سرنوشت بُهت‌آور 2 رفیق کوله‌کِش

گزارش «شهروند» از جزئیات مرگ کولبرانی که در سد بانه جان دادند

همه به خانه برگشتند جز مهدی و افشین. دو کولبری که دل به کوره‌راه‌های پرپیچ و خم زده بودند تا با دستمزد حداقلی، آینده‌شان را تغییر دهند، اما سرنوشت‌شان با مرگ گره خورد. دو پسر ۲۲ و ۲۳ ساله شدند دو قربانی رنج در گروه ۱۵نفره کولبران.

می‌خواستند از باری که زیر آن گرفتارند، خلاص شوند، خلاص هم شدند اما در اعماق سد.

حالا دو رفیق که کمر خم کرده‌ بودند میان راه‌های صعب‌العبور، دیگر نفس نمی‌کشند. در راهی جان دادند که میان کولبران به قتلگاه شهره‌اند.

مریم رضاخواه_ شهروند؛ همه به خانه برگشتند جز مهدی و افشین. دو کولبری که دل به کوره‌راه‌های پرپیچ و خم زده بودند تا با دستمزد حداقلی، آینده‌شان را تغییر دهند، اما سرنوشت‌شان با مرگ گره خورد. دو پسر ۲۲ و ۲۳ ساله شدند دو قربانی رنج در گروه ۱۵نفره کولبران.

می‌خواستند از باری که زیر آن گرفتارند، خلاص شوند، خلاص هم شدند اما در اعماق سد.

حالا دو رفیق که کمر خم کرده‌ بودند میان راه‌های صعب‌العبور، دیگر نفس نمی‌کشند. در راهی جان دادند که میان کولبران به قتلگاه شهره‌اند.

مسیرهای خطرناک کوله‌بری

مسیر بی‌رحم، جان دو کولبر سقزی را گرفت. در سد بانه غرق شدند. دو رفیق بودند از گروه ۱۵ نفری. تسلیم آب شدند. مادر در خواب دیده بود سیاه‌پوش در خانه عزاداری می‌کند اما نمی‌‌دانست باید در سوگ پسرش بنشیند. وقتی خبر رسید کولبران در سد غرق شده‌اند، پدر ماشین را آتش کرد و به سد رفت.

جمال فلاحی همان صبح ۱۷ فروردین ماه بود که فهمید «افشین» در سد غرق شده. خبر غرق شدن افشین و مهدی را دیگر هم‌گروهی‌هایش به گوش پدر رساندند. همان‌ها که جان سالم به‌ در برده بودند. پدر صدایش رساست، سخت سخن می‌گوید. اندوه اما بزرگ‌ترین قسمت صدایش است. «وقتی خبردار شدم به سمت سد عباس‌آباد بانه رفتم. همه آمده‌ بودند. هلال‌احمر، آتش‌نشانی و پلیس. صاحب‌کار افشین همراه‌شان بود. او به ما خبر نداد. من از دوست و آشنا شنیدم که افشین داخل سد افتاده.»

این را پدر افشین فلاحی می‌گوید. پدری که مغازه محصولات لبنی در سقز دارد. جمال از سر ناچاری چند باری از مرز بار آورده است اما با ماشین. «من هرگز کولبری نکردم. همیشه هم مخالف کولبری بودم، اما افشین نمی‌دانم چرا اصرار داشت. نمی‌خواست در کنار من کار کند. می‌خواست مستقل باشد، اما کاری نبود جز کولبری. صاحب‌کارش همیشه وعده و وعید می‌داد. می‌گفت برای هر بار یک‌میلیون تومان پرداخت می‌کند اما هر بار بیشتر از ۱۰۰ هزار و ۲۰۰ هزار تومان نمی‌داد.»

گله‌مندی پدر افشین

مرد مغازه‌دار از صاحب‌کار پسرش گله دارد و او را در بروز این حادثه مقصر می‌داند. «صاحب‌کار افشین و مهدی پسری ۲۵ ساله است. او هر باری که به‌واسطه ۱۵کولبری که در خدمتش هستند، از مرز وارد کشور می‌کند، حدود ۷۰ میلیون برایش سود دارد. این صاحب‌کار اما به کولبران گاهی ۱۰۰ و گاهی ۲۰۰ هزار تومان می‌دهد به جای یک‌میلیون تومان حقوق‌شان. کولبران را از مسیرهای خطرناک تا حوالی مرز می‌برد و می‌آورد. کوه و بیابان و برف و کولاک و ماشین‌رو و… راه‌هایی هستند که در این سال‌ها کولبران را به آن‌سوی مرز می‌برد و با کوله‌های سنگین به کشور می‌کشاند. مدتی هم هست که توسط قایق، کولبران را از طریق سد بانه از این سو به آن‌سو می‌کشاند که آخر هم افشین و مهدی به‌خاطر کوله‌های سنگین‌شان نتوانستند تعادل‌شان را حفظ کنند و  داخل سد افتاده‌اند.»

مرگ کولبران در میان کوه و دره

پدر، رنجور است. رنجور از حادثه‌ای که تنها پسرش را گرفته. «این نخستین باری نیست که این گروه از کولبران در خدمت صاحب‌کار سقزی دچار حادثه می‌شوند. در چند سال گذشته هم سه کولبر دیگر در مسیرهای سخت و پر از وحشت کولبری، جان‌شان را از دست داده‌اند.»

