حکایت قلب‌های بزرگ

روایت‌های «شهروند» از حضور در میان زلزله زدگان خوی و فعالیت تیم‌های داوطلب در این مناطق

قاعده بر این است؛ این مردم هستند که به داد مردم می‌رسند. هلال‌احمر هم واسطه‌ای بین مردم سخاوتمند و همچنین نهادهای مسئول در حاکمیت برای کمک به مردم آسیب‌دیده در سوانح است تا به تجمیع کمک‌ها اقدام و بر توزیع آنها نظارت و راهبری کند. زلزله خوی، در سردترین روزهای سال رخ داد. انسداد راه‌های روستایی در مناطق صعب‌العبور در کوهستان‌های مرزی ایران و ترکیه، دسترسی ساکنان این روستاها را به ‌خودروهای توزیع اقلام زیستی و امدادی قطع کرد. وقتی خودروهای نجات متعلق به مدیریت بحران استانداری آذربایجان غربی یا هلال‌احمر و حتی نیروی زمینی ارتش از دسترسی به این مناطق جا ماندند؛ مردم روستایی در نزدیکی تبریز، جوانان خود را بسیج کردند تا با خودروهای مناسب آفروید و تقویت‌شده به مناطق زلزله‌زده بروند؛ کوهستان‌های خوی را درنوردند و کمک‌های غذایی و امدادی را به روستاهای محصور در برف برسانند. در این گزارش با فعالیت گروهی مردمی از روستای هروی تبریز آشنا می‌شویم که پول و امکانات خود را مصروف کمک به سانحه‌دیدگان روستاهای صعب‌العبور کوهستانی می‌کنند.

رضا واعظی‌زاده- شهروند آنلاین؛ شهربانو منصوریان سرخوش از سالروز تولدش بود که در خوی زلزله شد. 8بهمن امسال سی‌وهفتمین سالروز میلادش، احتمالا وقتی داشت پیام‌های تبریک دوست و آشنا را چک می‌کرد، خبر زلزله در خوی را دید و اکنون در شب میلاد حضرت علی(ع)، امام اول شیعیان، در کارگاه مسقف و بزرگی در حاشیه شهر خوی، حاضر شده است.

دختر قهرمان ایران با 11طلای جهانی در مسابقات رزمی، اکنون در کنار دیگی بزرگ ایستاده، چکمه بلندی پوشیده و مشغول تهیه غذاست و دیگران «خانم آشپز» صدایش می‌کنند. «فیروز پرتوی» همچنان که سرش مثل هرشب در موبایل و لپ‌تاپ است؛ بلند می‌شود؛ نزدیک دیگ می‌رود و به منصوریان کمک می‌کند.

اینجا هر کسی مسئولیتی دارد. منصوریان آشپزی می‌کند. عده‌ای غذاها را بسته‌بندی می‌کنند و در خودروها می‌گذارند و دیگران توزیع را به‌عهده دارند. عده دیگری انبارداری، تخلیه بار از کامیون و چیدن اقلام در خودروهای آفرویدی را انجام می‌دهند. در این میان، کار فیروز پرتوی مسیریابی است. او راننده ارشد گروه‌های آفروید اعزامی به مناطق صعب‌العبور است. «هر شب شناسایی و بررسی مسیر را با استفاده از گوگل انجام می‌دهم. با استفاده از این نرم‌افزار، کوهستان‌های منطقه را می‌گردم. جاده‌های محلی را یک‌به‌یک پیدا و مسیر دسترسی به روستاها را استخراج می‌کنم.»

از او پرسیدم که بهتر نیست از مردم محلی راهنمایی بگیرد و این کشف و شهود با ماهواره‌ها و نقشه‌ها را رها کند؟ «تجربه موفقی در کمک گرفتن از مردم محلی نداشتیم. اغلب آنها روستاهای خود یا اقوام‌شان را معرفی می‌کنند. یعنی به نوعی پارتی‌بازی می‌کنند. ضمن اینکه روستاهای معرفی‌شده از سوی آنها چندان هم دور از دسترس و صعب‌العبور نیست.»

