اسیر در آب

70سال قدمت پشت قصه فاضلاب آبادان است

اینجا پاییز بوی فاضلاب می‌دهد. باران که می‌بارد شهر به محاصره فاضلاب درمی‌آید. باران راه را بر ماشین‌ها و شهروندان می‌بندد. خانه‌ها تسلیم آب‌‌های سرگردان می‌شوند. اهالی می‌مانند و دریاچه‌های فاضلاب.

لوله‌ها و کانال‌ها زورشان به باران و فاضلاب نمی‌رسد. بهارستان، کوی پیروز، امیرآباد، احمدآباد و ذوالفقاری به اسارت آب‌ها می‌روند. آب‌ها با ناز به خورد زمین می‌روند. کوچه‌های خاکی گِلی می‌مانند تا بارانی دیگر.

آبادان نشسته در جنوب غرب ایران؛ شهری که روزگاری سرسبد شهرهای خاورمیانه بود و حالا از آبگرفتگی‌هایش می‌نالد.

«شهرداری امکانات و تجهیزات لازم را ندارد»

باران اینجا یعنی دردسر؛ یعنی مسدودشدن خیابان‌ها، خیس‌شدن خانه‌ها. باران که ببارد، شیطنت فاضلاب گُل می‌کند. مسابقه باران و فاضلاب شروع می‌شود؛ مسابقه فتح خیابان‌ها و کوچه‌‌پس‌کوچه‌های آبادان.

در غیاب پمپاژها، آب‌ها پهن می‌شوند میان کوچه‌ها و خیابان‌ها. جا که تنگ شود راه خانه‌ها باز می‌شود به روی آب‌های سرگردان. خانه‌هایی که به وقت بارندگی می‌شوند دریاچه‌های کوچک. آسمان که دلش می‌گیرد، ابرها ویار باریدن می‌کنند. خیابان‌های مسطح می‌مانند و کانال‌هایی که زورشان نمی‌رسد به سر به ‌راه کردن آب‌ها. لوله‌های قدیمی چشم می‌دوزند به همت پمپ‌ها. پمپ‌های سالخورده‌ای که نای دمیدن ندارد میان لوله‌ها. «شهرداری امکانات و تجهیزات لازم را ندارد.»

شهروز -نام مستعار یکی از کارکنان آبفا که نخواست نامش فاش شود- نبود شبکه را معضل دیگر آبادان می‌داند. شهری که حالا چند سالی است، آبگرفتگی‌هایش نامش را سر زبان‌ها انداخته. «کوی ملت، امیرآباد و… فاقد شبکه‌اند.» 70 سال قدمت پشت قصه فاضلاب آبادان است. فاضلابی که بعد از جنگ بازسازی به خود ندید و اگر حرف از بازسازی به میان آمد، نصفه و نیمه نونوار شد. طرح‌ها هم پای کار آمدند تا شبکه جمع‌آوری آب‌های سطحی و فاضلاب نفس راحتی بکشند. طرح‌هایی که درست اجرا نشدند تا استخوان لای زخم باقی بمانند.

فصل آبگرفتگی آبادان که شروع می‌شود، انگشت‌های اتهام آبفا را نشانه می‌روند. «آبفا باید درآمدزایی کند و از محل درآمدها هزینه کند.» هزینه‌هایی که بیشتر اوقات از درآمدها پیشی می‌گیرند تا گفته شود بهره‌برداری از ادارات زیان‌ده است!

اسیر در آب
«بعد از جنگ پیمانکاران زیادی آمدند اما کارها همه نصفه و نیمه ماند.»

«باید شبکه‌ جدید احداث شود»

باران یعنی جاری‌شدن سیل در خانه‌ها و خیابان‌ها؛ یعنی بندآمدن نفس شهر از بوی فاضلاب. «آبادان مسطح است و 6 پمپاژ وظیفه جمع‎‌آوری آب‌های سطحی را دارند.» باران که شروع به باریدن کند، در غیاب ژنراتورها، برق هم می‌رود. شهر می‌ماند و تاریکی. شهر می‌ماند و خیسی به جا مانده از باران و آب فاضلاب.»

