سینمای جهان حتی در سریالسازی همچنان نظر به ادبیات داستانی دارد. نمونههایی هم که در این سالها با اقبال مواجه شدند فراواناند؛ «بازی تاج و تخت»، «سرگذشت ندیمه»، «گامبی وزیر»، «دروغهای کوچک بزرگ»، «سیزده دلیل برای اینکه…»، «مگره»، «دکستر»، «شرلوک» و….
فیلمنامه؛ گمشده سینمای ایران. چند پلات سالم و کمنقص در این برهوت پیدا میکنید؟ اصلا مگر فیلمنامه چیست؟ غیر از یک قصه دراماتیزه؟ اما مشکل اینجاست که بسیاری در این وادی نمیدانند اصولا قصه چیست! در واقع بخش عظیمی از آنچه میتواند بنای یک فیلمنامه پرمایه و محکم باشد، همان عناصری است که در ادبیات داستانی میتوان یافت. پلات (پیرنگ)، روایت، شخصیت، بحران. داستان مدرن در ایران بیش از صدسال است که سابقه دارد و داستاننویسان ایرانی آثار فراوانی در این دههها منتشر کردهاند؛ از رمان گرفته تا مجموعه داستان. با این حال در این میان معدود آثاری بودهاند که در سینمای ایران مورد اقتباس قرار گرفتهاند. شاید بهتر است بگوییم غیر از چهرههای بزرگ نسل پیشین و معدودی جوانان خوشذوق سینما، مابقی آشنایی چندانی با ادبیات معاصر (به معنای روز) نداشتهاند، بهخصوص از اوایل دهه 80 اتفاقی در ادبیات داستانی ایران افتاد که میتوانست برای سینمای ایران هم خوشیمن باشد. حضور قصه و قصهگویی در آثار داستانی پررنگتر شد و داستاننویسان دیگر سرسپردگان زبان یا روایتهای پیچیده و حتی گاهی شبیه به هذیان نبودند. این درحالی است که یکدهه پیشتر، داستاننویسی ایران در مقاطعی به قهقرا میرفت. بدتر اینکه هذیاننویسان از سوی محافل ادبی حمایت میشدند. حتی رمان برگزیده انجمن منتقدان و نویسندگان مطبوعات این بود: «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم». رمانی مغلق به زبانی متکلف که مخاطب را به دهلیزهای واهی میبرد. سرآخر هم هیچ دستاوردی نداشت به جز آنکه مخاطبان آن روزگار گمان کردند رماننویسی یعنی این! این رمان تنها یک نمونه از نوشتههای آن دوره بود و برخی نویسندگان آثار ادبیات روشنفکری ایران گمان کردند فتح قلههای ادبیات یعنی این! جنبش ترجمه در ایران هرچند بسیار پیشتر و البته استوارتر آغاز شده بود اما نوید نسل مترجمان جوان کمدقت- لااقل به جهت پیشرفتهای وسایل ارتباطی– ترجمه روز آثار جهان بود؛ ترجمههایی که نشان میداد ادبیات حتی در تجربهورزیهای پیشگام هم تا این حد بیگانه با فهم همگان نیست. از اینجا بود که به تدریج روایتهای قصهگو در رمان بیشتر شدند و گرچه به پای آثار شگرف گذشته نمیرسیدند اما ماجرامحوری و درک خواننده را مد نظر قرار دادند. با این حال سینما همچنان به سیاق خود بود. در مهمترین رویداد سینمایی سال، بهترینهای هر سال اکران میشوند و در بین این بهترینها چند نمونه پلات سالم در فیلمنامه میبینید؟ صحبت این نیست که در ادبیات داستانی ایران هر چه تولید میشود، داستانهای خوشخوان و جذاب و قصهگو هستند. بحث اصلی این است که سینمای ایران و سینماگران ایرانی با ادبیات داستانیشان بیگانهاند. هربار که پای پروندهای درباره بهترین اقتباسهای سینمای ایران از داستانها و رمانهای ایرانی به میان میآید، ماجرا تقریبا همان است که بود؛ «گاو»، «تنگسیر»، «داشآکل»، «درخت گلابی»، «مهمان مامان» و… تعداد اقتباسهای ماندگار در سینمای ایران بر اساس آثار ایرانی، به 20 فیلم سینمایی هم نمیرسد. این درحالی است که سینمای جهان حتی در سریالسازی همچنان نظر به ادبیات داستانی دارد. نمونههایی هم که در این سالها با اقبال مواجه شدند فراواناند؛ «بازی تاج و تخت»، «سرگذشت ندیمه»، «گامبی وزیر»، «دروغهای کوچک بزرگ»، «سیزده دلیل برای اینکه…»، «مگره»، «دکستر»، «شرلوک» و…. قصههایی که عموما با تحقیق و دست و موشکافیهای چندین ساله نوشتهاند، بهتر از فیلمنامههایی نیستند که گاهی حتی فکر میکنی چندماه هم برای نوشتن آن تلاشی صورت نگرفته؟! «بیست زخم کاری» با تمام حواشی و جنجالها و حرف و حدیثها، به نظر بار دیگر لزوم توجه به ادبیات داستانی ایران را احیا کرد. ممکن است فحوای سینمای مهدویان در برخی آثارش، مورد پسند بنده یا عدهای از مخاطبان عزیز نباشد اما بدون نیتخوانی، به هر دلیلی که سراغ ادبیات کشورش رفته، اتفاقی مبارک است.