یک سال بی شجریان؛ چه فراقی چه فراقی
365 روز پیش برابر 17 مهر 1399 خورشیدی، قلب خسرو آواز ایران از تپش ایستاد
آنچه از شجریان مانده، ثروت بیکرانی است که منقضی نمیشود. او در جدال با مرگ کیمیای هنر را به همراه داشت. زمان که بگذرد، دیگر به یاد نمیآوریم که چه خلق و خویی داشت یا چطور فکر میکرد به یاد نمیآوریم که چه مواضع سیاسی داشت یا به چه رنگی عشق میورزید؛ اصلا او را دیگر به «یاد» هم نمیآوریم. آنچه در یادها میماند، آثاری است که خلق کرده و برایش بهایی سنگین پرداخت: جانِ خود را.
زادروز:
یکم مهر 1319 خورشیدی، مشهد
وفات:
17 مهر 1399 خورشیدی، تهران
علت انتخاب:
استاد آواز ایران
کلام ماندگار:
استاد اصلی من زندگی و شرایطی است که بر من گذشته، چراکه من از هر پدیدهای درس گرفتم.
در قول دیگران:
آواز شجریان بر رونق و شوکت شعر خیام و حافظ و سعدی میافزود. او قدر خویش را میدانست، به جایگاه خود واقف بود و سخن به مقتضای سلطنت هنر خود میگفت. (امیرهوشنگ ابتهاج)
درباره محمدرضا شجریان چه میتوان گفت و نوشت که در این سالهای سال ننوشته باشند، نخوانده باشید یا برایتان تکراری نشده باشد؟ فرزندانش که اهل تندادن به مصاحبه نیستند، اهالی موسیقی که یک به یک، در تمجید و تشریح جایگاه رفیعش در تاریخ موسیقی ما (چه صدسال، چه برای همیشه) یکدِلهاند، بقیه چهرههای آشنا جز ستایش چه بگویند؟ عظمت و ماندگاریِ شجریان آنقدر روی موسیقی ما سایه انداخته که- شاید- برای یافتن تصویری متفاوت از او باید کمی بیرون از این عظمت ایستاد و از دور نگاه کرد. ما هم چنین کردیم؛ سراغ دکتر یونس شکرخواه رفتیم که استاد روزنامهنگاری است و در دنیای ارتباطات ایران شهره است. اما با شجریان رفاقتی دیرینه دارد و به دلایلی که در این گفتوگوی کوتاه میخوانید، در عالم موسیقی هم بیگانه نیست. او در خلال این مصاحبه روایتی از استاد شجریان ارایه میدهد که جذاب است و خواندنی. [به دلیل شرایط کرونایی این مصاحبه به صورت مکتوب انجام شد.]
روایت اولین دیدار و آشنایی با شجریان؟ چطور به هم گره خوردید؟
نخستین تصویری که از استاد در ذهنم شکل گرفت، از زبان خدا بیامرز حاج قربان سلیمانی بود که برای آلبوم شب، سکوت، کویر نواخته بود و باید اواسط دهه هفتاد باشد، اما گرهخوردگی اصلی به دوران زلزله ویرانگر بم برمیگردد که با جمعی از دوستان مشترک در همان دورهای که آلبوم همنوا با بم منتشر شد، به شدت به هم نزدیکتر شدیم.
شیرینترین و تلخترین خاطراتتان را از استاد بگویید؟
همه روزهای با هم بودن در منزل و باغ استاد، نشستها و کنسرتها و سفرها برای من سرشار از خاطرات شیرین بودند که انتخاب از بین آنها سخت است ولی تلخترین خاطره به روزی برمیگردد که به من گفت فردا باید به بیمارستان کسری بروم به خاطر یک مسأله در ریه؛ بدجوری به هم ریختم. گفت چیزی نیست این موضوع از سال 80 با من است و خاطرهای از مادر گفت و… چند روز بعد از بستریشدن هم با اینکه دکتر ممنوعالملاقاتش کرده بود، از من و رفیق عزیزم جامعهشناس برجسته دکتر محسن گودرزی خواست که به دیدنش برویم.
