«دخترم طلا». رنگ طلاییاش زیر آفتاب اردیبهشت جلوه دیگری به خود گرفته. کمی دورتر از «پیکان جوانان» در ابتدای ورودی لَم داده تا نظر هر رهگذری را به خود جلب کند. تاریخ تولدش 1379- مدلش- است هرچند لاستیکهای خَشنیفتاده، تودوزی شیک و تمیز، سپر خط نخورده و…اش گویی تازه پا از خط تولید بیرون گذاشته است: «14سال پیش خریدم نزدیک به 3میلیون تومان.» 14سال پیش البته این همه رنگ و لعاب به خود نمیدیده و پیکانی بوده بیرنگ هرچند تصادفی را از سر نگذرانده بوده. «مهیار» با عشق به «طلا» چشم دوخته؛ نگاهی که بالیدن را به رخ میکشد: «دخترم حساب میشود؛ اسمش طلاست.»
«طلا» همه این 14سال را در گوشه پارکینگ جا خوش کرده و هرازگاهی برای همایش یا گردهمایی لاستیک به آسفالت سابیده و آمده تا دیداری تازه کند با همنسلانش: «6سال پیش 15 میلیون تومان خرج رنگش کردم و شد طلای من. با تولد «پیکان» در اردیبهشتماه دور هم جمع میشویم و هر سال «طلا» هم میآید.»
لیلامهداد- 865-49 ایران ناسیونال؛ اولین پلاکی که به خود دیده. امروز اما خودش را با سروشکلی متفاوت اینجا رسانده تا مبادا از این گردهمایی جا بماند. امروز 600تاییاند. از سفید یخچالی تا مشکی با تودوزی خَردلی. هرچند صورتی، آبی، نارنجی، قرمزهای جیق و طلاییها هم هستند. ساعتها لاستیک به آسفالت سابیدهاند برای رسیدن به این جشن تولد؛ جشن تولد 56سالگی «پیکان».
هرکدام شاخصهای را برای متمایز بودن در میان همنسلانشان انتخاب کردهاند. یکی با پلاک عبور موقت تهران گوشهای گِز کرده و دیگری با به نمایش گذاشتن پلاک 837-71 عبور موقت شهرستان. اغلبشان مُهره چشمونظر به سپرشان آویختهاند برای درامان ماندن از چشم بَد. جملات کوتاهی هم روی شیشه عقب برخی خودنمایی میکند؛ یکوقتهایی دور شدنم هم قشنگه … یا کاشکی دوست نداشتم…
رانندهها هم به مانند ماشینها متمایزند؛ شلوارهای دمپاگشاد، کلاهشاپو و کتوشلوار مشکی با پیراهن سفید یقه پهن تعدادی از رانندهها را از بقیه متمایز کرده. پیراهن گشاد و طرحدار با پشتموهای بلند که از زیر کلاهشاپوها بیرون زده هم در نوع خود منحصربفرد است.
«پیکان» سفید یخچالی کامل تیپ عوض کرده تا در میان همنسلانش جوانتر و مدروزتر به نظر برسد. «پیکانی» که سقفش را برداشته تا شبیه به کروک شود. «پیکان» گوجهای خوشرنگی هم پمپ گازی جاساز کرده تا با هر کلید کنترل در دست راننده بالا و پایین شود.
«14سال پیش خریدم نزدیک به 3میلیون تومان.» 14سال پیش البته این همه رنگ و لعاب به خود نمیدیده و پیکانی بوده بیرنگ هرچند تصادفی را از سر نگذرانده بوده. «مهیار» با عشق به «طلا» چشم دوخته؛ نگاهی که بالیدن را به رخ میکشد: «دخترم حساب میشود؛ اسمش طلاست.»
