هر یک از داستانهای کتاب «مطرّد» به یک اختلال کمتر مرسوم و شناختهشدهی روانپزشکی میپردازد. داستانهای این مجموعه به لحاظ روایی پیوسته نیستند اما مضمون مشترک و فضاسازی همبافت انسجامی خوشایند به آنها بخشیده است. «مطرد» با این مقدمه آغاز میشود : «تقدیم به تمام بیمارانی که از اختلالات روانی رنج میبرند»
یاسمن خلیلیفرد: «مطرد» عنوان مجموعه داستانی به قلم ستاره روشن است که از پنج داستان تشکیل شده. هر یک از این داستانها به یک اختلال کمتر مرسوم و شناختهشدهی روانپزشکی میپردازد. داستانهای این مجموعه به لحاظ روایی پیوسته نیستند اما مضمون مشترک و فضاسازی همبافت انسجامی خوشایند به آنها بخشیده است. «مطرد» با این مقدمه آغاز میشود : «تقدیم به تمام بیمارانی که از اختلالات روانی رنج میبرند» و همین تقدیمنامهی کوتاه به شکل مختصر و مفیدی پرده از ماهیت داستانهای مجموعه برمیدارد. داستانهایی که قرار نیست شخصیتهایی سفید و سیاه را مقابل خواننده بگذارند بلکه با شناختی دقیق از اختلالات روانشناسی آنها میکوشد تا با نگاهی بیواسطه کاراکترها را ترسیم نموده و از رنجها و مشکلاتشان پرده بردارد.»
از مهمترین امتیازات وحدتبخش میان داستانهای «مطرد» این است که همه آنها در نوعی رازآلودگی غوطهورند. به بیانی دیگر، داستانها در بیمکانی و بیزمانی رخ میدهند و شاید در این میان تنها نشانههایی کمرنگ بتواند ذهن مخاطب را به زمان یا مکانی معین برای وقوع رخدادها سوق دهد؛ بهعنوان مثال در داستان «مطرد» اشاره به اصطلاحاتی چون «دیانای» و بررسیهای ژنتیکی مایع منی متهمان نشان میدهد که داستان نمیتواند به سالهای دور بازگردد اما در بیشتر داستانها نویسنده کوشیده است تا با فاکتور گرفتن از دو عنصر تعیینکنندهی مکان و زمان فضای داستانهایش را مرموز نگه دارد و اتفاقا همین رازآلودگی میتواند قصهها را دلهرهآور کند. قصهها تعلیقهایی درست، بهجا و به اندازه دارند که در نقاطی درست در آستانهی اوج قرار میگیرند. حل و فصل داستانها نیز متقاعدکننده است و نکته مهم اینکه پایان اکثر داستانها غیرقابل پیشبینی است، عنصری که از نقاط امتیاز اسلوب ژانری مد نظر نویسنده بوده است.
در پنج داستان کتاب شاهد پنج لحن متفاوت هستیم گو اینکه هر یک از این داستانها را نویسنده جداگانهای نوشته است. این اتفاق و لحنسازی درست نشان از مهارت نویسنده دارد و در عین حال کمک میکند تا قصهها از هم تفکیک شوند و مخاطب با پایان هر داستان از آن جدا و به دنیای داستان بعدی وارد شود.
طرح و پرداختن به شخصیتها در داستانهای کوتاه کار چندان راحتی نیست اما نویسنده در این بخش نیز عملکرد متقاعدکنندهای دارد. به نظر میرسد او با تحقیق، کسب اطلاعات دقیق و نزدیک شدن به تجربیات زیسته افرادی که با چنین امراضی دست و پنجه نرم میکنند موفق شده است با جهانبینی درست و موشکافانهای از دنیای آدمهای قصههایش به سراغ آنها برود بنابراین شخصیتهای او به تیپ نزدیک نمیشوند و نوع نوشتار، نثر و برونریزی کاراکترهای اصلی که در برخی از داستانها همچون «دختری با بالهای سنجاقک» در قامت راوی ظاهر میشوند به نزدیک شدن خواننده به آدمهای قصه کمک بهسزایی میکند. شاید اگر لحنها به درستی درنمیآمدند، شخصیتها در پرداخت با نقصان و کاستی رو به رو میشدند و فضاسازی داستان و کنش و واکنشهای کاراکترها در آن موقعیتها را به قصه تبدیل نمیکرد و در حد اتفاقاتی سطحی و نملیشی باقی میماند، همین داستانها از سوی مخاطب پس زده میشدند و بیش از آنکه عمیقاً درک شوند به داستانکهایی شعارگونه و روشنفکرنما بدل میگردیدند.
نکته قابل اهمیت دیگر آن جاست که روشن با ساخت شخصیتها و رخدادهای داستان ، ویران کردن آنها و دوباره ساختنشان روایتی غیرقطعی از ماجرا جلو چشم مخاطب قرار میدهد و عدم قطعیت که با سابژکتیو بودن حقیقت تطابق است در داستانهای این مجموعه بازتاب داده میشود. تکثیر واقعیت به تعداد آدمهای داستانها به ظرافت بیان شده و قابل درک است.
«مطرد» گامی رو به جلو در کارنامه ستاره روشن است؛ نویسندهای که تجربه نوشتن در ژانرهای مختلفی را تجربه کرده است و شاید بهتر باشد مسیر خود را در همین ژانر و همین سبک نوشتار ادامه دهد چراکه ضعفهای آثار پیشین او بیشک در این کتاب مرتفع گردیدهاند و اگر بخواهد پتانسیل تبدیل شدن به نویسندهای جریانساز را خواهد داشت.