هنر نه مرز جغرافیایی میشناسند و نه مرز سیاسی!
گفتوگو با هوشنگ جاوید، پژوهشگر موسیقی به بهانه کنسرت علیرضا قربانی و عالیم قاسماف
پولاد امین، شهروندآنلاین: هفته گذشته اکسپوی دوبی میزبان کنسرت مشترک علیرضا قربانی و عالیم قاسماف بود. کنسرتی که به گفته بنیاد رودکی متولی رویدادهای هنری پاویون ایران در اکسپوی دوبی، در راستای نزدیکی ملتهای ایران و جمهوریآذربایجان و تاکید بر اشتراکهای فرهنگی دو کشور روی صحنه رفت و با استقبال مثالزدنی و قابلتوجهی نیز مواجه شد.
آنچه در پی میآید گفتوگویی است که «شهروندآنلاین» با هوشنگ جاوید، پژوهشگر موسیقی درباره کارکردهای فرهنگی هنر و موسیقی به بهانه کنسرت علیرضا قربانی و عالیم قاسماف به انجام رسانده است.
–در روزهای اخیر آقای علیرضا قربانی با آقای عالیم قاسماف موزیسین آذربایجانی کنسرت مشترکی در اکسپوی دوبی داشتهاند که برای شماری از مخاطبان از این نظر که کاملا متفاوت از روند جاری بر روابط دو کشور برگزار شده، جالب بوده است. در واقع اگر در نظر آوریم که روابط رسمی سیاسی ایران و آذربایجان در سالهای اخیر همراه با تنشهایی بوده، آیا میتوان گفت که موسیقی و هنر و البته به طور مشخص کنسرت مشترک علیرضا قربانی و موزیسین آذربایجانی میتواند در حلوفصل و حداقل تلطیف تنشها و بحرانهای سیاسی نقشی -هر چند جزئی- داشته باشد؟
به دلیل اینکه تمام کشورهای حاشیه دریای خزر و البته کشورهای حاشیه اقیانوس هنر در پهنه فرهنگ ایران کهن یا به بیانی بهتر ایران فرهنگی باستان قرار میگیرند، بیگمان از نظر روابط هنری میتوان با این نگاه ارتباطات فرهنگی طرفین را ارزیابی کرد. به خصوص به این دلیل که بخشی از موسیقی و فرهنگ موسیقایی ما، بدون اینکه حتی خودمان از این موضوع اطلاع داشته باشیم، در این سالها و دهههای اخیر در آن سرزمینها پاسداری شده و این کشورها بدون اینکه وظیفه یا ماموریت خاصی در این زمینه داشته باشند یا حتی این کار را در بوق و کرنا کرده باشند، میراث کهن ما را که مغفول واقع شده، بر دوش گرفته و در گذر زمان مورد محافظت قرار دادهاند.
-منظورتان کدام کشورهاست که از سنت و فرهنگ و موسیقی ما در این سالها محافظت کردهاند؟
شما اگر موسیقی کشورهای مختلف پیرامون ما را بررسی کنید، میبینید که در موسیقی تاجیکستان، در موسیقی آذربایجان، در موسیقی قزاقستان و حتی در موسیقی مغولستان و چین نقش و نفوذ موسیقی ایرانی را نمیتوان نادیده گرفت. البته در این زمینه منظورم ایران کهن یا به عبارت بهتر ایران فرهنگی کهن است و در واقع در این کشورهایی که نام بردم هنوز هم به وضوح از نغمهها و گوشههای موسیقی ایرانی استفاده میکنند. جالب اینکه حتی در منطقه سینکیانک چین نیز بخشهای شناختهشده عظیمی از موسیقی ما را میتوان ردیابی کرد.
–جناب جاوید عزیز؛ آیا این کشورها که میگویید از موسیقی ما در سالهای اخیر پاسداری کردهاند. آیا خودشان تعلق خود به حوزه فرهنگی ایران بزرگ فرهنگی را قبول دارند؟ به عبارت بهتر آیا این یک حرکت آگاهانه فرهنگی بوده؟
کاملا و هیچ مشکلی هم با اینکه دنیا آنها را جزو حوزه فرهنگی ایران باستان بشناسد، ندارند. حتی جریانات افراطیشان هم در این روندها ادعاهای عجیب یا گزاف نمیکنند. چنان که حتی در پرونده سازها هم دیدیم که این سازها به طور مشترک بین آن کشورها و ایران به ثبت جهانی رسیدند. به هر حال فرهنگ همواره چند سطح فراتر از مسائل دیگر بوده و به گویشی بهتر، با اینکه کتمان نمیتوان کرد که تنشهای سیاسی در روابط ما با همسایگان وجود دارد، ولی فرهنگ نهتنها همیشه توانسته از تنشهای سیاسی بکاهد، بلکه با ایجاد شناخت بین طرفین باعث افزایش ارتباطات و نزدیکترشدن فرهنگها با هم شده است.