«ندیم» از نداشته‌های آبادان گلایه دارد. گلایه از نبود پمپاژها. گلایه از غیبت کانال‌های آب‌های سطحی. گلایه از قرق شهر به دست فاضلاب. پمپاژها و شبکه‌ها قدیمی شده‌اند. «باید شبکه‌ جدید احداث شود.» اوایل دهه 90 بود که آبگرفتگی هوس کرد میهمان همیشگی آبادان باشد. میهمانی که با شروع برگریزان به کوی ملت، امیرآباد و… سرک می‌کشد تا کام اهالی تلخ شود.

«پالایشگاه‌، منازل شرکتی را ساخته بود. جمع‌آوری فاضلاب و آب‌های سطحی به وسیله خود شرکت انجام می‌شد.» قول و قرار شرکت بر واگذاری فاضلاب به شهرداری و آبفا شد. «جاهایی که واگذار شدند، مشکل دارند.» خانه‌های سازمانی محل جولان فاضلاب و آب باران‌ هستند. «وارد سیستم آبفا نشدند. باید وارد مدار شوند، البته با شبکه جدید.»

قصه پُر غصه آبادان، آبفا و فاضلاب حالا چشم دوخته به اعتبارات ملی. «در توان آبفا نیست.» لایروبی‌نشدن بهمن‌شیر و اروندکنار هم درد روی درد آبادان گذاشت. «30 سالی است لایروبی نشده.» لایروبی که عقب افتاد سطح بهمن‌شیر بالا آمد تا آب‌های سطحی و فاضلاب در کوچه و خیابان‌های آبادان پرسه بزنند. «در بارندگی‌های گاهی در فاضلاب ماهی به چشم می‌خورد.»

جوی‌های آب قربانی ساخت‌وسازها شدند و هیچ‌ وقت جوی جدیدی جای آنها را نگرفت. در بازار داغ ساخت‌وسازها خیابان‌های اصلی تجاری شدند. «از میدان تا سیدعباس همه مغازه‌های تجاری شدند. فاضلاب و… در این مسیر همه نابود شدند.»

«کارها همه نصفه و نیمه ماند»

آبادان یعنی سه منطقه؛ از امیرآباد و احمدآباد تا میدان. از میدان معروف به بهار تا بهار 120 که می‌رسد به سیدعباس؛ همان شاه‌آباد قدیم. سیدعباسی که 15 سال پیش خانه کارگران پالایشگاه بود. محله‌ای که حالا شده محل رفت‌وآمد کارگران بازخریدی. «کارگرانی که به هزار بدبختی صاحبخانه شدند.»

محراب ساخت خانه‌های ویلایی پالایشگاه را به یاد دارد؛ خانه‌هایی به سبک خانه انگلیسی‌ها. پالایشگاه که خانه‌ها را ساخت. محله شد پُر از خانه‌هایی به سبک خانه‌های انگلیسی. «پالایشگاه همه نوع خدمات می‌داد آن وقت‌ها.خودش شهرداری داشت.» قرار بر واگذاری که شد محله رفت زیرمجموعه شهرداری مرکزی؛ شهرداری با اعتبارات کم و وظایفی بیشمار. جنگ که تحمیل شد، انشعابات، فاضلاب و… دیگر اهمیتی نداشتند. شیپور صلح که پیچید در شهر، شهر ماند و خرابی‌هایش. «بعد از جنگ پیمانکاران زیادی آمدند اما کارها همه نصفه و نیمه ماند.»

بعد از صلح، خانه‌هایی که به سبک و سیاق انگلیسی‌ها ساخته شده بودند، چشم‌انتظار اهالی ماندند. خانه‌ها صدای هیاهو گرفتند و شهر زنده شد و ساخت‌وساز رونق گرفت. خانه‌های جدید گوشه و کنار شهر بالا رفتند. «فاضلاب‌ها و کانال‌های جمع‌آوری آب‌های سطحی جوابگوی جمعیت نیست.»

