انواع خشونت وجود دارد که نمیخواهیم درباره آنها بخوانیم؛ وقتی داعش دستور میدهد مادران، دختران خود را هنگام نوزادی ختنه کنند، معتادی به یک کودک در کالسکه شلیک میکند، چون مادرش به او پولی نداده یا موردی در مایورکا که کودک نوپا در پمپ مکش استخر میمیرد. وقتی با چنین اتفاقات وحشتناکی روبهرو هستیم، آدم ترجیح میدهد ترس خود را روی اتفاقی خیالی پیاده کند.
شهروندآنلاین: سباستین فیتسک، نویسنده و روزنامهنگار آلمانی که با انتشار نخستین رمان خود به نام «درمان» در صدر جدول پرفروشترین آثار جیبی در آلمان قرار گرفت، نامزد دریافت جایزه فردریش کلاسه شد و پس از آن، رمانهای «آموک اشپیل»، «کودک»، «روحشکن»، «اسپیلتر» و درنهایت «کلکسیونر چشم» از او منتشر شد و توانست خود را به عنوان نویسنده تریلرهای روانشناختی تثبیت کند. از فیتسک بیش از ۱۲میلیون کتاب در سراسر جهان و به تنهایی ۵میلیون نسخه در آلمان به فروش رسیده و یکی از موفقترین نویسندگان آلمان به شمار میرود. رمانهای او تا به حال به ۲۴ زبان ترجمه و بعضی از آنها دستمایه اقتباس سینمایی شدهاند. رمان پلیسی «مرد آرایشگر» نوشته این جنایینویس آلمانی بهتازگی راهی بازار نشر شده است. در رمان «کلکسیونر چشم» مسأله بر سر پیدا کردن قاتل زنجیرهای بود و در «مرد آرایشگر» به دنبال روایتی جذاب از خواب و کابوسهای وحشتناک؛ سوال مهم این است که مرد آرایشگر کیست و چرا اینقدر بیرحم است. فیتسک در این رمان در پی نشان دادن این مسأله است که علاوه بر مرگ و خواب؛ خستگی مفرط و خوابآلودگی نیز باعث فرو رفتن انسان در تاریکی ابدی میشوند. در این رمان زنی به نام اِما حضور دارد که خواب را دوست دارد، اما رویاهایش را نه. چون رویاهای او به طور زهرآگینی با خستگی و خوابآلودگی درهمآمیخته و تبدیل به کابوسهای وحشتناکی شدهاند که خیلی از آنها بازتاب رویدادهای واقعی زندگی اِما هستند. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با سباستین فیتسک درباره «مرد آرایشگر» و خشونت در دنیای امروز.
در نوشتن به چه چیزی بیشتر علاقه دارید؟ وقتی بحث پلات یا موضوع اصلی مطرح است؟
وقتی احساس خاصی دارم، آن را مینویسم. این احساس لحظاتی وجود دارد، اما بعضیوقتها از بین میرود. مواقعی پیش میآید که فکر میکنم ایده درخشان به ذهنم رسیده، اما بعد متوجه میشوم نه، در واقع آنقدرها هم عالی نیست. در سال ۲۰۰۷ وقتی صحبت از موضوع اتانازی شد، این اشتباه را مرتکب شدم. عنوان به سرعت مشخص شد؛ «همنشین»، یعنی کسی که هنگام مرگ، شخصی را همراهی میکند. اما متوجه شدم دیگر نمیتوانم بیشتر از این پیش بروم. قبلا در مصاحبهای گفته بودم كتاب بعدیام «همنشین» نام دارد و هنوز هم پیامی برایم میآید و میپرسد چه زمانی منتشر خواهد شد. این مسأله فقط گاهی اتفاق میافتد. دیگر ایده را یادداشت نمیکنم. فقط منتظر میمانم تا ایده همچنان ذهنم را درگیر کند. بعد ارتباط خاصی با من پیدا میکند و جان میگیرد. «مرد آرایشگر» از این نظر آسان پیش رفت. اما ایده، به تنهایی کافی نیست، بعضیوقتها 6 سال باید روی آن کار کرد. به عنوان مثال، در سال ۲۰۰۵ اولین سفر دریایی خودم را تجربه کردم و فکر کردم واقعا جالب است. در سال ۲۰۰۸ در مقالهای خواندم که هر ساله در دریاهای آزاد، 23 مسافر ناپدید میشوند. اما در سال ۲۰۰۸ نمیخواستم از افراد گمشده بنویسم؛ قبلا این کار را در «درمان» و «آموک اشپیل» انجام داده بودم. بنابراین فکر کردم میشود درباره شخصی که مفقودشده ننوشت و از کاراکتری گفت که دوباره پیدا شده و برگشته. («مسافر 23») میدانستم حالا ایدهای دارم و میخواهم یک سال کامل با آن سروکله بزنم. آنوقت نشستم و خلاصه داستان را نوشتم.
