حسین فردرو، از کارگردانان تلویزیونی صداوسیما، در گفتوگو با خبرگزاری مهر، از خاطرات سالهای دورش گفته که بخشهایی از آن بسیار خواندنی است.
حسین فردرو از کارگردانان تلویزیونی صداوسیما، در گفتوگو با خبرگزاری مهر، از خاطرات سالهای دورش گفته که بخشهایی از آن بسیار خواندنی است. در ادامه بخشهایی را انتخاب کردهایم که میخوانید:
* ]درباره «محله بروبیا»] این مجموعه در سال ۶۱ ساخته و در سال ۶۲ پخش شد. یک روز آقای وحید نیکخواه آزاد از مدیران وقت از ما دعوت کرد و درباره این برنامه صحبت کرد. دوست داشت با فضای نمایش، برخی اصول آموزشی به بچهها منتقل شود. محله «برو بیا» کاری نو و بدیع بود. هنرمندان این مجموعه گل کردند البته برخی هنرمندان هم بودند که آمدند و نتوانستند گل کنند و رفتند یا برخی در «محله بهداشت» به ما رسیدند مثل حسین پناهی که در زمان «محله برو بیا» مشغول کلاسهای حوزوی و طلبگی بود و بعد به ما ملحق شد.
* یک روز آقای نیکخواهآزاد بدون هماهنگی با طراح صحنه یا کارگردان روی یکی از المانهای دکور «محله برو بیا» عبارت «مرگ بر شاه» را نوشت. سال ۶۲ مساله شاه منتفی شده بود اما هنوز عدهای دلهره داشتند که برخی به شاه فکر میکنند. قصه ما در مجموعه «محله بروبیا» نکتهای را تداعی نمیکرد اما همین عبارت در دکور ثبت شد و الان هم در سکانسی از مجموعه دیده میشود.
* نامهای برای ما رسید از طرف رزمندگان که یک نفر نامه را نوشته بود و ۵۰ نفر هم امضایش کرده بود و در آن گفته شده بود که در جبهه و در روزهای جمعه صبح، «محله بروبیا» را میبینند و از آن لذت میبرند. درست قبل از آن نامه، میخواستند برنامه را تعطیل کنند. به ما میگفتند «چطور در زمان جنگ در زمانی که آدمها دارند شهید میشوند، به بچهها میگویید مسواک بزنید تا دهان خوشبو گردد…» واقعیت هم همین بود که در جبههها حتی مسواک نبود و اصلاً دغدغههای دیگری وجود داشت.
* بعد گفتند نباید اسمش «محله برو بیا» باقی بمان.د آن زمان برخی از مسئولان و مردم ما ترور میشدند و برنامه با این ترورها همزمان شده بود. به ما هم گفتند این عنوان «بروبیا» چیزهای دیگری را تداعی میکند. به همین دلیل اسم آن به «محله بهداشت» تغییر پیدا کرد.
* من و ابوالحسن داوودی چند سال پس از انقلاب شروع به ساخت برنامهای کردیم به نام «غزلهای سرخ انقلاب» که من کارگردان تلویزیونی و داوودی کارگردان هنری بود. جهانگیر الماسی، پرویز پورحسینی و علیرضا مجلل از بازیگران این مجموعه بودند. اولین قسمت از آن درباره فدریکو گارسیا لورکا، شاعر اسپانیایی بود. این برنامه درباره کشورهایی بود که انقلاب کرده بودند و به نوعی با استفاده از این شخصیتها میخواستیم آن فرهنگ انقلابی در دیگر کشورها را برای مردم روایت کنیم. اولین قسمت با محور لورکا ساخته شد که فضایی ترکیبی با استفاده از شعر و نمایش داشت. قرار بود این مجموعه در ۱۳ قسمت ساخته شود و ما میخواستیم سراغ شاعرانی از لبنان و دیگر مناطق هم برویم اما همان قسمت اول که بازبینی شد ما را صدا زدند و گفتند بازبینهای پخش میخواهند با شما صحبت کنند. حمید سبزواری شاعر، علی معلم و یک نفر دیگر ناظر بودند. قسمت اول را دیده بودند، دوست هم داشتند اما گفتند این برنامه مورد سوء استفاده کمونیستها و تودهایها قرار میگیرد. این بود که نه تنها همان قسمت پخش نشد و تولیدش هم ادامه پیدا نکرد.
