از معجزه زندگی در کوه برفی تا نجات یک مصدوم کرونایی

امدادگر شهرستان کلاردشت، در گفت‌وگو با خبرنگار «شهروند» از چند ماموریت سخت اما شیرین خود می‌گوید

سیما فراهانی| ده سالی می‌شود که در جمعیت‌ هلال‌احمر به عنوان امدادگر فعالیت می‌کند. اما در همین مدت خاطرات خوب زیادی از ماموریت‌های سختش دارد. ماموریت‌هایی که ممکن بود که جانش به خطر بیفتد، با این حال به هیچکس آسیب نرسید و حتی توانست به معنای واقعی جان انسان‌های آسیب‌دیده را نجات دهد. در دل کوه و ارتفاعات زیادی، معجزه را به چشم دید. از میان برف و کولاک‌های سنگین، عبور کرد و در لحظات آخر توانست ناجی زندگی یک فرد آسیب‌دیده باشد. 40 سال دارد و با اینکه حالا معاون امدادونجات هلال‌احمر است، ولی باز هم خودش به دل حادثه‌های مختلف می‌زند تا بتواند جانی را نجات دهد. پابه پای امدادگران در ماموریت‌های سنگین و سخت حاضر می‌شود و خستگی‌ناپذیر درکنار مردم می‌ماند. به نجات علاقه دارد. او حالا، در گفتگو با خبرنگار ما، از ماموریت‌های سخت اما شیرین خود می‌گوید. اتفاق‌هایی در دل کوه که در این روزهای سرد، می‌تواند آموزه‌ای مفید، برای مردمی که قصد دارند به دل کوه بزنند، باشد.

مصطفی بوشاسب، معاون امدادونجات هلال‌احمر شهرستان کلاردشت است. او در گفتگو با خبرنگار «شهروند» از علاقه‌اش به امدادرسانی در جمعیت هلال‌احمر می‌گوید: «سال 1390 بود که پس از حادثه سیل در کلاردشت به امدادگری علاقه‌مند شدم. البته قبلش هلال‌احمر را می‌شناختم. ولی در آن سیل، و قتی از جان گذشتگی امدادگران هلال‌احمر را دیدم، جذب شدم. بچه‌های هلال‌احمر را دیدم که با تمام وجود به دیگران کمک می‌کردند و حتی لحظه‌ای به جان خود فکر نمی‌کردند.

خستگی‌ناپذیر بودند.  من این صحنه‌ها را دیدم و جذب هلال‌احمر شدم. درواقع مجذوب امدادگران شدم و تصمیم گرفتم خودم هم وارد جمعیت شوم. دوست داشتم من هم مثل آنها باشم و بتوانم تا پای جان به مردم کمک کنم. همان زمان پس از پرس‌وجو، در کلاس‌های آموزشی شرکت کردم و از سال 93 نیز به صورت جدی در پایگاه‌ها فعالیت خود را آغاز کردم. البته بیشتر فعالیت‌هایم در حوادث کوهستان بود. معمولا این حوادث متفاوت از همه ماموریت‌ها است. درواقع سختی بیشتری نسبت به بقیه دارد.

من در منطقه علم‌کوه فعالیت زیادی داشتم و ماموریت‌های مختلفی اجرا کردم. اما یکی دو تا از ماموریت‌های امسالم، نسبت به بقیه متفاوت‌تر بودند. درواقع این ماموریت‌ها با وجود سختی زیاد، خاطره خوبی در ذهنم ایجاد کرد. یکی از آنها مربوط به حادثه‌ای می‌شود که دو سه ماه پیش در علم‌کوه رخ داد. یک کوهنورد در مسیر برگشت از علم‌کوه، روی یخچال دره خرسان سر خورده و به ته دره پرت شده بود. جوری که سرش به سنگ‌های روی یخچال خورده بود و خونریزی شدید داشت. 20 نفر از همنوردهایش نتوانستند به او کمک کنند. 

آنها وقتی با ما تماس گرفتند، هیچ امیدی به زنده ماندن این فرد نداشتند. بلافاصله من و چند نفر دیگر به سمت منطقه راه افتادیم. بعدازظهر بود که ماموریت ما شروع شد. در مسیر، همنوردهایش را دیدیم که همه ناراحت بودند و فکر می‌کردند آن کوهنورد، فوت شده است. اشک می‌ریختند و داشتند به قرارگاه خودشان می‌رفتند. آنها گفتند ما دیدیدم که سرش به سنگ خورد و خون همه جا پخش شد. تقریبا مطمئن بودند که جان باخته است.»

چهار ساعت پیمایش برای هدیه زندگی به یک مصدوم

او ادامه می‌دهد: «چهار ساعت پیمایش کردیم و به این کوهنورد، رسیدیم. وضعیت خیلی بدی داشت. یک همنورد، نیز خودش را به او رسانده بود، که او هم حالش بد بود. حادثه روی منطقه یخچالی و برفی اتفاق افتاده و خیلی هوا سرد بود. آن کوهنورد هنوز زنده بود، ولی اصلا نمی‌توانست حرف بزند. همان لحظه اقدامات پیش‌بیمارستانی را انجام دادیم و او را گرم کردیم. بعد مصدوم را روی بسکت گذاشتیم و به پایین‌دست انتقال دادیم. زیر بسکت برف جمع می‌شد و انتقال خیلی سخت بود. مصدوم نیز وزن بالایی داشت و علایم حیاتی‌اش پایین بود. برای همین همزمان باید هم علائم حیاتی‌اش را چک می‌کردیم و روی برف او را می‌کشاندیم.

