رامبد جوان یک پزشک زیبایی است که قصد دارد شاهزاده عرب را معاینه و جراحی کند. هیچ چیز اما برای ورود شاهزاده مهیا نیست. در واقع طنز قرار است جایی اتفاق بیفتد که با خرابکاریهای اطرافیان، این طعمه از چنگ پزشک سر بخورد. ماجرا تا رسیدن شاهزاده چنان تنک است که همه چیز کش میآید؛ موقعیتهای تکراری، دیالوگهای خنک و روابطی که در سطحی بودنشان، لبخندی تعبیه نشده است.
قرار است پشت آدمها چیزی پنهان شود. سالنی شلوغ و پرجمعیت، کاراکترهایی که بین هم بور خوردهاند و آهنگ و ساز و آواز و رقص. «مردم معمولی» به این شکل شروع میشود تا پشت چیزی پنهان شود. در واقع آنچه قرار است جانمایه این سریال باشد طنز است اما فقدان طنازی بیشتر از هر چیزی به چشم میآید. برای همین قسمت اول سریال «مردم معمولی» را با صدای آهستهتر گوش کنید تا از داد و فریاد و جیغ و هوار آدمها در امان باشید. گاهی هم البته چند دقیقهای جلوتر بروید چون قصهای پیشرونده وجود ندارد. هرچند طرح اولیه سریال روی کاغذ میتوانسته ایدهای با قابلیتهای فراوان باشد اما تنها چیزی که کارگردان به شکلی سرسری از آن عبور میکند همان ایده جذاب است؛ ورود شاهزاده عرب. رامبد جوان اینجا یک پزشک زیبایی است که قصد دارد شاهزاده عرب را معاینه و جراحی کند. هیچ چیز اما برای ورود شاهزاده مهیا نیست. در واقع طنز قرار است جایی اتفاق بیفتد که با خرابکاریهای اطرافیان، این طعمه از چنگ پزشک سُر بخورد. ماجرا تا رسیدن شاهزاده چنان تنک است که همه چیز کش میآید؛ موقعیتهای تکراری، دیالوگهای خنک و روابطی که در سطحی بودنشان، لبخندی تعبیه نشده است. البته قصه قرار است پر از خردهروایت نشان بدهد؛ زنی (الناز حبیبی) که میخواهد شوهرش (امیر نوروزی) را سرکیسه کند یا خواهر پزشک (شبنم مقدمی) که به جهت چندین فقره شکایت باید مجموعه تحت نظرش را پلمپ ببیند. با این حال دیالوگها و موقعیتها چنان تصنعی پیش میروند که کوچکترین لبخندی را در همان بدو امر روی لب میخشکانند. بهخصوص دخترخالههایی که چشم به دنبال شوهر هستند و بارها در مجموعههای طنز اینچنین نظیرش تکرار شده است.
در مجموع کمدی خانوادگی رامبد جوان این بار بیننده را به این ذهنیت فرامیخواند که گویا کار رامبد جوان تمام شده است. هرچند این اولین سریالی است که این چهره معروف تلویزیونی به عنوان تهیهکننده و کارگردان در شبکه نمایش خانگی ارایه میدهد اما به عنوان یک مجموعه طنز، شروعی بسیار ناامیدکننده دارد. جوان که حدود یک دهه پیش قابلیتهای کارگردانی خود را در کمدیهایی نظیر «ورود آقایان ممنوع» نشان داده است، اوایل دهه گذشته با «خندوانه» گل میکند و پس از آن به سمت ایدههایی جدی در سینما کشیده میشود که واکنشهای فراوانی به همراه دارد؛ از جمله فیلم سینمایی «نگار» که نمیتواند حرف تازهای برای گفتن داشته باشد. هرچند حاشیههای «نگار» بیش از خود این فیلم سینمایی، حرفوحدیث به دنبال میآورد و در نهایت سر از کانادا درمیآورد. رامبد جوان با این حال دوباره به «خندوانه» بازمیگردد و این بار، کمرمقتر از سابق این مجموعه را در تلویزیون دنبال میکند. حالا هم که سراغ ساخت سریالی رفته به نام «مردم معمولی» که معمولیتر از هر کار دیگری در کارنامه کاری اوست. تغییر در نوع رفتار، لحن خاص و گریم نقش اول (رامبد جوان) هم چیزی به ماجرا اضافه نمیکند. شما تنها شاهد تقلای شبنم مقدمی هستید که سعی دارد جای خالی آنچه ابتدای نوشته آوردیم را پر کند؛ طنز. با این حال فیلمنامه یا ایدههایی که مبتکرانه قرار است حین کار به مجموعه اضافه شوند، تهیتر از آن هستند که هیچ بازیگری بتواند کمککار فقدان پررنگ کمدی باشد. پزشک طبق آنچه انتظار داریم به جهت خرابکاری اطرافیان، طعمه را از دست میدهد تا به قسمتهای بعدی برسیم؛ قسمتهایی که هر پنجشنبه از سوی فیلیمو پخش میشود و باز هم چیز تازهای ندارد. آنچه قرار است طنز ایجاد کند، گفتوگوهایی هستند که در بهترین حالت تبدیل به شوخیهای صداوسیمایی میشوند و موقعیتهای اسلپ استیکی هم بیجانتر از آن هستند که به یک سریال کمدی ختم شود. تمثیلی وجود دارد که میگویند سالی که نکوست از بهارش پیداست. این تمثیل را گاهی به معنای ضد به کار میبرند و به نظر مصداق آن «مردم معمولی» رامبد جوان است. به نظر میرسد همین قسمت تا حدود زیادی تکلیف ماجرا را روشن کرده است؛ سریالی خنک که جان کشاندن مخاطبان را پای سفره فیلیمو ندارد.