پشتپرده بازگشت مرگبار کولبران کُرد
گفتوگوی «شهروند آنلاین» با خانوادههای کولبران کشته و مصدومشده تصادف بانه
هفت نفر بودند و هر هفت نفرشان کولبر. مسیر سخت و هموار کوهستان را به خاطر 200هزار تومان پشتسر گذاشته بودند. باید دو کیلومتر پیاده میرفتند تا به ماشین نجات برسند. اما تویوتا استیشن ماشین کمکی این کولبران، اینبار مرگ را برایشان رقم زد. در مسیر کریمآباد، از مرز کردستان به سوی بانه در حال بازگشت بودند که ناگهان تقدیر، برگی غیرمنتظره را رو میکند. دونفر از آن هفت کولبر، در تصادف با ماشین تویوتا 3F کشته و سه کولبر زخمی میشوند. جمال شریفی و مهدی مولودپور از کشتهشدگان این تصادف کولبری هستند.
بهاره شبانکارئیان| یکی، دوساعت میشد که از نیمه ظهر گذشته بود. در لحظه چشم برهمزدن، جمال و مهدی کشته شدند و سه نفر هم زخمی. خبر پیچید و خانوادههای این کولبران با صدای زنگ گوشی در جریان این تصادف مرگبار قرار گرفتند. بیمارستان صلاحالدین ایوبی در بانه، جسد بیجان جمال و مهدی را در سردخانه جای داد، تا خانوادههای این دو کولبر به شب نرسیده، مراسم خاکسپاری را انجام دهند. سه کولبر مصدوم را نیز در بخش همین بیمارستان بستری کردند.
محسن اسماعیلی یکی از کولبران مصدوم به دلیل وضعیت وخیم جسمانی به بیمارستان بعثت سنندج منتقل شد.
مهدی هم کولبری میکرد، هم کارگری
حامد مولودپور برادر مهدی از سنگینی غم از دستدادن برادرش در تصادف با صدایی آغشته به غم، گذشته را با کلماتی توأم با لهجه محلی برای «شهروند آنلاین» به تصویر میکشد: «مهدی فرزند ششم بود. هشت فرزند بودیم. سه پسر و پنج دختر. پدرم دامدار بود و کار میکرد. اما حدود 20سال است که از پا افتاده. زانوهایش دچار مشکل شده و نمیتواند قدم از قدم بردارد.»
غم از دستدادن برادرش حافظهاش را کمرنگ کرده، تا جایی که سن مهدی را به خاطر نمیآورد و با دیدن کارت ملی مهدی داغ دلش تازه میشود: «سال ۶۶ به دنیا آمد. پنج کلاس بیشتر درس نخواند. هم کولبری میکرد و هم کارگری. درآمدی نداشت. حدود یازده، دوازده سال پیش با همسرش رقیه ازدواج کرد. دو فرزند پسر دارند. میثم و محمد. میثم حدود 9 سال دارد و محمد نزدیک 6 سال.»
روز حادثه را با مکان و زمان خودش شروع میکند: «داخل مغازه مشغول خرید بودم. ۲ و 20 دقیقه ظهر تلفنم به صدا درآمد. همانجا خبر تصادف را دادند. وقتی به محل تصادف رسیدم، مهدی را با اورژانس به بیمارستان صلاحالدین ایوبی برده بودند. اما در بخش سردخانه بیمارستان. والا نه میدانم چند کولبر بودند و نه آنها را میشناسم. حدود ساعت 10 شب همان روز هم برادرم را به خاک سپردیم. همسرش رقیه، از شدت ناراحتی دوبار در بیمارستان بستری شده.»
در بانه شغلی جز کولبری نداریم
جبار، برادر جمال شریفی کولبری که در استیشن مرگ به همراه مهدی مولودپور تقدیر امانشان را برید، با کلماتی که رنگوبوی نارضایتی میدهد، تنها ارث خانوادگیشان کولبری را به نمایش میگذارد: «در روستای بانه کردستان زندگی میکنیم. جز کولبری در روستای ما شغل دیگری نیست. پدرم کولبر بود. جز کولبری، چیزی به ما ارث نرسید. 6 فرزند هستیم. دو خواهر و چهار برادر.»
کلمه برادر، ناگهان غمی را در صدایش سنگین کرد: «البته بدون جمال سه برادر میشویم. جمال پسر دوم بود و من پسر آخر. خودم و برادرانم همه کولبر هستیم. در روستای ما کاری جز کولبری وجود ندارد. مجبور هستیم برای خرج زندگی کولبری کنیم. دویست، سیصد هزار تومان بابت هر بار میگیریم. با ماشین تا لب مرز میرویم. اما از یک منطقهای دیگر حرکت با خودرو میسر نیست. از روستای کریمآباد مسیر دو کیلومتری را پیاده میرویم. مسیر ناهموار و صعبالعبوری است. وسایل و اجناس را کول میکنیم و همین مسیر را برمیگردیم. دوباره باید تا خانه سوار ماشین شویم.»
کلماتش از کولبری به سمت اتفاق شوم برادرش کشیده شد: «جمال از 15 سالگی شروع به کولبری کرد. 22 سالش بود که ازدواج کرد. بعد از چند سال زندگی، اختلافات زیاد شد و طلاق گرفتند. جمال دوباره ازدواج کرد. 6 دختر دارد. 6 دختر از زن اول و دومش. دختر بزرگش 16 سال دارد.»
یادآوری روز حادثه، کلمات را لبریز از استرس میکند: «من خودم لب مرز بودم. ساعت ۲ و 25 دقیقه ظهر تلفنم زنگ خورد. دوستانش بودند و فقط گفتند برادرت تلفنش را جواب نمیدهد. وقتی برگشتم، تو راه متوجه شدم ماشینی که کولبران را از لب مرز سوار کرده بود، تصادف کرده و برادر من جزو کشتهشدگان این تصادف بود. خودرویشان با یک خودرو تویوتا 3f شاخ به شاخ شده بود. در سردخانه بیمارستان ایوبی جنازه جمال را تحویل گرفتیم و حدود ساعت ۸ شب، خاکسپاری را انجام دادیم. پدر و مادرم از وقتی خبر را شنیدند، چند بار از حال رفتند و برایشان دکتر آوردیم.»
یکی از 3 مصدومان تصادف
هادی خادم مسجد، شوهرخواهر یکی از کولبران مصدومی به نام مظفر پناهی است.
با لهجه و زبان کُردی سعی میکند کلمات را در ذهنش به فارسی تبدیل کند: «مظفر 37 سالش است. کولبری میکرد. 10 سال پیش ازدواج کرد. دو پسر دارد. یکی 9 ساله و یکی دیگر 4ساله. با راننده در روز تصادف، هفت نفر بودند. دو نفر دیگر مصدوم شدند، اما مربوط به ماشین استیشنی که کولبران را سوار کرده نبود. مظفر، دست و پایش شکسته. کبدش پاره شده و ریههایش ضربه خورده است. اما دکتر میگوید جای امیدواری است. میخواهند او را جراحی کنند.»
خادم مسجد، ادامه کلمات فارسی برایش دشوار شده و ناگهان کلمات رنگ خاموشی میگیرند.