-پس میتوانم دلیل ابراز تاسفتان را بابت اینکه چرا چند دهه این فرصت را از دست دادیم، بدانم؟!
برای اینکه چه فرصتهایی که در این چهار دهه برای افزایش شناخت و نزدیککردن فرهنگها میشد به انجام رساند که ما از دست دادهایم. شما در این زمینه به این واقعیت نظر اندازید که در شرایطی که 43 سال از انقلاب میگذرد، ولی تنها در دو دوره از جشنواره موسیقی فجر، کشورهای همجوار، یعنی کشورهایی که با ما اشتراکات فرهنگی داشتند، در جشنواره حضور دارند. تنها دو دوره و دیگر هیچ. در بقیه موارد ما فقط و فقط شاهد حضور یکسری گروههای درجه سه و چهار از کشورهای اروپایی در جشنواره هستیم که نه علاقهمندی خاصی به موسیقیشان در جامعه وجود دارد و نه اینکه توانستهاند در این زمینه تاثیری هر چند اندک به جای بگذارند.
-حالا چه کار باید کرد؟ اصلا بگذارید اینگونه بپرسم: آیا اتفاقاتی مانند کنسرتهای مشترک در اکسپو یا به دیگر بهانههایی از این جنس میتواند این کمبودهایی را که در چند دهه اخیر ایجاد شده است، جبران کند؟
ببینید؛ خارج از جریان رسمی و حرکات دولتی گامهای بلندی در این زمینه برداشته شده. در حقیقت اگر خارج از روابط متقابل و رسمی فرهنگی به این موضوع نگاه کنیم، میبینیم که مثلا در ارتباط فرهنگی ایران و ترکیه، هم موسیقی ترکیه وارد ایران شده و مورد استفاده و استقبال قرار گرفته و هم موسیقی ایران و نغمههایش، چه نغمههای کردی این موسیقی مانند کارهای حسن زیرک مثلا و چه نغمههای فارسی در ترکیه مورد استفاده قرار گرفته و به عبارت بهتر رویش آهنگ ساختهاند. چنین مسائل و ارتباطاتی را اما هیچوقت به عنوان یک ارتباط متقابل رسمی به طور پررنگ نمیبینید.
-و حتی شاید مخالفتهایی هم به خصوص در زمینه پیوستگی با موسیقیهایی مانند جریان غالب موسیقی ترکیه وجود داشته باشد.
بله و راه چاره این مخالفتها نزدیکشدن به فرهنگها و موسیقیهایی است که جریان حاکمیتی هم آنها را قبول دارد و با آن احساس نزدیکی میکند. مثلا این قضیه را در مورد بکتاشیها میتوان دنبال کرد که البته چه رسمی و چه غیررسمی هیچ نقشی از موسیقی آنها را نمیبینیم و این در حالی است که اینها از نظر عقیدتی و مذهبی و شاخصهای فرهنگی با حکومت ما اشتراک دارند و البته از نظر موسیقایی و گوشههای موسیقی نیز با ما بسیار نزدیک هستند. ولی موسیقی بکتاشیها هرگز در ایران شنیده نشده. آن هم در شرایطی که اینها حتی ذکر دوازده امام هم دارند. ولی ایرانیها اینها را نشنیدهاند و نسل جوان ما با این نوع از موسیقی ترکیهایها آشنا نیست.
-از موسیقیها و فرهنگهایی که میتوانیم در پیوستگی با آنها گامهای رو به جلوی زیادی برداریم، به غیر از بکتاشیها مثالهای دیگری هم در ذهنتان دارید؟
ما اگر به موضوعیت کار نگاه کنیم، چون غالبا کشورهای همسایه و همجوار ما مسلمان هستند، به لحاظ موضوعیت دینی و مذهبی ما اشتراکات فراوانی با اینها داریم که میتواند در راستای مطالبات نظام جمهوری اسلامی از موسیقی و هنر هم قرار بگیرد. مثلا این نکته که در مدحخوانی پیامبر ما با 14 کشور پیرامون خودمان مشترکات خاص داریم، میتواند در زمینههای بسیاری استفاده شود. اما تاکنون در این زمینه گامی برداشته نشده و با آن سطحی که باید این موارد مدنظر قرار میگرفتند، فاصله داریم که امیدوارم در این زمینه گامهای درست بیشتر و بهموقعتری برداشته شود.