خانه‌ها که به فکر نونوارشدن افتادند، مصالح راهی کوچه‌پس‌کوچه‌ها شدند. کیسه‌های سیمان پهن‌شده میان کوچه‌ها شدند بلای جان کانال‌های آب. «خیلی از جوی‌های آب در همین ساخت‌وسازها از بین رفت.» جوی‌های آب قربانی ساخت‌وسازها شدند و هیچ ‌وقت جوی جدیدی جای آنها را نگرفت. در بازار داغ ساخت‌وسازها خیابان‌های اصلی تجاری شدند. «از میدان تا سیدعباس همه مغازه‌های تجاری شدند. فاضلاب و… در این مسیر همه نابود شدند.»

«پاییز اینجا فاضلاب جولان می‌دهد»

«تو را به خدا. به هر کسی اعتقاد دارید، رسیدگی کنید.» نصیر یکی از هزار ساکن امیرآباد است؛ فاز سه انتهای مخابرات. «پاییز اینجا فاضلاب جولان می‌دهد.» نصار از دریچه و درپوش‌هایی می‌گوید که به سرقت رفته‌اند؛ دریچه‌هایی که شدند مکان زباله‌ها تا آب‌های سطحی را پس بزنند به خیابان‌ها. «با هزار بدبختی و قسط خانه‌دار شدیم.» خانه‌های همیشه محصور میان آب و فاضلاب.

آب‌ها که به خانه‌ها هجوم می‌آورند، لَم می‌دهند به دیوارها برای نفوذ به پی ساختمان‌ها. کف خانه‌ها نَم برمی‌دارند برای آماده‌شدن برای تخریب زیرساخت‌ها. «ده‌ها بار به آبفا و شهرداری مراجعه کرده‌ایم. حتی با سامانه 122 تماس گرفتیم اما دریغ از یک جواب.»

اسیر در آب
آبادان شده موزه مشکلات باید به چشم ببینید.

 «آبادان را باید دید تا به عمق فاجعه پی برد»

زمین‌های برهوت «امیرآباد» به یمن رونق ساخت‌وسازها پر شدند از آپارتمان‌های هفت، هشت طبقه. خانه‌ها ارج و قرب پیدا کرده و نرخ‌شان را به متری 6 میلیون رسانده‌اند اما دریغ از زیرساخت‌ها. کوچه‌ها و خیابان‌های اطراف اغلب آسفالت به خود ندیده‌اند. پاییز که شود «امیرآباد» می‌شود محل اجتماع دریاچه‌های فاضلاب. «آبادان شده موزه مشکلات باید به چشم ببینید.» بغض امان از نصیر می‌برد. «آبادان را باید دید تا به عمق فاجعه پی برد.»

باران برای ذوالفقاری یعنی طغیان فاضلاب. «آبگرفتگی در ذوالفقاری خیلی بدتر است.» هر بار که باران می‌زند دریاچه‌ای کوچک خانه‌های ذوالفقاری را محاصره می‌کنند. خانه‌های امیرآباد و احمدآباد هم حال بهتری ندارند. «دو هزار میلیارد تومان اعتبار می‌خواهد.» حرف از آبادان که می‌شود همه از اروندکنار و منطقه آزاد می‌گویند. «منطقه آزاد سه‌ بار آمد برای آب‌های ارضی کار کند اما 40درصد پیش نرفته بود که به امان خدا رها شد.»

بعد از منطقه آزاد بنیاد مسکن پای کار آمد. شهرداری دزفول هم بخت خویش را آزمود. بختی که حریف گرانی دلار نشد شکست را قبول کرد تا دوباره کار نیمه‌کاره بماند. «الان هم کار را داده‌اند به یک شرکت دیگر.» آبادان، شهر  پروژه‌های شکست‌خورده است. پروژه‌هایی که به دلیل ماده 46 و 48 رها شده‌اند. «در کانال‌ها ماسه‌ بادی ریختند و درخت کاشتند!»

 

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.