چگونه اطمینان می‌یابی که روستای هدف، متروکه نیست و ساکنانش در زمستان، آنجا را ترک نکرده‌اند؟ «رد لاستیک‌ها در برف و جاده را بررسی می‌کنم. علاوه بر این از بافت ساختمانی روستاها هم می‌توان فهمید. یا مثلا زمان نقشه را به سال قبل می‌برم و نشانه‌هایی از زندگی در روستا را می‌بینم.»

اکنون ساعت‌های پایانی شب است. مسیر فردا مشخص شده. جاده‌ای محلی، فاقد آسفالت و پوشیده از یخ‌وبرف در دل کوهستان‌ که به دو روستای «کوچک» و «حصار» می‌رسد. روستاهایی که قرار است ظهر فردا، میزبان ما میهمانان ناخوانده باشند.

 

سیل کمک‌های مردمی در مناطق روستایی

8 صبح است که بیدار می‌شویم. علی اسدی از رانندگان خودروهای آفروید این گروه امدادی‌ومردمی مشغول پرکردن خودروها از البسه و بسته‌های غذایی است. او می‌گوید: «در 5روز گذشته همه اقلام را به روستاهای صعب‌العبور رساندیم. این آخرین باقی‌مانده‌های اجناس است، اما امشب سه کامیون از روستایمان در تبریز به اینجا می‌رسد که عمده بار آنها لباس گرم ‌و لحاف خواب است.»

– چه روستای ثروتمندی دارید. هروی کجاست که مردم آن، امکان ارسال این میزان از کمک را دارند؟ «روستای ما در دامنه‌های سبلان است که در سال‌های اخیر با هجوم شهروندان تبریزی برای ساخت ویلاهای تفریحی رونق زیادی گرفت و ارزش ملک در آن چندبرابر شد. وضع مالی ساکنان خوب است. ارزش ریالی کمک‌هایی که با پول مردم روستایمان تهیه کردیم و به خوی آوردیم؛ تاکنون از 3میلیارد تومان بیشتر شده است.»

پاترول‌ها به صف می‌شوند. فیروز پرتوی، راننده خودروی پیشتاز  است. پشت بی‌سیم به ‌خودروهای پشت سر به زبان ترکی می‌گوید: «به امید خدا حرکت می‌کنیم.»

اکنون ما پس از گذشتن از شهر خوی به بخش «فیرورق» رسیدیم.

فیرورق به کانون زلزله نزدیک بود و تعدادی از محله‌های آن بیشترین خسارت در تخریب منازل را به‌خود دیده‌اند. از فیرورق به جاده‌ای روستایی و آسفالت می‌پیچیم. 5روستا را پشت سر می‌گذاریم و در دامنه کوه‌های برفی و مرزی ایران و ترکیه به روستای «میری کندی» می‌رسیم.

چند دقیقه‌ای توقف می‌کنیم بی‌آنکه قصد کمک به مردم این روستا را داشته باشیم. عکاس ما مشغول عکس گرفتن از کمک‌های مردمی به زلزله‌زدگان این روستا شده ‌است. مردمی که چند روز است از ترس پس‌لرزه‌ای بزرگ چادرنشین شده‌اند. در اینجا یک کامیونت پلاک اصفهان و یک لکسوز سواری پلاک اصفهان هم در کنار آن متوقف شده‌اند. مردم صف کشیده‌اند و از این کامیون دسته‌دسته پتو خارج می‌شود. 100متر بالاتر عده‌ای زن و کودک در کنار یک سمند مشکی پلاک تبریز حلقه بسته‌اند.

«سلدا»، دختر تبریزی است که همراه مادر و پدرش چکمه و کاپشن در سایزهای مختلف را خریداری کرده، یک سبد بزرگ ساندویچ خانگی درست کرده و به این منطقه آمده است. سلدا می‌گوید: «من در اینستاگرام یک پیج کیک دارم. کیک‌تولد و مناسبتی درست می‌کنم.

