«مارادونا» با ترجمه عادل فردوسیپور
مروری بر تمام ترجمههای عادل فردوسیپور به مناسبت انتشار تازهترین کتابش با عنوان «مارادونا»
بعدازظهر پنجشنبه، 30 تیر، جلسه رونمایی از کتاب «مارادونا» نوشته گیم بالاگه با ترجمه عادل فردوسیپور و علی شهروز درحالی در یکی از کتابفروشیهای نشر «چشمه» واقع در مجتمع کوروش برگزار شد که جمعیت زیادی برای امضای کتاب آمده بودند. مثل سابق، صفی طویل میدیدی از مخاطبان شیفته کتاب و البته علاقهمند به عادل فردوسیپور. فردوسیپور هم پشت میزی نشسته بود و تک به تک، به نوبت کتابها را امضا میکرد. «مارادونا» پنجمین ترجمه فردوسیپور است که منتشر میشود. او پیشتر با چهار کتاب در حوزههای مختلف، به عنوان مترجم وارد عرصه شده بود. در این گزارش نگاهی کوتاه داریم به هر کدام از این کتابها تا برسیم به «مارادونا».
فوتبال علیه دشمن
سایمون کوپر در تلفیقی از گزارشنویسی و روایت داستانی به شیوهای از روایت رسید که فوقالعاده خواندنی است. «فوتبال علیه دشمن» فصلهای متعددی داشت که نویسنده در هر کدام شبیه به یک گزارش ژورنالیستی سراغ پدیده فوتبال در کشورهای مختلف میرفت. اما نحوه روایت او به این شکل نبود که احساس کنیم در حال خواندن نوع معرفینامه هستیم. دقیقا همانطور که فوتبال با عرصههای مختلف سیاست، جامعه و فرهنگ گره خورده و نمیتوان گاهی آنها را فارغ از هم دید، سایمون کوپر هم در تلاش خود این مهم را مراعات کرده بود. برای همین بود که مثلا در بخش «آرژانتین» مستقیم از مارادونا شروع میکرد. یا در بخش «آلمان» گریزهای فراوان میزد به آنچه در سابقه تاریخی جنگ جهانی دوم در ذهن سراغ داریم. واقعیت هم البته جز این نبوده و فوتبال در تاریخ خود گاهی کاملا به یک نبرد سیاسی تبدیل شده است. مهمترین نبرد هم که قاعدتا برمیگردد به گل زیبای مارادونا به آرژانتین که بعدها درباره تقلب خود در آن بازی گفت: احساس میکردی جیب یه انگلیسی رو زدی! هرچند برای مردم این پدیده فراتر از تقلب بود و نام آن گل را گذاشتند «دست خدا».
هنر شفاف اندیشیدن
در وهله اول به نظر میرسید «هنر شفاف اندیشیدن»، کتابی در قالب روانشناسی عامه باشد؛ نظیر آثاری که در بازار کتاب ایران و جهان فراوان دیدهایم و همیشه هم پرفروش بودهاند. با این حال «هنر شفاف اندیشیدن» صرفا در این رسته قابل طبقهبندی نبود. رولف دوبلی، خالق این کتاب، از نویسندگان، رماننویسان و کارآفرینان برتر سوییس، همچنین فارغالتحصیل «امبیای» و دکتری فلسفه اقتصاد از دانشگاه سنت گالن سوییس است. همه اینها هم در مجموع او را به نوشتن کتابی رسانده بود که در بهترین شکل ممکن تلاش داشت خطاهای شناختی را در ما انسانها رصد کند. چرا مردم فقط ستاره شدن چند نفر در عرصه خوانندگی را میبینند و در مقابلِ نابود شدن هزاران نفر دیگر در این عرصه غفلت دارند؟ چرا مردم گاهی گمان میکنند باید در مقابل هر سوالی پاسخی در آستین داشته باشند؟ چرا مردم گاهی شیفته سخنوران جعلی میشوند و نمیتوانند دانشمندان واقعی را از افراد پوشالی تشخیص بدهند؟ تمام این سوالات در فصلهای کوتاه مجزا، تک به تک مطرح میشوند، اما نحوه پاسخ دادن رولف دوبلی مهم است. دوبلی با مثالهایی فوقالعاده سراغ این موضوع میرود تا آنچه در نظر دارد به وضوح در ذهن خواننده نقش ببندد.