-یعنی به نظرتان این فاصله جبرانشدنی است؟
بیگمان اگر این کار از دهههای قبل شروع میشد، میشد از جایگاه و نقشآفرینی موسیقی به خوبی در زمینه تسهیل و تعمیق روابط فرهنگی و حتی سیاسی ملتها بهره برد. اما این غفلت بسیاری از دستاوردهایی را که از قبل این روابط میشد به دست آیند، از ما گرفته است. با این حال، همین که مسئولان و دستگاههای فرهنگیمان همین حالا هم به این نتیجه رسیدهاند که با بازگشت به گذشته یا هر تعریف و توصیف دیگری کمبودها و اشتباهات گذشته را جبران کنند، اتفاق خوبی است که امیدوارم این حرکت ادامه پیدا کند.
–آقای هوشنگ جاوید؛ به این سوال جواب ندادید که اتفاقاتی مانند همین کنسرت اخیر علیرضا قربانی میتواند این کمبودهایی را که در گذر زمان ایجاد شده، تا حدی جبران کند؟
قطعا. چراکه نه. یک زمانی موسیقی ایران آنقدر در کشورهای همجوار شناختهشده بود که شماری از شخصیتها و چهرههای موسیقی ما که در ایران چندان هم پیشرو نبودند، در آن کشورها مورد اقبال واقع میشدند. یا حتی یکی از گونههای موسیقی ما، که اینجا هواداری نداشت، خارج از مرزهای ایران بهشدت با استقبال مواجه میشد. بعد از انقلاب در حالی که انتظار میرفت این ارتباط بیشتر شود و شناخت بهتری درباره موسیقی و چهرههای هنری ایران در کشورهای همسایه به وجود آید، نهتنها این اتفاق نیفتاد که حتی روند برعکس آن را هم شاهد شدیم. برای همین هم هست که این اتفاق که حالا بعد از 40 سال تازه دارد شکل میگیرد، جالب و جذاب جلوه میکند. برای همین هم بود که وقتی مثلا هنرمندان افغانستانی در سالهای اخیر به ایران پناه آوردند، آن را اتفاق مثبت و خوبی ارزیابی کردم و نوشتم که حضور این هنرمندان میتواند برای موسیقی ایران نعمت باشد و باعث شود مشترکات فرهنگ موسیقی ما با این فهرست پیش چشم آمده و بیش از پیش مورد استفاده قرار گیرد که دیدیم این اتفاق هم افتاد و این هنرمندان به اجراهای جشنواره موسیقی فجر هم راه پیدا کردند. در نتیجه یک بار دیگر تکرار میکنم که این نوع کارها میتواند تاثیرگذاری فراوانی داشته باشد و در تغییر سلیقه و ذائقه شنیداری نسل جوان جامعه تاثیرات پرشماری داشته باشد.
-شما خودتان کنسرت آقای قربانی با عالیماوف را دیدید؟
حضوری که نه، ولی در فضای مجازی بخشهایی از این کنسرت را دیدم.
-چطور بود؟ از نظر زمینه بحثی که درباره چنین رویدادهایی داشتیم.
طبیعتا این قبیل کارها، با توجه به سطح خوانندگان و موزیسینهایی که در آن شرکت دارند، میتواند موثر و تاثیرگذار باشد. این کنسرت اخیر هم حرکت جالبی بود و بسیار امیدوارم که ادامه پیدا کند. به خصوص با کشورهایی که فارسیزبان هستند و زبان مشترکی با ما دارند. با اینکه خود آذربایجان هم یکی از کشورهایی است که میتوان آنها را اجزایی جداییناپذیر از ایران فرهنگی بزرگ عنوان کرد، بنابراین چنین اتفاقهایی میتواند گامهای بلندی باشد برای نزدیکشدن دو فرهنگی که سالهاست به دست مستبدان و مستکبران از هم جدا افتادهاند.
–این مثالها شاید بتواند سلایق فرهنگی مردم ورای مرزهای سیاسی مختلف را به هم نزدیک کند، اما آیا با این کار میتوان مسائل، بحرانها و تنشهای سیاسی دولتهای مختلف را نیز حلوفصل کرد؟
در پاسخ تنها یک جمله میتوانم بگویم: هنر و دین دو شاخصه مهمی هستند که مرز و سیاست نمیشناسند. نه مرز جغرافیایی و نه مرز سیاسی. همین!