شهروندآنلاین- جانی برای ایستادن نداشتند، تن به تیزی تبرها دادند. زمستان را به امید جوانهها تاب آوردند، اما مرگ نصیبشان شد. بهار را هنوز مزهمزه نکرده بودند که محکوم شدند به نابودی. خدامراد ماند و تنهای بیجان درختانش. درختانی که از زور نامردی روی زمین دراز کشیده بودند و پیرمردی که کودکانه برایشان اشک میریخت. پیرمردی میانه قد و لاغراندام که رد آفتاب بر چهرهاش خط انداخته، نشسته در میانه درختان مثله شده.
همه زدند زیر قولشان
مرگ درختان خدامراد جهانی شد؛ از روسیه پیشنهاد 7هزار دلار کمک شد. آلمانیها و سوئدیها هم پیگیر ماجرای درختان خدامراد شدند و پیشنهاد کمک دادند. «از کشورهای بیگانه هیچ پولی نمیخواهم. ماجرای درختان خدامراد و اشکهایی که برایشان ریخت او را میهمان تلویزیون کرد. «گفتم از کسی پول نمیخواهم. به جای آن واکسن کرونا بفرستند سنندج یا کپسول اکسیژن بخرند برای بیمارستان سنندج.»
یازده سال پیش زمین را از جهادسازندگی گرفت؛ زمینی سنگلاخی و ناهموار. بیلمکانیکی به جان زمین افتاد تا هموارش کند برای کاشت. «زمینم خاک قرمز که نبود؛ سنگلاخ بود.» پیرمرد امید داشت به فردا؛ نهالها را که کاشت، پنجسال با تانکر پایشان آب ریخت. نهالهایی که قد کشیدند و درخت شدند تا یک شبه تن به مرگ دستهجمعی بدهند. «همه زحمتهایم را یک نفر یک شبه بر باد داد و حالا راستراست میچرخد.»
ماجرای درختان خدامراد که رسانهای شد، جهاد سازندگی وعده کود و نهالهای تازه را داد. «همه دروغ بود.» نه خبری از کودهای جهاد سازندگی شد، نه نهالها. درختهای زخم برداشته، اما نیازمند کود بودند. «کود آزاد خریدم؛ کیسهای 200هزار تومان.» قول و قرار جهاد سازندگی با کشاورزان دادن دو کیسه کود باری هر هکتار بود. قول و قراری که به گفته خدامراد عملی نشد. «جلوی دوربین میایستم و همه اینها را میگویم همه دروغ گفتند و چیزی نداند.»
«30میلیون از خواهر و برادرهایم قرض گرفتم و خواباندم بانک تا وام بدهند.» جواز مغازهای هم شد ضامن پرداخت اقساط وام. اقساط وام یک میلیون و 200هزار تومان میشود هر ماه، البته از درآمد 3میلیون و 900هزار تومانی خدامراد. «چه گِلی سرم بگیرم؟»
30 میلیون وام با 30 میلیون وثیقه
صدماه از عمرش را در جبهههای جنگ بوده و حالا 800 بخیه از آن روزها به یادگار دارد. «من چه گناهی کردم؟» ماهی 3میلیون و 900هزار تومان تنها درآمد خدامراد است برای تأمین زندگی 9 سر عایله. «این سزاوار ما نیست. مگر من حق چه کسی را خوردم؟»
سروسامان دادن باغش خرجش را بیشتر کرد. درختان قطعشده و لولههای زخم برداشته نیاز به مرهم داشتند. «از بانک سپه وام گرفتم.» دستش خالی بود و طاقت دیدن درختان درازکشیدهاش را نداشت. «30میلیون تومان وام دادند.» وامی که ضمانت میخواست. «30میلیون از خواهر و برادرهایم قرض گرفتم و خواباندم بانک تا وام بدهند.» جواز مغازهای هم شد ضامن پرداخت اقساط وام. اقساط وام یک میلیون و 200 هزار تومان میشود هر ماه، البته از درآمد 3میلیون و 900هزارتومانی خدامراد. «چه گِلی سرم بگیرم؟»
درختان که زخم برداشتند و روی زمین دراز کشیدند، لولههای آب هم بینصیب نماندند. مهاجم درختان تبر تیزش را به لولهها هم زد تا حالا خدامراد نیاز به 12هزار متر لوله جدید داشته باشد. «از کجا این همه پول بیاورم؟»
پولی برای بازسازی لولهها ندارم
از میان تمام کسانی که دست یاری به سمت مرد کامیارانی دراز کرده بودند، یکی از اهل ارومیه پای کار آمد. «درختان قطعشده را اصلاح کردند.» حالا 15-10 روزی میشود که درختها دوباره جوانه زدهاند تا دوباره امید میهمان دل خدامراد شود. این آقا از همانهایی بود که وقتی کلیپم پخش شد، گفتند کمک میکنیم.»
قَد برخی از جوانهها به یک متر میرسد. مرد کامیارانی همه پول وام را داد پای نخ و لولههایی که تکیهگاه درختان شوند. «از برج یک مشغولم، اما دیگر پول ندارم لوله برای آبیاری بخرم.» در میانه همه وعده و وعیدها تنها دادستان هنوز پیگیر کارهای خدامراد است. دادستانی که با روی باز هر دو روز یکبار میزبان خدامراد میشود و پای درددلهایش مینشیند. «آنقدر بزرگوار است که خودش چندینبار سرزمین من آمده.» اما هنوز ردی از متهمان آن شب نیست.