بعد از خلاصه داستان کارتان را چطور ادامه میدهید؟ آیا برای صحنهای مشخص برنامهریزی میکنید؟
نه. متوجه شدم بهترین کار این است که دورهای سه ماهه، هر روز به نوشتن بپردازم. مهم نیست در این سه ماه چه اتفاقی میافتد. در این سه ماه چیزی نمیخوانم، قرار ملاقات نمیگذارم، به تعطیلات نمیروم و به دوستان میگویم ممکن است تولد شما باشد و نمیدانم میآیم یا نه. فقط همین. گاهی آدم پشت میز خود مینشیند و اوضاع خیلی خوب پیش نمیرود. بعد میگویم یا مبارزه میکنم و مینویسم که در بعضی مواقع نتیجهبخش است، یا فقط کتاب خوبی میخوانم که بیشتر تریلر نیست. در حال حاضر «گل سرخ» نوشته دونا تارت را در دست دارم. هنگام خواندن فکر میکنم دنیای زیبایی است که در آن غرق شدهام، احساسی به وجود میآید و شما میخواهید احساساتی را نیز ایجاد کنید و یکدفعه دوباره انگیزه میگیرید. مینشینم و فصل دوم «کشتار» را تماشا میکنم و بعد فکر میکنم این شخصیت چقدر خوب ترسیم شده و بعد انگیزه میگیرم و اوضاع دوباره بهتر میشود. نویسندگی شغلی است همراه با ارتباط و اشتیاق. مثل ورزشکاری که بعد از قهرمانی بازی بعدی را انجام میدهد. درواقع همیشه باید در تمرین بمانید، اما چون از آن لذت میبرید، حرفهای عالی است.
«مرد آرایشگر» از هر کتابی که قبلا نوشتید، تکاندهندهتر و خونینتر است؟
فکر نمیکنم کار نویسنده این باشد که همیشه بخواهد شدیدتر و سریعتر پیش برود. سناریوهای مختلفی در کتابهای من وجود دارد که به سطوح مختلف خشونت نیاز دارند. اولین کتابم جسد هم نداشت، درحالیکه در «نوا» تعداد باورنکردنی و بیشماری از جسد به چشم میخورد، اگرچه مثل «تکهتکه شده» که با مایکل تسوکو نوشتم، آنقدر بیرحمانه نبود. همیشه فقط از خودم یک سوال میپرسم: کتابی که نوشتم همانی است که اگر خواننده بودم، دوست داشتم بخوانم؟ و همچنان اثر مورد علاقه من باشد؟ مطمئنا افرادی درباره «مرد آرایشگر» خواهند گفت: فیتسک به ریشهها برمیگردد. این کتاب تریلر روانشناختی تنگناهراسی است که بیشتر در خانه اتفاق میافتد و روی یک موقعیت روزمره تمرکز دارد که همه ما میشناسیم.
چه چیزی درباره قاتلان زنجیرهای جذاب است؟
هر روز در روزنامه از خشونت میخوانیم. اما انواع خشونت وجود دارد که نمیخواهیم درباره آنها بخوانیم؛ به عنوان مثال، وقتی داعش دستور میدهد مادران، دختران خود را هنگام نوزادی ختنه کنند، معتادی به یک کودک در کالسکه شلیک میکند، چون مادرش به او پولی نداده یا موردی در مایورکا که کودک نوپا در پمپ مکش استخر میمیرد. فکر میکنم از این کتابها بهعنوان صاعقهگیر استفاده میکنیم. با چنین اتفاقات وحشتناکی روبهرو هستیم و آدم ترجیح میدهد ترس خود را روی اتفاقی خیالی پیاده کند.
* برگرفته از سایت خبری لزرینگ