هنر خوب زندگی کردن
استقبال از کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» چنان بین مخاطبان ایرانی بالا بود که فردوسیپور بار دیگر سراغ ترجمه آثار رولف دوبلی رفت. نحوه روایت دوبلی هم انصافا خواندنی است: «در یک تحقیق مشهور در سال 1978، محققان میزان رضایت از زندگی برندگان لاتاری را بررسی کردند. نتیجه؟ فقط چند ماه پس از برد بزرگشان، میلیونرهای جدید در هیچ زمینه خاصی احساس خوشبختی بیشتری در مقایسه با گذشتهشان نداشتند. ریچارد ایسترلین، اقتصاددان، میزان رضایت زندگی آمریکاییها در سال 1946 را با سال 1970 مقایسه کرد. اگرچه استانداردهای زندگی در این دوره زمانی حدودا دو برابر شده بود (تا سال 1970 تقریبا همه ماشین، یخچال، ماشین لباسشویی و آب گرم داشتند)، میزان رضایت از زندگی تقریبا ثابت مانده بود. ایسترلین در مورد 18 کشور دیگر هم این اطلاعات را مقایسه کرد و به نتایج مشابهی رسید. به عبارت دیگر، رضایت مردم در 1970 تفاوت قابل توجهی با رضایتشان از زندگی بلافاصله پس از جنگ نداشت. پیشرفت مادی زندگی تأثیری در افزایش میزان رضایت نگذاشته بود. این یافته امروز به نام پارادوکس ایسترلین شناخته میشود: به محض برآورده شدن نیازهای اولیه، افزایش تدریجی درآمد هیچ تأثیری بر میزان رضایت نمیگذارد.» (ص 68)
پیگیر اخبار نباشید
مثال قبلی از کتاب «هنر خوب زندگی کردن» را عینا نقل کردیم تا با نوع نوشتههای دوبلی آشنا شوید؛ چراکه عادل فردوسیپور اینبار هم سراغ اثری دیگر از این نویسنده رفته بود: «پیگیر اخبار نباشید». تمام کتابهای قبلی از سوی نشر «چشمه» منتشر شدهاند و فردوسیپور مابقی آثارش را هم با فعالیت در همین نشر ادامه داد. اینبار اما موضوعی که دوبلی مطرح میکرد، کمی متفاوت با آثار قبلی بود. در حال حاضر در جامعهای زندگی میکنیم که به دلیل گسترش شبکههای اجتماعی، میدان بمباران اطلاعات هستیم. اخبار به سمت ما سرازیر شدهاند و دیگر مثل گذشته نیازی به جستوجوی فراوان نیست. اما آیا چنین پدیدهای قرار است در کیفیت زندگی ما تأثیری داشته باشد؟ دوبلی در کتاب «پیگیر اخبار نباشید» سراغ همین پرسش رفته است: «در دوازده ماه گذشته، تقریبا بیست هزار خبر را بلعیدهاید. این میزان با تخمینی محافظهکارانه، حدودا معادل شصت خبر در روز میشود. با خودتان رو راست باشید؛ آیا حتی یک مورد از این خبرها را سراغ دارید که در تصمیمگیری بهتر در زندگی، خانواده، شغل، رفاه یا مسئولیتهایتان به شما کمک کرده باشد؟ تصمیمی که ممکن نبود بدون آن خبر اتخاذ کنید. هیچیک از دوستانم نتوانستند بیش از دو نمونه برایم بیاورند؛ آن هم از بین بیست هزار خبر! چنین نرخ موفقیتی تعریف چندانی ندارد! با بررسی ده سال گذشته که پیگیر اخبار نبودهام، فقط یک خبر به ذهنم میرسد که خواندنش میتوانست مفید باشد. سال 2010 که وقتی به فرودگاه رسیدم تازه متوجه شدم که پروازم به دلیل فوران آتشفشان در ایسلند لغو شده است. وقتی صحبت از مسائل حقیقتا مهم زندگی است، اخبار اهمیتی ندارد. در بهترین حالت فقط سرگرمکننده و در غیر این صورت، بیفایده است.» (ص 35)
مارادونا
گیم بالاگه روزنامهنگار است؛ روزنامهنگاری که در فوتبال اسپانیا سرشناس است. همزمان برای روزنامههای بریتانیایی هم مینویسد. هرچند در کتاب «مارادونا» نظیر روشی که سایمون کوپر در کتاب «فوتبال علیه دشمن» پیش گرفته، دوباره با تلفیقی از گزارشنویسی، خاطرهنگاری و روایت داستانی مواجه هستید. نمای معرف گیم بالاگه از مارادونا با شور و التهابی آغاز میشود که نوعی گذر از زندگی پرآشوب این چهره جنجالی فوتبال تا مرگ است. پسری اهل محلهای فقیرنشین با پدری که روزگاری برای سقف خانه دنبال حلبی میگشت! چطور اما ناگهان تبدیل میشود به مارادونا؟ چطور نردبان ترقی را بالا میرود؟ چه زمانی عصیان میکند؟ و کجاست که زیر حجم عصیان و شورش خود در اوج خستگی، روی تختخوابی نزدیک آشپزخانه، به خواب ابدی فرو میرود؟ روایت بالاگه در تازهترین ترجمه فردوسیپور، کمنظیر است. مارادونا چطور شخصیتی بود؟ بالاگه در تمام زندگی این چهره سرک میکشد تا پرترهای دقیق از او به ما نشان بدهد. شاید با خودتان تصور کنید به هر حال مارادونا را میشناسید، اما جالب است بدانید در این کتاب خاطراتی از زندگی او مطرح میشود که هیچ کجا (حتی در معروفترین فیلمهای مستند زندگیاش) ندیدهاید. این کتاب به تازگی با ترجمه عادل فردوسیپور و علی شهروز از سوی نشر «چشمه» چاپ شده است.