پیش از اینکه در روستا خبر بیاورند که افشین و مهدی در سد عباس‌آباد غرق شده‌اند، دلشوره افتاده بود به جان مادران چشم‌انتظار.

سد «عباس‌آباد» سرنوشت دو پسر جوان را در خود حبس کرده بود. زمزمه‌ها از مرگ خبر می‌دادند. ۹ روز بی‌خبری تنها خبر از آنها بود.

غم ‌و اندوه چشمان خانواده قربانیان را به اسارت گرفته بود. چشمان چشم‌انتظار مادران و پدران، نگاه تلخ‌ و مبهوت زنانی که در انتظار روزنه امیدی بودند.

رنج کوله‌کشی

رنج کوله‌کشی برای مادران رنجور سقزی درد مضاعفی شده بود. سد آبی عباس‌آباد اجساد دو رفیق سال‌ها بچگی را پس نمی‌داد. جست‌وجوها بعد از ۹روز بی‌نتیجه مانده‌ بود. چشم مادران و پدران خون شد در بی‌خبری. اهالی در کنار سد تجمع کرده بودند.

تیم‌های غواصی و آتش‌نشانس هلال‌احمر هر روز میان آب‌های عمیق در پی جوانه‌هایی بودند که سد بلعیده بودتشان. چشمان تیزبین غواصان همه سد را جست‌و جو کردند. سرانجام تن بی‌جان دو پسری که به اجبار زندگی، کمر خم کرده‌ بودند زیر بار، پیدا شد. برای کولبری جان‌شان را بخشیدند. دست خالی از میان آب و کوه و بیابان گذشته بودند تا دست پر برگردند اما هیچ نداشتند.

«خون دل خوردیم تا جسدشان پیدا شد. مادر افشین و مهدی بی‌قرار بودند. حال‌شان وخیم بود. چند باری درمانگاه بردیم و سرم زدیم تا کمی آرام باشند. اصلا تاب و تحمل این غم را نداشتند. مصیبت بزرگی بود. تنها پسرمان در راه کولبری جانش را داده بود. وقتی جسدش را کشف کردند ۹ روز گذشته بود. آخر فروردین بود که تیم غواصی توانست اجساد افشین و مهدی را از وسط سد پیدا کند.»

سرنوشت تلخ کولبران

سرنوشت افشین و مهدی هم با دیگر کولبرها یکی شد. همه‌شان در راه نان جان دادند. یکی در میان کوه‌ها، دیگری در میان برف و یخ و مهدی و افشین هم در میان آب. هدف همه‌شان مشترک بود. رنج کولبری در پی نان. رنج‌نامه‌ای که پایان تلخی بر کول خانواده‌هایشان گذاشته است. وقتی عقربه‌های ساعت از پس هم بگذرند و مسافران کوله‌به‌دوش بازنگردند خبر جولان مرگ می‌رسد. خبر می‌رسد به اهالی، به مادران چشم‌انتظار و به پدران همیشه نگران.

جزئیات حادثه

۱۷ فروردین بود که در تماس مردمی با سامانه ۱۲۵ مبنی بر غرق شدن دو نفر در سد عباس‌آباد، بلافاصله گروه غواص و امدادونجات آتش‌نشانی به محل اعزام شد.

با ورود نیرو‌های آتش‌نشانی تا ۶ غروب روز نخست هیچ‌گونه جسدی مبنی بر تایید این اتفاق پیدا نشد و با تاریک شدن هوا عملیات جست‌وجو برای یافتن اجساد به روز ۱۸ فروردین موکول شد.

۹ روز جست‌و‌جو از سوی تیم‌های امداد‌و‌نجات به نتیجه نرسیده بود. تااینکه ۲۶ فروردین‌ماه با تلاش نیرو‌های آتش‌نشانی و هلال‌احمر شهر‌های بانه، سقز، مریوان، بوکان و سنندج و همچنین کمیته افرود سقز جنازه دو کولبر سقزی به نام‌های «افشین فلاحی ۲۲ ساله و مهدی رحمتی ۲۳ ساله» در سد عباس‌آباد پیدا شد.

مادران داغدار

وقتی اجساد دو رفیق پیدا شد ضجه‌های مادران افشین و مهدی گوش روستا را پر کرد‌. درحالی‌که در این ۹روز مشخص بود مادر افشین و مهدی باید به عزای دو پسرشان بنشینند اما مادرها دل‌خوش خبری خوب از پسران‌شان بودند.

شاید توانسته‌اند خود را از آب نجات دهند. شاید به جایی امن رفته‌اند. شاید از ترس کولبری به نقطه‌ای دور رفته‌اند. اینها اوهام مادران کولبر بود تا بار دیگر چشم‌شان دو پسر کولبرشان را ببینند، اما همه‌اش جز توهم و خیال نبود. روزهاست که دو خانواده‌ سقزی در غم دو پسرشان عزادارند.

از هیچ‌کس گله ندارند اما جای افشین و مهدی تا ابد در دل‌شان، در خانه‌شان و در همه جا خالی خواهد بود. تنها خواسته‌شان دستگیری مسبب این حادثه است. صاحب‌کاری که با مزد ناچیز بچه‌های اهالی را به برف و کوه، پرتگاه و دره، میان آب و رودخانه می‌برد تا برای کولبری راه‌های مخاطره‌آمیزی را تجربه کنند. حالا هم نان‌شان رفته هم جان‌شان.

 

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.