پهن کردند. مگر در وقت بیقراری، پناهی بهتر از درگاه الهی هست. سخنان فرمانده منتشر میشود. در دیدار خانوادههای پاسداران انقلاب. با همان آرامش همیشگی، همان ایمان عمیق و بیخدشه به تقدیر الهی و مشیت خداوندی. به همه اطمینان میدهد که در هر صورت، اختلالی در امور کشور ایجاد نمیشود و «ایران امام رضا» هیچ آسیبی نمیبیند. از امیدواری و دعا نیز سخن میگوید. رئیسجمهور را مغتنم میخواند. عجب تعبیری درباره رئیسجمهور خدمتگزار، پرتلاش و مردمی.
اوایل شب، معاون اجرایی دولت، کمی امیدها را بازگرداند، اما قطعیت چندانی در سخنان وی وجود نداشت. مقامات همه در تکاپو برای یافتن نشانی از مردان خالص و بیاعتنا به نام و نشان. با هر تیک تاک ساعت، ضربان قلبها افزایش مییافت. خوشحالی کفتارها، از آسیب دیدن شیرها خبر میداد. مردم اما فارغ از قشر و تیپ و سن و قومیت و مذهب و… در حال دعا بودند. از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب. سیاسیون همه دست به دعا برداشته و دعوت به همدلی میکردند. جناح و حزب و رقابت و نقد و اختلاف به کلی رنگ باخته بود. مانند روزهای شهادت رجایی، بهشتی، رحلت امام و شهادت سردار سلیمانی. همه چهرهها از همه جریانها، متفق القول بر ایمان و اخلاص، پاکی نیت و تلاشگری رئیسجمهور، وزیر خارجه و دیگر همراهان تأکید میکردند و دست به دعا برداشته بودند.
نیمه شب اما امیدها کمرنگ و کمرنگتر میشد. خبرها و تصاویر ضدو نقیض، نگرانیها را بیشتر میکرد. صبح دوشنبه که نشانی از محل سقوط پیدا شد، امیدها افزایش یافت. امید برای معجزه. از جنس امیدهای مردم در مقابل بیمارستان محل بستری آیتالله خامنهای پس از ترور در ششم تیر ۶٠. همه معجزه میخواستند. ساعت ٨ اما، امیدها رنگ باخت. اخبار سراسری رسما خبر شهادت رئیسجمهور و سایر سرنشینان را تأیید کرد. دکتر رئیسی، حجتالاسلام رئیسی، آیتالله رئیسی. دیگر همه این عناوین ذیل مفهوم شهید قرار میگرفت. رئیسی که عمری را در خدمت و تلاش بیمنت گذرانده بود و به تحولگرایی و پاکدستی در میان مسئولان شهره بود، در عرصه عمومی سیاست اما، دوران کوتاهی داشت. از ١٣٩۶ تا ١۴٠٣. دو دوره رقابت اخلاقمدارانه برای ریاستجمهوری و پیروزی در دوره دوم به سبب همان حسن اخلاق و سلوک مردمی.
رسانهها پر شد از یادبود سوابق پاک و درخشان شهید رئیسی، شهید امیرعبداللهیان، شهید آل هاشم و سایر شهدا. اشکها بود که بیاختیار جاری میشد و احساسات بود که غلیان میکرد. به همین زودی آرزوها برآورد شده بود. آیتالله رئیسی پس از شهادت سردار سلیمانی بارها آرزوی شهادت کرد. دکتر امیرعبداللهیان به دوستانش گفته بود در صف شهادت است و آنان باید نوبت وی را رعایت کنند. آیتالله آل هاشم آرزو داشت سومین سیدشهید محراب تبریز شود. به تعبیر آن کاربر خوشذوق در فضای مجازی: این بار از صف اول شهدا را چیدند.
فرمانده باز پیام میدهد، از شرمندگی کار و خستگی در برابر تلاشهای شهید رئیسی میگوید و او را خادم بیوقفه به مردم و کشور و اسلام مینامد. از محبوبیت و اعتبار شهید آل هاشم و مجاهدت شهید امیرعبداللهیان یاد میکند و چراغ راه آینده و ادامه مسیر کشور را نیز تعیین میکند تا دلها آرام شود.
برجستهترین نکته شهادت رئیسجمهور و همراهان، تجلی پررنگ همبستگی ملی، کاهش اختلافات و تقویت اتحاد و همدلی بود. ناگهان همه حواشی و مسائل اختلافی، ذیل اخبار شهادت محو شد و خون شهدا، ملت ما را زنده کرد. به تعبیر آن پیر سفر کرده، ملت ما بیدارتر شد. پایان سخن را با جملهای از سیدشهیدان اهل قلم درباره حیات ابدی و جایگاه رفیع شهدا مزین کنیم: «حیات عند رب، نقطه پایانی معراج بشریت است که به آن جز با شهادت دست نمیتوان یافت. ماییم که بار تاریخ را بر دوش گرفتهایم تا جهان را به سرنوشت محتوم خویش برسانیم…».