به گمانم دکتر جواد کاشی هم آن روز بود. آن روز را خوب یادم هست 23 بهمن 1382 بود و ظاهرا همه چیز بخیر گذشته بود اما این نبود… و اگر یادتان باشد بعدها استاد در آن پیام ویدیویی معروف برای تبریک نوروز ۱۳۹۵خودشان در همان پیام نوروزی گفتند که 15سال است که با یک میهمان سروکار دارم و این در واقع روزی بود که مردم در جریان بیماری استاد قرار گرفتند.
بخشی از زندگی استاد شجریان را که ما ندیدیم روایت کنید؛ فوتبال دیدن، بازی با بچهها؟ دغدغههای شخصیاش؟ یا…
گفتید فوتبال و یاد روزی افتادم که در باغ استاد بودیم و رایان کوچک بود و با هم چند دست گیم مفصل زدیم با فیفاهای همان دوره و بعد هم غرغرهای استاد که میخواست درباره انگورهایی که کاشته بود، حرف بزند و ما تا ظهر سرمان به گیم بند بود. استاد عاشق باغبانی بود و میگفت وقتی دست در خاک دارد صدایش بازتر است و علیالقاعده جهدی که به سرریزکردن ادبیات کلاسیک ایرانی به موسیقی ایرانی داشت، بر کسی پوشیده نبود.
یک روایت
«چندسال پیش کنسرتی در شهر استکهلم با گروه عارف به سرپرستی زندهیاد پرویز مشکاتیان داشتیم. به محض حضور ما در صحنه گروهی شروع کردند به شعاردادن. یک عده از مردم عادی که آمده بودند هم دست زدند که ما کارمان را شروع کنیم. به پرویز گفتم تصنیف آخر را اجرا کنیم و بعد برویم. ما دو قسمت برنامه داشتیم، در هرکدام پنج تصنیف بود. فقط تصنیف آخر را اجرا کردیم و بلند شدیم رفتیم بیرون و بچهها سازهایشان را هم آوردند. به کسی که برنامه را اعلام میکرد گفتم پشت میکروفن بگوید در اعتراض به این بیحرمتی که به ساحت هنر و شما مردمان روا داشتند، کنسرت را تعطیل میکنیم، پولهایتان را پس بگیرید و بروید. بعداً معلوم شد برگزارکننده خودش با آنها دستش یکی بوده که من پشت صحنه آمدم و هرچه توانستم به او گفتم. به همین ترتیب سه کنسرت دیگر را اصلا برگزار نکردیم. کلی هم شخص خودم ضرر و زیان برای کنسرتها دادم. هیچکس هم نیست که بگوید آفرین شجریان این کارها را کردی. من نمیخواستم کار سیاسی بکنم. ما از سیاست به دور هستیم.»
او توانست به ادبیات کلاسیک فارسی جانی تازه ببخشد و به همین سبب هم بود که تقاضا برای انتشار دیوانهای شاعران که سالها مهجور مانده بودند و دیگر چاپ نمیشد یا کیفیت چاپ و نشر آنها پایین بود ناگهان بالا رفت. اگر یادتان باشد برنامههای گلها که در آغاز با نام گلهای جاویدان در رادیو تهران آغاز شد یا برنامههای دیگری مثل گلهای رنگارنگ، یک شاخه گل، برگ سبز و گلهای صحرایی همه و همه رد پاهایی از استاد دارند و به نظرم بیشترین تعداد بازخوانیها در گلهای تازه و گلچین هفته بر عهده استاد بوده است.
تا یادم نرفته بگویم استاد توانست شعر نو را هم به میهمانی موسیقی ایران بیاورد و تصنیف داروَگ که با شعر نیمایوشیج اجرا شد، از اولین تصنیفهایی بود که در آن شعر نو به کار رفت. همینطور آلبوم زمستان هم بر اساس شعر زمستان مهدی اخوان ثالث بود. ضمنا او در زمانهای فراغت هم به ساخت ساز میپرداخت و مبدع چند ساز جدید در موسیقی ایرانی شد. که در اوایل سال ۱۳۹۰ آنها را رسما به نمایش عمومی درآورد و صراحی، ساغر، شهر آشوب، کرشمه، سبو و… از جمله آنها بودند.