دخترم حساب میشود؛ اسمش طلاست
«دخترم طلا». رنگ طلاییاش زیر آفتاب اردیبهشت جلوه دیگری به خود گرفته. کمی دورتر از «پیکان جوانان» در ابتدای ورودی لَم داده تا نظر هر رهگذری را به خود جلب کند. تاریخ تولدش 1379- مدلش- است هرچند لاستیکهای خَشنیفتاده، تودوزی شیک و تمیز، سپر خط نخورده و…اش گویی تازه پا از خط تولید بیرون گذاشته است: «14سال پیش خریدم نزدیک به 3میلیون تومان.» 14سال پیش البته این همه رنگ و لعاب به خود نمیدیده و پیکانی بوده بیرنگ هرچند تصادفی را از سر نگذرانده بوده. «مهیار» با عشق به «طلا» چشم دوخته؛ نگاهی که بالیدن را به رخ میکشد: «دخترم حساب میشود؛ اسمش طلاست.»
«طلا» همه این 14سال را در گوشه پارکینگ جا خوش کرده و هرازگاهی برای همایش یا گردهمایی لاستیک به آسفالت سابیده و آمده تا دیداری تازه کند با همنسلانش: «6سال پیش 15 میلیون تومان خرج رنگش کردم و شد طلای من. با تولد «پیکان» در اردیبهشتماه دور هم جمع میشویم و هر سال «طلا» هم میآید.»
«مهیار» عشق ماشین است و یک پارس و یک 206 هم به پارکینگ خانهاش میبیند: ««طلا» ماشین سواری و زیرپایی نیست. باید این را گوشهای بگذاری و از دیدنش عشق کنی، همین. دلم نمیآید سوارش شوم چون اذیت میشود و دچار فرسودگی.»
عهد میان «مهیار» و«طلا» ماندن به پای هم و وفاداری است: «اولین ماشینم طلا بوده، آخری هم طلاست.» «مهیار» 18سال بیشتر نداشت که با پساندازهایش «طلا» را از آن خود کرد: «از بچگی عاشق پیکان بودم و بالاخره به عشقم رسیدم.»
«پیکان» به 300 میلیون رسید!
به وقت اردیبهشت به بهانه جشن تولد دور هم جمع میشوند هرچند هرازگاهی خریدوفروشی هم جوش میخورد: «پارسال 100میلیون و خردهای یک پیکان فروخته شد. امسال همان به 300میلیون رسید.»
قولوقرارشان در اینستاگرام گذاشته میشود: ««کاظم ژیان» در اینستاگرام فراخوان میدهد برای گردهمایی.» گردهماییای که برایش لوگو زده میشود، دعوتنامه هم دارد برای اطلاعرسانی: «اغلب پیکاندارها پیج «کاظم ژیان» را دارند. آقای «ژیان» رئیس کلوب پیکاندوستان است.»
دیدارشان اردیبهشت هر سال نیست و هرازگاهی به بهانه شام یا ناهار یا آخر هفتهای دور هم جمع میشوند: «اغلب دورهمی داریم 6-5 نفری شاید هم بیشتر. ماشینها باعث شدهاند دوستان خوبی پیدا کنیم.»
دورهمی پیکاندوستان متفاوت است از هر دورهمی دوستانهای: «در دورهمیها هم حرفها حولمحور «پیکان» است و بس.»
تولید «پیکان» چنددههای است متوقف شده و این یعنی کمبود قطعات و تعمیرگاه این ماشین: «اغلب تعمیرگاههای قدیمی لوازم و قطعاتش را دارند.» صاحب یکی از این پیکانها که باشید و سالها با یکی از آنها دمخور، ناخودآگاه دست به آچار خواهید بود: «اغلب کسانی که از قدیم «پیکان» دارند خودشان از تعمیر آن سر در میآورند و لنگ نمیمانند. قطعات را هم از دوست و رفیق در تلگرام و اینستاگرام تهیه میکنیم. البته قیمت خاصی ندارند و هر کسی هرقدر دلش میخواهد قیمت میدهد.»
عشق به «پیکان» در «کاظم ژیان» به دوران بچگی برمیگردد: «در خانواده ما ایرانیها «پیکان» همیشه بوده. مدرسه میرفتیم، سرویس مدارس «پیکان» بود. عروسیها و مسافرتها هم با «پیکان» گره خورده بودند. به نظرم عشق به «پیکان» در همه آدمهایی که اینجا جمع شدهاند، وجود دارد.