در همانجا اعلام کردم که قصد کمک به زلزله‌زدگان خوی را دارم و مشتریان قدری بیشتر از 50میلیون تومان را به حسابم واریز کردند که با آن پول این لوازم تهیه شد.» سرگرم گفت‌وگو با سلدا هستم که دو کامیون بزرگ ارتش و چند خودروی سبک باری با پلاک نیروی زمینی با شتاب از جاده می‌گذرند. درحالی‌که عده‌ای جوان از اهالی ارومیه آنها را همراهی می‌کنند و بر کامیون‌ها نوشته شده «توزیع کمک‌های مردمی شهروندان ارومیه توسط تیپ 41هجومی حرکتی نیروی زمینی ارتش- ارتش- فدای-ملت»

 

چشمان منتظر و دل‌های بزرگ 51خانوار «کوچک»

پاترول‌نشینان، چای و بیسکوئیت را خورده‌اند و اکنون ما را دوباره سوار می‌کنند تا به راه خود ادامه دهیم. به روستای «بدلان» می‌رسیم. کامیون‌های ارتش در آنجا که آخرین نقطه آسفالت است؛ متوقف شده‌اند و توزیع اقلام را شروع کرده‌اند، اما جاده‌ای خاکی با سربالایی تند بدون هیچ تابلو و نشانی منتظر ماست.

جاده‌ای که زیر نیم‌متر برف مدفون است و چشم نمی‌تواند رد آن را در کوهستان دنبال کند. از اینجا به بعد تنها ما در جاده خواهیم راند. نیما عبدی، سالار یاری، علی اسدی و فیروز پرتوی رانندگان پاترول‌ها هستند و من و عکاس روزنامه میهمان آنها. به سالار یاری می‌گویم پاترول‌های شما خوب جاندار و سرحال هستند.

با لبخندی می‌گوید: «اینها ظاهرشان پاترول است. باطن‌شان را خیلی دستکاری کردیم. موتور و قطعات آن اغلب تعویض و تقویت شده ‌است. ما عضو گروه «اس‌او‌اس» آذربایجان هستیم. یک گروه در فضای مجازی که کوهنوردان، داوطلبان هلال‌احمر، تعدادی از کارکنان اورژانس و راهداری عضو آن هستند. هر وقت اعلام کمک می‌کنند ما از روستای هروی راهی می‌شویم. امسال با دو ماموریت نجات، کوهنوردان گیرافتاده در سهند را نجات دادیم. در روستاهای مراغه بهمن آمده بود و ما برای کمک رفتیم. چند خودرو را در منطقه اسکی سهند رهاسازی کردیم و اکنون هم چند روزی است که در روستاهای خوی هستیم.»

بیش از یک ساعت از حرکت ما در جاده فرعی می‌گذرد. در بلندی یک تپه به شیبی تند می‌رسیم و خودروی جلویی ما روی یخ‌ها سُر می‌خورد و به چپ و راست منحرف می‌شود. انحراف به چپ زیادتر می‌شود و پاترول را به سمت پرتگاهی می‌کشاند که دره‌ای عمیق را نشان می‌دهد.

خودرو از تقلا می‌ایستد و موقع آن است که ما به او نزدیک شویم و وینچ (قرقره بکسل) را برای کشیدن آن راه بیندازیم. پس از رفع مشکل، ساعتی دیگر در کوهستان جلو رفتیم تا بر بلندای تپه‌ای، خانه‌های «کوچک» نمایان شد. مردان روستا هرکدام با یک پارو به سمت پاترول‌ها دویدند. آنها برف‌های سربالایی ورودی روستا و کوچه اصلی را که به مسجد می‌رسید به سرعت پارو می‌کردند تا حرکت خودروها داخل روستا آسان‌تر شود.

«کوچک» 51خانوار دارد که اکنون از هراس پس‌لرزه‌های متعدد زندگی روزمره آنها دچار تغییر شده است. روزها با ترس‌ولرز در خانه‌هایشان هستند اما شب‌ها در دل برف در چادرهای هلال‌احمر می‌خوابند. چادرهایی که با هیترهای برقی گرم می‌شود. دهیار می‌گوید: «دیشببرق قطع شد. اداره برق گفت این قطعی چندساعت ادامه دارد. اما قطعی بیشتر از این حرف‌ها بود و تمام شب در چادرها یخ زدیم.»

// انتهای پیام

این مدرسه خانه مردم زلزله‌زده است

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.