صمیمیترین رفیق شجریان را میشناسید یا شاگردی که دوستش داشته باشد؟
استاد با همه صمیمی بود اما به گمانم با توجه به خاطراتی که از استاد غلامرضا دادبه میگفت او را خیلی دوست داشت. حتی وقتی یک فایل از او به من داد، برایم میزان شباهت تحریر و حتی صدای استاد به او شگفتآور بود. استاد معتقد بود توجه به انسان و آرمانهای انسانی را از دادبه آموخته است. به مرحوم بسطامی هم به شدت علاقه داشت و خوب یادم هست که در سفر به بم برای حضور بر مزار او تعجیل داشت.
شجریان غیر از خوانندگی به چه شغل یا حرفه دیگری علاقهمند بود؟
هم به سینما علاقه داشت و هم به خوشنویسی. حتی جلسات فیلمبینی داشتیم و اتفاقا یک منتقد پرقدرت در نقد فیلم بود. هم مهرجوییها او را خوب درک میکردند و هم کابلیها و امیرخانیها.
به نظر شما، رویای او چه بود؟ آنچه دلش میخواست بشود و شد/ آنچه دلش میخواست بشود و نشد…
او هم از جنبه موسیقایی در زمانی به ارایه فضای کلاسیک مورد نظرش در موسیقی رسید و هم از جنبه همزمانی به همگرایی شعر نو با موسیقی ایرانی. در این زمینه به خاطر بیاورید کنسرتهای جهانی او را و بهویژه پخش صدایش از انپیآر یا همان رادیومی همگانی ملی آمریکا که در آمریکا 900 فرستنده دارد یا دریافت جایزه پیکاسو را و دیپلم افتخار یونسکو را.
فکر میکنید تنگنایی وجود داشت که محبوبیت شجریان افت کند؟ (مثل ازدواج دوم یا موضعگیری سیاسی) چطور از این تنگنا عبور میکرد و باز برمیگشت؟ برخلاف بسیاری از سلبریتیهای دیگر.
ترجیح میدهم در این موارد سکوت کنم. فقط میگویم او هرگز نسبتی با مفهوم رایج سلبریتی نداشت و خلوتگزین بود، عاشق و مأنوس با خاک ایران.
چه چیزی شجریان را شجریان کرد؟ تفاوت او با همتایانش چه بود؟
راستش پس از مرگ استاد یک یادداشت نوشتم برای روزنامه شهرآرا که از روزنامههای شهرمان مشهد است و هر دو از آن هزارها خاطره داشتیم و این خاطرات را بهخصوص اگر در جمع بودیم، با لهجه مشهدی بازگو میکردیم و به قول رفقای نزدیک میزدیم به کانال دو! آن یادداشت را با تیتر «راز شجریان» به چاپ رساندم و اجازه بدهید چند سطرش را برایتان بخوانم:
راز بزرگ محمدرضا شجریان صدا نبود. صدا بخشی از روایتهای او بود. متن هم نبود که متن هم در کنار صدا یک روایتگر دیگر بود. او سازها ساخت تا به روایتهای خود باز هم کمک کند. به گمانم ۱۰سال پیش بود که شور و ذوقش را در کنارش در نمایشگاهی دیدم که ۱۴ساز ابداعی او و ۱۰سنتورش را با اندازههای مختلف در خود داشت؛ شهرآشوبها، کرشمه، شهبانگ، باربد، ساغر و… شجریان متن و ساز و صدا را گفتوگو میدانست؛ این را بارها به من و دوستان نزدیکش گفته بود.
پس راز کجا بود؟ آنکه دلش در هوای خواندن است، هم به «مرغ سحر» میرسد و هم به «کاکل آتشفشان»، هم به می کهنه و هم به ساز تازه. برای شجریان، روایت و گفتوگو «چطورها» را میساخت و نه «چراها» را. چرا برای او شالوده رازش بود؛ پیونددادن متن به فرامتن، پایان مصنف و شروع مخاطب. راز شجریان در پایان کنسرتها رخ مینمود؛ آن گاه که صدا و متن او به پایان میرسید و حاشیه به متن میپیوست و اینگونه بود که روایت مخاطبان با «مرغ سحر» آغاز میشد. وقتی سالها پیش با او به بم رفتم و پای ساخت «باغ هنر بم» در میان بود، او باز هم داشت متن را به فرامتن پیوند میزد.