عروسیها و مسافرتهای ما ایرانیها با «پیکان» گره خورده
علاقه «کاظم ژیان» به دهه 60 برمیگردد؛ دورانی که 6-5 دوست دور هم جمع میشدند و از پیکانهایشان میگفتند: «ما در این گردهماییها به بحث خریدوفروش وارد نمیشویم.» دورهمیهای دهه 60حالا بیش از گذشته شده و بعد از 4دهه 400 ماشین دورهم جمع میشوند: «ابتدا نامش کلوب نبود.» قول و قراری که عمرش به 4دهه قبل میرسد از دعوت 60-50 پیکان خبر میداد: «به کانون جهانگردی برای مجوز مراجعه کردیم گفتند باید انجیاو تشکیل بدهید. از دهه 70 یا حدود سال 68 بود که این کلوب شکل گرفت.»
عشق به «پیکان» در «کاظم ژیان» به دوران بچگی برمیگردد: «در خانواده ما ایرانیها «پیکان» همیشه بوده. مدرسه میرفتیم، سرویس مدارس «پیکان» بود. عروسیها و مسافرتها هم با «پیکان» گره خورده بودند. به نظرم عشق به «پیکان» در همه آدمهایی که اینجا جمع شدهاند، وجود دارد. اولین ماشینش را سال 63 خرید؛ یک «پیکان» مدل 1349: «الان دوتا «پیکان» دارم یکی مدل 1347 و یکی هم مدل 1346 از تولیدات «ایران ناسیونال».»
35 رنگ برای هر سال تولید
در گوشهای از برج میلاد دور هم جمع شدهاند و از هر رنگی میانشان دیده میشود: «برخی با سلیقه خودشان رنگ «پیکان»ها را عوض کردهاند هرچند تولیدات «ایران ناسیونال» تنوع و وسعت رنگ بالایی داشته است. برعکس الان که رنگها در سفید و نوکمدادی و … خلاصه میشود. در آن دوره بالغ بر 35 رنگ برای هر سال تولید داشته است.»
«کاظم ژیان» حکم پدر این بچهها را دارد؛ پدری که در همه این سالها تلاش کرده تا دورهمی پابرجا باشد و این خانواده 400 نفری از هم دور نیفتند: «در شهرها و استانهای مختلف دورهمی میگذاریم. در تهران هم برنامه داریم. یکی همین تولد پیکان است و امروز دور هم جمع شدهایم تا سالگرد 56سالگی تولید پیکان را جشن بگیریم.»
شغل اصلی «کاظم ژیان» مهندسی معماری است اما عشق «پیکان» دارد: «معماری، کار و بیزینس است اما «پیکان» عشق و کار دل است. بیشتر از وقت استراحتم برای دورهمیها وقت میگذارم. هیچ چیزی جای عشق «پیکان» را نمیگیرد همه این آدمهایی که اینجا هستند، همین را خواهند گفت.»
آبی، رنگ فابریک خود ماشین است؛ آبی که کمی سرمهای در دل خودش جای داده: «استفاده روزمره هم دارم. همه لوازمش است. خودم لوازم فروشم.» عشق «پیکان» باعث شده عدهای قطعات موردنیاز را از انگلیس وارد کنند: «با پست میآوردند. آنجا هم تولید پیکان ندارند اما قطعاتش وجود دارد. آقای کشوری قطعات را از انگلستان وارد میکند.»
قطعاتش را از انگلستان میآورند
«پیکان آبی مال من هست.» همه «پیکان» نشانی را روی شیشهشان نصب کردهاند به نشانه دعوت به این دورهمی. «پیکان» آبی «محمد» هم یکی از این نشانها را به خود میبیند: «این نشان میدهد ما جزو تیم «پیکان» هستیم. هر سال برای این گردهمایی خودم را میرسانم.»
«پیکان» آبی سه سالی است زیر پای «محمد» است: «از بچگی عاشق پیکان بودم از همان زمانی که پدرم اولین پیکانش را خرید.» سه سال پیش برای خریدش 24میلیون داده: «تا الان 300 تا 350 میلیون هزینهاش کردم.»
