داستان هدیه های دزدان بخشنده پایتخت

اعضای یک باند سرقت، هنگام درگیری بر سر تقسیم اموال لو رفتند

نقشه سرقت هایشان را مو به مو و دقیق برنامه ریزی می کردند. همه را در یک دفترچه می نوشتند تا لحظه به لحظه را یادشان باشد و از چیزی غافل نشوند. اعضای این گروه سرقت، پس از دزدیدن اموال خانه های مردم، سهم های خود را تقسیم می کردند. شش نفر بودند و همه چیز باید به طور مساوی بین آنها تقسیم می شد. اما این پایان ماجرا نبود. آنها پس از تقسیم اموال، کمی از آن را برای نیازمندان کنار می گذاشتند. مثلا بخشی اموال سرقتی را برای هدیه به فردی که دوستش داشتند و یا کمک به نیازمندان بر می داشتند. آنها هیچوقت از این شیوه غافل نمی شدند. ولی سردسته باند مخالف این همه بذل و بخشش بود. آنها سر همین مساله با هم بحث می کردند که یک دختر دانشجو به صورت اتفاقی شاهد درگیری بین این دزد می شود. او آنها را لو می دهد و اعضای این باند نیز دستگیر می شوند.  

به گزارش خبرنگار شهروندآنلاین؛ ماجرا به چند روز پیش بر می گردد. روزی که یک دختر دانشجو با پلیس پایتخت تماس می گیرد و می گوید: «داشتم از خیابان رد می شد که به صورت اتفاقی شنیدم چند مرد در یک خودرو در حال جر و بحث هستند. اهمیتی ندادم. ولی شنیدم که داشتند درباره اموال دزدی حرف می زدند. آنها داد می زدند می گفتند باید بخشی از این اموال را به فقرا بدهیم. خلاصه دعوایشان بر سر اموال دزدی بود. انگار تازه از سرقت برگشته بودند. برای همین تصمیم گرفتم که آنها را لو بدهم.»

دستگیری و اعتراف به سرقت

با اعلام این شکایت موضوع در دستور کار ماموران پلیس قرار گرفت و تلاش در این خصوص آغاز شد. بلافاصله با شماره پلاکی که دختر دانشجو در اختیار ماموران پلیس قرار داده بود، اعضای این باند شناسایی دستگیر شدند. آنها نفر بودند و پس از دستگیری به سرقت های سریالی از خانه پایتخت اعتراف کردند. اعضای این باند در تحقیقات گفتند که به روش توپی زنی وارد خانه ها می شدند و فقط پول و طلا و سکه سرقت می کردند.

برخی از این سارقان سوابق متعدد دزدی داشتند و بعضی از آنها نیز هیچ سابقه ای نداشتند. در حال حاضر نیز به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای سرقت، دستور تحقیقات بیشتر در خصوص این پرونده را صادر کرده است. در این میان اما یکی از اعضای این باند که همان سردسته گروه سرقت است، از این بذل و بخشش ها خوشش نمی آمد و دوست نداشت که اموال دزدی را بین فقرا بدهند و یا هدیه دهند. همین مخالفت او نیز باعث لو رفتن اعضای این باند و دستگیری آنها شده بود. حالا سردسته باند در گفتگو با خبرنگار “شهروند” ماجرای این دزدی های عجیب و درگیریشان را روایت کرد:

چرا دستگیر شدی؟

به جرم سرقت از خانه های پایتخت.

با همدستانت کجا آشنا شدی؟

بعضی هایشان در زندان با من بودند. دوره محکومیتمان با هم تمام می شد. برای همین در همان زندان یک باند تشکیل دادم تا پس از آزادی بتوانیم از خانه ها سرقت کنیم. وقتی آزاد شدیم، دو سه نفر دیگر نیز که هیچ سابقه ای نداشتند و از دوستانمان بودند، با من همراه شدند.

روش سرقت هایتان چطور بود؟

ما معمولا به روش توپی زنی و شکستن قفل خانه ها، وارد می شدیم. کاری به بقیه اموال نداشتیم، فقط پول، طلا، سکه و دلار سرقت می کردیم و از خانه بیرون می آمدیم.

گوویا بخشی از اموال دزدی را به فقرا می دادید؟

فقط به فقرا نبود. راستش من کلا با این موضوع مخالف بودم. می گفتم چرا باید این همه زحمت بکشیم، بعد پول را دو دستی تقدیم دیگران کنیم. من دوست نداشتم اینکار را کنیم. ولی بچه ها، وقتی داشتیم تقسیم اموال می کردیم همیشه بخشی از پول را برای هدیه و بخشش کنار می گذاشتند. مثلا اگر اموال را تقسیم بر می کردیم و کمی از آن اضافه می آمد، آن را برای هدیه به اطرافیان و یا کمک به نیازمندان کنار می گذاشتیم. یا اگر طلایی فروش نمی رفت، آن را هدیه می دادند.

 چرا مخالف بودی؟

ما برای این پول زحمت کشیده بودیم، دلم نمی خواست این اتفاق بیفتد. ولی بعضی از اعضای گروه چون بار اولشان بود، همیشه عذاب وجدان داشتند. آنها بودند که این مساله را در بین گروه باب کردند. می گفتند برای کم شدن عذاب وجدان و ترسشان دست به این کار می زنند.

سر همین موضوع با اعضای گروهت درگیر شدی؟

بله. آخرین بار در خودرو نشسته بودیم. هنگام تقسیم اموال باز هم بچه ها بخشی از پول را برای کمک و هدیه کنار گذاشتند. من هم گفتم مخالفم و این بار اصلا اجازه نمی دهم آنها را این کار را کنند. گفتم پول خودم است و نباید بذل و بخشش شود. ولی آنها هم مخالفت کردند. سر همین موضوع داخل ماشین دعوایمان شد. نمی دانم چرا صدایمان را بالا بردیم و لو رفتیم.

فکر نمی کردی دستگیر شوید؟

اگر در خیابان دعوا نمی کردیم دستگیر نمی شدیم. ما برای سرقت هایمان کلی برنامه ریزی می کردیم. وقتی از زندان آزاد شدیم خانه ای در جنوب تهران اجاره کردیم. آنجا پاتوقمان بود. در همانجا شب ها می نشستیم و نقشه هایمان را مو به مو برنامه ریزی می کردیم. آن را در یک دفتر می نوشتیم. کلی نقشه می کشیدیم. همه جوانب را می سنجیدیم تا ریسک کمتری داشته باشد. برای همین اصلا فکر نمی کردیم که دستگیر شویم.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.