انتظار خانواده ایراننژاد به سر رسید. اما به تلخی؛ آرتین به ایران برمیگردد، اما بینفس، بیجان. هفتماه پیش بود که زندگی ایراننژادیها از اینرو به آنرو شد. روزی که رسول، شیوا، آنیتا، آرمین و آرتین در آبهای کانال مانش زندگیشان به پایان رسید. خانوادهای که به دنبال آرزوهایشان میرفتند. میرفتند تا خوشبختی را در آن سوی مرزها پیدا کنند، ولی به هدفشان نرسیدند. آرزوهایشان را با خود بردند. پیکر بیجان آنها چند روز بعد از آن حادثه شوم به ایران بازگشت. خانواده ایراننژاد در سردشت، زادگاهشان به خاک سپرده شدند، اما بدون آرتین. پسربچه 15ماهه خانواده همراهشان نبود. آنها آرام گرفتند اما از آرتین هیچ خبری نشد، تا جایی که بستگان این خانواده امید به زندهبودن این بچه داشتند. با این حال، بعد از هفتماه این امید برای همیشه از بین رفت. آبهای خروشان آرتین را تحویل دادند. بیجان روی ساحل خودش را نشان داد تا بتواند در کنار خانوادهاش آرام بگیرد. آرتین خانوادهاش را تنها نگذاشت. حالا تمام ایراننژادیها در کنار هم برای همیشه میخوابند.
جسد آرتین پنجماه پیش پیدا شده بود. آبهای ساحلی نروژ او را پیدا کردند، اما خانواده و بستگان این بچه هرگز باور نمیکردند که این جسد متعلق به او باشد. برای همین آزمایشات انجام شد و درنهایت خبر تلخ همه چیز را تغییر داد. جسد متعلق به آرتین بود. حالا بستگان این بچه منتظر پیکر بیجان او هستند. بار دیگر باید آن روزهای شوم و تلخ را مثل یک سناریوی غمگین از نو تکرار کنند. باز هم باید به فرودگاه بروند. با چشمانی اشکبار، پیکر عزیزشان را تحویل بگیرند. باز هم باید وداع کنند. دوباره باید در آن مزار خانوادگی یک جسد را به خاک بسپارند.
تماس تلخ
علی ایراننژاد عموی آرتین است. مردی که در این چندماه بدترین روزهای زندگیاش را تجربه کرده است. حالا هم چشمانتظار بازگشت جسد برادرزادهاش است. او در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» ماجرای هفتماه روزگار سختشان را روایت کرد: «در این مدت تمام خانواده روزهای سختی را گذراندیم. از دستدادن پنج عضو خانواده غم کمی نیست. سنگینی بار این غم همه ما را بیمار کرده است. با این حال در این مدت امید به بازگشت آرتین داشتیم. با خودمان میگفتیم شاید کسی آرتین را پیدا کرده و او الان زنده است. با این احتمال زندگی میکردیم، تا اینکه پنجماه پیش با ما تماس گرفتند و گفتند که جسد یک کودک خردسال در آبهای نروژ پیدا شده است، باز هم باور نکردیم، چون از آنجایی که راه بسیار دور بود، اصلا فکرش را هم نمیکردیم جسد آرتین باشد.»
امیدمان ناامید شد
آزمایشها روی پیکر این پسربچه انجام شد. چندماه روی این مسأله کار شد. صبح روز دوشنبه بود که آزمایشات تأیید کرد این پیکر متعلق به آرتین است: «خاله آرتین در نروژ زندگی میکند. او همانجا رفت و آزمایش داد. پنجماه منتظر ماندیم، تا اینکه با ما تماس گرفتند و خبر تلخ را دادند. با اینکه گاهی در ذهنمان تصور میکردیم که آرتین هم مرده باشد، اما باز هم ته دلمان امیدی داشتیم. همیشه وقتی با خانواده صحبت میکردیم، میگفتیم شاید بچه را کسی پیدا کرده و حالا دارد از او نگهداری میکند. ولی این خبر همه تصوراتمان را از بین برد. امیدمان ناامید شد.»
روزگار سخت خانواده ایراننژاد
با این حال ولی خانواده ایراننژاد از اینکه انتظار تلخشان به پایان رسید، حس بهتری دارند. آن انتظار کشنده به سر رسید. حالا دیگر آرتین هم آرام میگیرد. شاید این تسکینی بر دل این خانواده داغدیده باشد: «ما در این هفتماه روزگارمان سیاه شد. از اینکه خبری از آرتین نبود، عذاب میکشیدیم. درست است که خبر تلخ را شنیدهایم، ولی همینکه تکلیف مشخص شد، همینکه از سرنوشت آرتین باخبر شدیم، حالمان بهتر است، حتی ممکن بود که جسد آرتین طعمه حیوانات شود. با این حال ولی میدانم که برای تحویل جسد باز هم باید عذاب بکشیم. از لحظهای که آن تماس برقرار شد و فهمیدیم جسد متعلق به آرتین است، همان روزهای اول مثل یک فیلم از نظرمان میگذرد. مثل همان روزها دوباره عزادار شدهایم. انگار تازه خبر مرگ خانواده برادرم را شنیدهایم. پدر و مادرم اشک میریزند و یک لحظه آرام نمیگیرند. هنوز جسد را تحویل نگرفتهایم، ولی میدانم برای تحویل جسد و به خاکسپاری روزهای تلخی را باید پشتسر بگذاریم.»
محبت مردم ما را سرپا نگه داشت
قرار است طی یکی دو روز آینده پیکر آرتین به ایران برگردد و خانوادهاش او را تحویل بگیرند. قرار است در سردشت کنار پدر و مادر و خواهر و برادرش دفن شود. این خانواده برای تحویل اجساد شیوا، رسول، آنیتا، آرمین 15میلیون تومان هزینه کردند. حالا نیز باید برای تحویل آرتین هزینه کنند: «استاندار گفته که پس از رایزنیها به زودی پیکر آرتین به ایران برمیگردد. آن زمان تمام هزینهها را خودمان پرداخت کردیم. هزینه آمبولانس، فرودگاه و تحویل جسد، اینبار هم همینطور. با این حال ولی در این مدت مردم خیلی به ما لطف داشتند. اگر همدردی و دلداریهای آنها نبود، شاید ما نمیتوانستیم دوام بیاوریم. میدانم اگر کرونا نبود، جایی نداشتیم که بتوانیم از آنهمه جمعیت که برای تسلیت آمدهاند، پذیرایی کنیم. با این حال خیلیها آمدند و همدردی کردند. خیلیها به صورت مجازی با ما همراه شدند. همین محبتها بود که کمی ما را آرامتر کرد.»