آبی، رنگ فابریک خود ماشین است؛ آبی که کمی سرمهای در دل خودش جای داده: «استفاده روزمره هم دارم. همه لوازمش است. خودم لوازم فروشم.» عشق «پیکان» باعث شده عدهای قطعات موردنیاز را از انگلیس وارد کنند: «با پست میآوردند. آنجا هم تولید پیکان ندارند اما قطعاتش وجود دارد. آقای کشوری قطعات را از انگلستان وارد میکند.»
اگرچه عدهای از قطعهسازان داخلی هم دست به ابتکار زده و برخی از قطعات را خودشان میسازند: «کاسبها بعضیها خودشان قطعات را تولید میکنند. کاری ندارد قالبش را میزنند و تولید میشود. قیمتش هم نسبت به لوازم موجود خیلی ارزانتر است.» اگرچه «محمد» معتقد است ماشینی که با قطعات اصلی جمع شود، خیلی متفاوت است: «ماشینی که همهچیزش فابریک است، ارزش بیشتری دارد.» «محمد» هم عشق پیکان است اگرچه نه به تندوتیزی عدهای که اینجا حاضرند: «شاید روزی به پولش احتیاج داشته باشم، بفروشمش. دوستش دارم اما …»
از خانه بیرون نمیآورم، پسرم همیشه خواب است
«همه رنگ پیکان داشتم. آخری را 8-7سال پیش خریدم. این مشکی را ولی نگه میدارم.» «مسعود» همیشه «پیکان» داشته: «خب ماشین قشنگی است. توی شهر هم هنوز قشنگی خودش را دارد.» «پیکان» «مسعود» در این دورهمی جلوه دیگری دارد؛ ماشینی مشکی رنگ با تودوزی خردلی. ترکیبی از بنز، بیامو و پیکان: «از خانه بیرون نمیآورم. پسرم همیشه خواب است.»
او وقتی رنگ مشکی «پیکان»اش همخوانی خوبی با تودوزی خردلی پیدا کرده تصمیم گرفته هیچوقت نفروشدش: «طفلی بهم کاری نداره. این رنگ اصلا وجود ندارد چرا باید بفروشمش؟» نام پسرش را «سالار» گذاشته: «پسرم همهجا سالار. چه در پارکینگ خانه، چه در کف خیابان چه الان در میان همنسلانش.»
در مرامشان کورس گذاشتن نیست: «کَل نمیاندازم. اغلب اوقات آرام میروم. ماشین قدیمی است برای همین فشار نمیآورم. در گردهماییها و دورهمیها هم کورس نمیگذاریم. نگهداری این ماشینها هزینه دارد، ولی میارزد.»
به وقت اردیبهشت دور هم جمع میشوند. بهانه، عشق مشترک میانشان است؛ پیکان. ماشینی که به 23اردیبهشت 1346 برمیگردد. روزگاری که قراردادی با شرکت «روتس» بسته شد و خط تولیدش در کارخانه «ایران ناسیونال» کلید خورد. ماشینی که در اوج شهرت قیمتش از 13هزار تومان تجاوز نمیکرد. هرچند ایرانیها اولین خاطرهشان از چهارچرخها به دوره مظفرالدینشاه برمیگردد، به تاریخ سال 1279 شمسی با ورود دو دستگاه رنو.
هیچوقت نمیفروشمش
کلکسیون «مرتضی» فعلا خلاصه شده در دو پیکان جوانان و دولوکس. «دورهای پیکان کار هم داشتیم، البته دولوکس موتورش قویتر بود و تزئینات بدنهاش بیشتر بود.» پیکان جوانان موتور مسابقه داشت و محبوب جوانان آن دوره بود: «پیکان اتوماتیک را هم داشتیم که روی موتور دولوکس سوار بود با گیربوکس اتوماتیک.»
پیکان جوانانش را برای گردهمایی از پارکینگ درآورده: «خیلیها پیکانهایشان را دستکاری کردهاند، درواقع اصالت ماشین را تغییر دادهاند در حالی که هرقدر اصالت ماشین حفظ شود و قطعاتش اصلی باشد قیمت بالاتری دارد.» دلش نمیآید در ترافیکهای تهران، «پیکان» عزیزش را به خیابان بیاورد: «اولین ماشینم پیکان بوده، آخری هم پیکان خواهد بود.» «مرتضی» ماشین دیگری ندارد و برای فرار از ترافیک تهران از موتور استفاده میکند: «هیچوقت نمیفروشمش.»