* برنامهای داشتم با نام «جمعهها با شبکههای دو» که اتفاقاً شهاب حسینی اولین کارش با این برنامه بود. در برخی آیتمهای این برنامه که یک جُنگ هفتگی بود، حضور داشت. در این برنامه قطعات نمایشی و موسیقی داشتیم و شهاب حسینی یکی از هنرمندان ما بود. با ساختار جُنگ به طنزهای اجتماعی میپرداخت و مجموعههایی مثل «ساعت خوش» بعداً از ما ایده گرفته بودند. شهاب حسینی در برخی از آیتمهای این برنامه بازی میکرد. او همان زمان بسیار باهوش بود، در پشت صحنه حضور داشت و به دقت نگاه میکرد که چه باید بکند و میخواهم بگویم شهاب حسینی زحمت کشیده است تا به اینجا رسیده است.
* سریالی به اسم «برده رقصان» داشتیم که با مدل تله تئاتر ساختیم در آن هم از بازیگران حرفهای بهره گرفتیم و هم از بازیگران تازه کار که برخی هم چهره شدند. مثل خانم رویا تیموریان که اولین کارش همان «برده رقضان» بود. یا برنامهای داشتم به اسم «جو، بین، دان» که شعارش شبیه «بجو ایران، بدان ایران…» همچنین چیزی بود. شاید باور نکنید اما شهرام اسدی کارگردان این برنامه بود و همسرش لادن مستوفی هم برنامه را اجرا میکرد. این برنامه برای شبکه جام جم بود و اصلاً از شبکههای ایرانی پخش نشد.
* منوچهر نوذری یکی از آیتمهای آن را به نام «برگ سیاه تاریخ» بازی میکرد. با هزار مصیبت هم اجازه حضور او را گرفتم. خیلیها در رادیو بودند اما هنوز برای حضور در تلویزیون مشکلاتی داشتند. یکی از مدیران اجازه حضور… [منوچهر نوذری] در تلویزیون را گرفت و شرطش هم این بود که ابتدا نقش منفی بازی کند. من هم خوشحال شدم و همین آیتم او در برنامه با یک نقش منفی آغاز شد. در این مجموعه هم برخی هنرمندان بودند؛ مثلاً اکبر عبدی در ۲ قسمت آن بازی کرد. جلیل فرجاد، حسین لطفی و… از دیگر بازیگرانش بودند. نه تنها نوذری که مجوز حضور برخی دیگر از هنرمندان را هم گرفتم. بالاخره اینگونه نبود که هر کسی قبل از انقلاب در تلویزیون کار کرده بود، آدم نادرستی باشد.
* ما اصلاً از …[محمد حسینی] توقع این موضعگیریها نداشتیم. او هیچ گاه حتی در پشت صحنه برنامه هم مواضع سیاسی نمیگرفت. همه هم شوخیهای او را پذیرفته بود و خودی تصورش میکردند. اما افرادی دورش را گرفتند که او را به اینجا رساندند.
* یک روز محمد هاشمی رییس وقت صداوسیما در سازمان از کنار من رد شد. در حالی که با فرزندانش بود و با هم سلام و علیک کوتاهی کردیم وقتی از او عبور کردم به بچههایش که هنوز کودک بودند گفت او کارگردان «محله بروبیا» بوده است. با خودم گفتم میتوانست مرا صدا بزند تا با بچههایش حرف بزنم و خوش و بشی کنم اما آن زمان رسم نبود که مدیر و برنامهساز راحت گپ بزنند و فکر میکردند کسی که به شهرت رسیده است، با این کارها پررو میشود. هاشمی یک تئوری داشت که میگفت بچههای تلویزیون را نگذارید معروف شوند، بعداً برای ما شاخ میشوند! الان هم سازمان تلاش میکند ستارهای ساخته نشود و البته که اگر هم ساخته شود سازمان نوکر او میشود.