در داستان «قصه جزیره ناشناخته» امپراتور را میبینیم که به دریافت عریضهها بیشتر سر میزند و در گفتوگو با مردی که طلب کشتی کرده است، نگران آن است که نکند مردم از دادن عریضهها پشیمان شوند. حتی وقتی او موافقت میکند که به مرد کشتی بدهد ما میبینیم تاثیر هیاهوی مردم تا چه اندازه است. این لحظه از داستان چند پیام منحصربهفرد دارد…
علی رفیعی وردنجانی: قصه «جزیره ناشناخته» اثر ژوزه ساراماگوی پرتغالی، کومونیستیترین اثر یک مولف در ژانر رئالیسم جادویی با رگههایی از ادبیات روس است. او که خود را تاثیرپذیرفته از نویسندهای چون گوگول میداند به باور من یک رغیب جدی در استعارهپردازی برای مارکز به حساب میآید. تفاوت ادبیات ساراماگو با دیگر مولفان رئالیسم جادویی در گرایش به نظم و تربیت احساسات از منظر منطق و عقل است. در ادامه به این مبحث بیشتر خواهم پرداخت.
احساسات کومونیستی
اگر شما یکی از خوانندگان جدی ادبیات ساراماگو باشید به این موضوع شک کردهاید که چرا ساراماگو عشق را در لفافه بیان میکند و همواره احساسات خود را در بیانی بعدتر قرار میدهد. شاید به کاربردن واژه «بعدتر» به ما کمک کند تا آن را مسأله دوم ساراماگو برای نوشتن ندانیم. مشخصا در «قصه جزیره ناشناخته» ساراماگو سعی نمیکند ما را با دنیایی پر از استعاره روبهرو کند، بلکه استعاره به جزئی جداییطلب در روایت تبدیل میشود. مردی که به یکی از درهای کاخ میرود، از امپراتور یک کشتی برای سفر به جزیره ناشناخته طلب میکند، مسأله ساراماگو نیست، بلکه این پوشش برای طرح زیرلایهای است عمیقتر که از یک بحران پرده برمیدارد. نظم از مهمترین عناصر تکنیکال ادبیات ساراماگو است. در رمان «کوری» نیز نظم به بدنه داستان تبدیل میشود. ارتباط زن نظافتچی و مرد مطالبهکننده کشتی، یک ارتباط عمیق عاشقانه از جنس ساراماگو است. نمونه این ارتباط را میتوان بین چشمپزشک و همسرش در رمان کوری دید. اما این ارتباط شامل دیالوگ و کشمکش احساسی بین دوطرف داستان نمیشود. ما درک میکنیم که ارتباطی عاشاقانه میان آن دو وجود دارد، اما نویسنده سعی نمیکند آن را نشان دهد، بلکه در «بعدتر» آن را ثابت میکند. در واقع مسأله ساراماگو چگونگی یک رابطه احساسی میان شخصیتهای داستانش نیست، بلکه او چرایی یک رابطه را مدنظر میگیرد. البته اگر چرایی روابط به طور عمومی در جوامع داستانی ساراماگو را پیش بگیریم به شناخت و درک او از کمونیست میرسیم. یک جامعه آرمانی را در نظریات افلاطون هم میتوان مشاهده کرد، اما مسألهای که من را به عنوان خواننده با آن در این داستان درگیر میکند، اشاره به اهمیت همنوعدوستی و پرهیز از ریاکاری است.
عریضههای دوستداشتنی
در داستان «قصه جزیره ناشناخته» امپراتور را میبینیم که به دریافت عریضهها بیشتر سر میزند و در گفتوگو با مردی که طلب کشتی کرده است، نگران آن است که نکند مردم از دادن عریضهها پشیمان شوند. حتی وقتی او موافقت میکند که به مرد کشتی بدهد ما میبینیم تاثیر هیاهوی مردم تا چه اندازه است. این لحظه از داستان چند پیام منحصربهفرد دارد. اول آنکه ما مقایسه نسبی خوبی از صندلی که زن نظافتچی برای پادشاه میآورد با تخت او داریم. دوم گفتمانهایی که میان او و مرد مطالبهکننده کشتی ردوبدل میشود نشان از هوش عامه مردم دارد. سوم مردمی که منتظر هستند تنها برای رهایی از دست آن مرد مطالبهکننده کشتی او را حمایت میکنند، منظور کسانی است که در نوبت رسیدگی ایستادهاند و… در واقع دلیل موفقیت مرد مطالبهکننده کشتی، موقعیتی است که در آن قرار میگیرد و نه چرایی آنکه میخواهد جزیرهای ناشناخته را بیابد، زیرا همه با او مخالف هستند و شاید هم در دل او را یک دیوانه خطاب کنند، مانند گالیله. مطالعه ساراماگو باعث میشود خواننده با یک کومونیست جادویی و نه رئالیسم آشنا شود.
سلام. عالی بود. کاش با مسیحا برزگر هم گفتگویی درمورد آثار ترجمه شدشون داشته باشید ممنون. .