پیکان؛ 23اردیبهشت 1346
به وقت اردیبهشت دور هم جمع میشوند. بهانه، عشق مشترک میانشان است؛ پیکان. ماشینی که به 23اردیبهشت 1346 برمیگردد. روزگاری که قراردادی با شرکت «روتس» بسته شد و خط تولیدش در کارخانه «ایران ناسیونال» کلید خورد. ماشینی که در اوج شهرت قیمتش از 13هزار تومان تجاوز نمیکرد. هرچند ایرانیها اولین خاطرهشان از چهارچرخها به دوره مظفرالدینشاه برمیگردد، به تاریخ سال 1279 شمسی با ورود دو دستگاه رنو.
قبل از اینکه پای پیکان به ایران باز شود، انگلیسیها 12سالی بود که زیر سایه شرکت «روتسارو» صاحب پیکان شده بودند. شرکتی که بودجه بالایی برای طراحی نداشت برای همین تمرکزش را گذاشته بود روی تغییرات ظاهری و مشخصات فنیاش تا با ارائه فیسلیفتهای جدید، خریداران را به خود جذب کند.
12سال قبل از اینکه خیابانهای ایران پیکان را به خود ببینند این ماشین در «ونزوئلا»، «نیوزلند»، «مالت»، «استرالیا» و «پرو» خط تولیدش را راه انداخته بود. هرچند این پیکان قبل از اینکه قلب ایرانیان را تسخیر کند با نامهای «دوج»، «کرایسلر»، «هامبر»، «سینگر»، «هیلمن» و «سان بیم» فروخته میشد.
«پیکان اتوماتیک»، «دولوکس فیس لیفت»، «پیکان پژویی»، «پیکان 1600» و «پیکان وانت» نمونههایی بودند که هرکدام به مقتضای زمانه خودشان در میانه تولیدات قرار گرفتند تااینکه بالاخره «پیکان» به خط آخر رسید و تولیدش متوقف شد. به سال 1384«سمند»، «اِل90 » و «پژو روآ» به خط تولید اضافه شدند تا جانشین «پیکان» شوند هرچند قیمت بالایشان این اجازه را نداد تا همچون «پیکان» موفق ظاهر شوند.
از «پیکان جوانان» تا «سمند»، «ال90 » و «پژو روآ»
«پیکان» جای خود را در میان ایرانیان عزیز کرده بود تااینکه اوایل دهه 50 از مدل «پیکان جوانان» رونمایی کرد و به خط تولید اضافه شد. «هیلمن هانتر جیتی» یا همان «پیکان جوانان» با دو کاربراتور، سرعت و شتاب بیشتر محبوبیت وصف نشدنی در میان جوانان آن دهه یافت، هرچند چهار چراغ جلو و داشبورد متفاوتش در این محبوبیت بیتاثیر نبود. «پیکان» فکر همهچیز را کرده بود و مدل «پیکان کار» را به خط تولیدش اضافه کرد؛ مخصوص افراد شاغل در محیطهای صنعتی و کارخانهها.
«پیکان کار» و «پیکان دولوکس» هم بودند اگرچه «دولوکس» یکی از مدلهای معروف بود با سپری شمشیری و فرم کبریتیاش. «پیکان اتوماتیک»، «دولوکس فیس لیفت»، «پیکان پژویی»، «پیکان 1600» و «پیکان وانت» نمونههایی بودند که هرکدام به مقتضای زمانه خودشان در میانه تولیدات قرار گرفتند تااینکه بالاخره «پیکان» به خط آخر رسید و تولیدش متوقف شد. به سال 1384«سمند»، «اِل90 » و «پژو روآ» به خط تولید اضافه شدند تا جانشین «پیکان» شوند هرچند قیمت بالایشان این اجازه را نداد تا همچون «پیکان» موفق ظاهر شوند.