استاد شجریان وقتی بسیار ناراحت یا خوشحال میشد، چه میکرد؟ با چه کسی حرف میزد؟ چه چیزی گوش میداد؟
گفتم به باغبانی و ساختن ساز بسیار علاقه داشت و علیالقاعده موسیقی بخشی از او نبود، خودش بود و درد دلهایش را با نزدیکترین دوستانش داشت.
شده بود که شجریان به پایانبندی زندگیاش فکر کند یا دربارهاش حرف بزند؟
با من هرگز.
«تصویر یا توصیفی» هست از محمدرضا شجریان که در میانه تمجیدها و حرفها جا افتاده باشد؟
دلم میخواهد یادی کنم از خاطرهای که برایم گفت. او تا سال 1350 با نام مستعار سیاوش بیدگانی میخوانده و در مدرسهای که درس میداده، معلمی بوده که سخت شیفته صدای او بوده و نمیدانسته محمدرضای همکارش همان سیاوش است و وقتی بالاخره این موضوع را به او گفته به قول استاد مرگ و زندگی را همزمان تجربه کرده….
اگر دکتر شکرخواه قرار باشد شجریان را در یک قطعهاش تعریف کند، آن کدام اثر شجریان است؟ قطعهای که نماد شجریان باشد؛ همه شجریان باشد.
باران… ببار ای بارون ببار، دلا خون شو خون ببار، بر کوه و دشت و هامون ببار/ به سرخی لبهای سرخ یار، به یاد عاشقای این دیار، به کام عاشقای بیمزار…
خراسانیبودن چه تأثیری در زندگی و آثار شجریان داشته؟
او در همان خراسان ریشه و به تدریج شاخ و برگ گرفت.
وطن در ذهن شجریان چه معنایی داشت؟
گوشهای قلبش بود و با آن میشنید.
تیتر دکتر شکرخواه درباره زندگی/هنر/مرگ استاد شجریان چیست؟ کدام عبارت را برای ایشان مناسب میدانید؟
از روایت تا اسطوره تا آخرین نت.
مطلبی که خواندید، شمهای از تلاش تحریریه روزنامه شهروند است که در قالب ویژهنامه «صد چهره سده» منتشر شد و نوروز 1400 خورشیدی روی پیشخوان کیوسکهای مطبوعاتی قرار گرفت. ویژهنامهای که معرفی 100 چهره موثر یکصد سال اخیر تاریخ ایران زمین را که لزوما نه همهشان محبوب بودند و نه قهرمان- اما مهم و تأثیرگذار- در دستور کار خود قرار داده است. در تهیه این ویژهنامه وجه «شهرت» و شناختهشدگی بهعنوان یکی از معیارهای انتخاب «چهره»ها مورد توجه قرار داشت و با توجه به محدودیتی که عدد «100» برایمان رقم زد، بسیار محتمل است که چهره یا چهرههایی از قلم افتاده باشند. البته دلیل این «نبود»، قطعا اهمال و نسیان گردآورندگان ویژهنامه نیست چه آنکه 100 نفر حاضر از میان صدها چهره گلچین و سعی شده است حتیالمقدور موثرترینها در هر حوزه از قلم نیفتند. به تناوب، مطالب ویژهنامه «صد چهره سده» در سایت «شهروندآنلاین» قابل مشاهده و همزمان در اینستاگرام و توییتر «شهروندآنلاین» نیز مطالب صوتی و تصویری جذاب و مرتبط با «چهره» موردنظر منتشر خواهد شد.
[علاقهمندانی که مایل به تهیه نسخه چاپی ویژهنامه «صد چهره سده» هستند میتوانند با ارسال عدد یک به شماره 5000262662 از شرایط خرید پستی آن مطلع شوند.]
متاسفانه دیدگاه شما هم مادیست
واز نام استاد بهره مادی میبرید،برای تهیه پک تحلیل و بررسی زندگی استاد باید آن را خریداری کنیم؟واقعا درک نمیکنم