آن شب تا وقتی به پایین برسیم، ساعت دو بامداد شده بود. تا صبح با او بودیم. او معجزه‌وار زنده ماند. همه شوکه شده بودند که او چطور زنده است. زمانی که رسیدیم و آنها کوهنورد را زنده دیدند، خیلی خوشحال شدند. همین خوشحالی که در چهره همنوردان و خانواده‌اش بود، خستگی را از تن ما خارج کرد. همیشه زمانیکه جان یک نفر را نجات می‌دهیم و خوشحالی را در چهره فرد آسیب‌دیده یا خانواده‌اش می‌بینم، حس غیرقابل توصیفی به من دست می‌دهد. حسی که با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست. این حس را نمی‌شود با پول یا هیچ چیز دیگری بدست آورد، مگر با نجات دادن جان فردی دیگر.»

نجات یک کرونایی

مصطفی بوشاسب که خاطرات جالبی از امدادرسانی‌هایش دارد، در ادامه روایت‌هایش می‌گوید: «در یک حادثه دیگر، کوهنوردی سقوط کرده و مچ پایش شکسته بود. در منطقه‌ای در علم‌کوه به نام گرده آلمان‌ها این اتفاق افتاد. جایی که کوهنوردان، قبل از صعود به آنجا می‌روند و یکی دو روز برای استراحت می‌مانند و بعد راه می‌افتند. آن مسیر سخت را امدادگران یک روزه می‌روند و برمی‌گردند. خلاصه ما وارد گرده آلمان‌ها شدیم و به مصدوم رسیدیم. درد بسیار شدیدی را تحمل می‌کرد. ما نیز پس از کمک‌های اولیه، شروع کردیم به تثبیت مصدوم و او را به جان‌پناه خرسان رساندیم. تا صبح آنجا در کنارش ماندیم. هوا سرد بود و شرایطمان خیلی بد بود. ولی با این حال کنارش ماندیم.

صبح با بالگرد او را به کلاردشت انتقال دادیم. آن کوهنورد نیز معجزه‌وار زنده ماند و نجات پیدا کرد. این اتفاق نیز امسال رخ داد و یکی از خاطرات شیرین من بود. یک خاطره خیلی خوب دیگر هم از زمان کرونا دارم. در منطقه علم کوه یک جوان اصفهانی بود که در دوران کرونا در ارتفاعات، دچار مشکل ریوی شده بود. همنوردهایش او را به پناهگاه انتقال دادند و موضوع را به ما خبر دادند. ساعت یازده شب راه افتادیم و صبح بالای سر مصدوم رسیدیم. دیدیم همنوردان او شروع کردند به گریه کردن و گفتند که نفس‌های آخرش را می‌کشد و دارد می‌میرد.

آن روز نمی‌دانم چرا ولی وقتی داشتیم راه می‌افتادیم، یک حسی به من گفت، یک کپسول اکسیژن با خودم ببرم. وقتی علایم مصدوم را چک کردیم، سطح اکسیژنش خیلی پایین بود. ما به او اکسیژن دادیم و نیم ساعت بعد توانستند حرف بزند و حتی درخواست آب کرد. معجزه‌آسا  زنده ماند. کسی باورش نمی‌شد که دارد صحبت می‌کند. با آن وضعیت کرونا ما او را بغل کردیم و روی قاطر گذاشتیم و تا پایین انتقال دادیم. چند روزی در بخش مراقبت‌های ویژه بود. کسی که فکر می‌کردند مرده است، زنده ماند.»

سقوط پاراگلایدرسوار

او در پایان صحبت‌هایش می‌گوید: «البته خاطره تلخ هم داشتم. مثلا حادثه اتوبوس عراقی‌ها که در جاده کندوان منجرف شده و به دره سیاه‌بیشه افتاده بود. به غیر از شش نفر، بقیه مسافرها جان باخته بودند. همه پخش شده بودند در رودخانه. وقتی داشتیم آنها را پیدا می‌کردیم صحنه‌های تلخ بسیار زیادی دیدیم. خیلی سخت بود. ولی بیشتر حوادثی که من شرکت کردم مربوط به کوه‌ها است. علم کوه و دماوند خیلی منحصر به فرد هستند و فرد باید خیلی تخصصی کوهنوردی کند.

با این حال گاهی افراد بدون آگاهی وارد منطقه می‌شوند و کارهای هیچانی انجام می‌دهند که منجر به حادثه می‌شود. آخرین باری که این اتفاق افتاد، فردی با وجود شرایط جوی بد، با پاراگلایدر در علم کوه پرواز کرد و باد چترش را پیچاند و سقوط کرد. آسیب شدیدی دید و هنوز هم در بیمارستان است و نتوانسته به حال عادی برگردد. برای همین پیشنهاد می‌کنم بدون داشتن راهنما و اطلاعات درست وارد منطقه نشوند. منطقه علم کوه فاقد ارتباط تلفنی و بیسیم است. ارتباط تلفنی خوبی ندارد و فرد نمی‌تواند ارتباط خوبی برقرار کند. قبل از صعود حتما به فدراسیون کوهنوردی اطلاع دهند و زمان تعداد نفراتشان را اعلام کنند که اگر حادهث‌ای رخ داد، حداقل این اطلاعات را داشته باشیم.»

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.