سیما فراهانی| مینا حیدری 34 ساله، سالها در جمعیت هلال احمر تبریز به صورت داوطلبانه فعالیت کرد. به این کار علاقه داشت و با وجود اینکه کارمند شهرداری بود، ولی نتوانست از جمعیت دل بکند. دانشجوی دکتری ژنتیک است و به درجه ایثارگری رسید و همچنان عاشقانه به خدمت خود ادامه میدهد.
او در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» میگوید: «14 سالم بود یعنی از سال 84 وارد جمعیت شدم. دورههای آموزشی را گذراندم. میخواستم درجه ایثار بگیرم که به هدفم رسیدم. شش مدرک مربیگری کوهستان، آوار، کمکهای اولیه، مدیرت بحران و غیره را گرفتم. تمامی دورهها را گذراندم. علت اصلی که پایبند جمعیت هلال احمر شدم مربوط به زمانی است که خالهام را از دست دادم. من خالهام را خیلی دوست داشتم. آن زمان نوجوان بودم که او تصادف کرد. چون اورژانس به موقع نرسید، خاله من فوت کرد.
من هم از آن زمان تصمیم گرفتم که دورههایی مثل کمکهای اولیه، احیا و کارهای درمانی را یاد بگیرم. وقتی از طرف جمعیت به مدرسه ما آمدند و آموزش کمکهای اولیه دادند، من جذب هلال احمر شدم. همان زمان در دورههای کمکهای اولیه امتیاز بالایی گرفتم. بعد از آن وارد سیستم شدم، بقیه دورهها را گذراندم و به درجه ایثارگری رسیدم. برای ارتقای توان عملیاتی دورههای زایمان فیزیولوژیک را در بیمارستان طالقانی تبریز، دوره غواصی آبهای آزاد و دورههای مقدماتی و پیشرفته آتشنشانی را هم گذراندم.
اصرار زیادی داشتم که حتی در پایگاهها کشیک بایستم. تنها خانمی که در سال 92 در استان آذربایجان شرقی آزمون ایثارگری داد و قبول شد، من بودم. در اکثر دورهها و مانورها شرکت میکردم. تا اینکه در پایگاه جادهای کشیک فعالیتم را شروع کردم. با همکاری بچههای تیم، در حادثههای مختلف هم حضور داشتم و کمک میکردم. یادم میآید که یک تصادف شدید رخ داده بود، مادر و پدر بچهها فوت کرده بودند، دو نفر از اعضای خانواده مانده بودند. بچه خیلی کوچکی بود که بیقراری میکرد. من بچه را بغل کردم و آرامش کردم.
تقریبا سه ساله بود. در آن ماموریتم، فقط با این بچه سر و کار داشتم و توانستم او را آرام کنم. در زلزله هریس و ورزقان هم حضور داشتم. در حال حاضر نیز در مرکز کنترل ای یو سی، اپراتور 112 هستم. یادم میآید که در این مرکز، کسی تماس گرفت و گفت که بچه چند روزه، شیر خورده و در گلویش پریده است. من پای تلفن او را راهنمایی کردم و درنهایت نفس بچه برگشت و گریه کرد. یا خانواده پیرمردی که، دچار ایست قلبی شده بود را پشت تلفن هدایت کردم که ماساژ قلبی را آغاز کنند و مراحل احیا را به آنها یاد دادم. از سال 99 نیز استخدام جمعیت شدم. من سالها داوطلبانه فعالیت کردم. کارمند شهرداری بودم که برگشتم به جمعیت هلال احمر. میگویند هلالاحمریها عاشق هستند. من واقعا عاشق هستم و از شهرداری استعفا دادم تا بتوانم در جمعیت کار کنم.»