باراک اوباما رکورد همسرش را شکست

منتقد نیویورک‌‌تایمز تواضع اوباما را نوعی ژست تمرین‌شده کاذب می‌داند

کتاب «سرزمین موعود» نوشته باراک اوباما که به‌تازگی منتشر شده در روز اول، 887 هزار نسخه فروش رفته؛ این فروش در مقایسه با کتاب «شدن» نوشته همسرش، میشل اوباما، بالاتر است؛ از «شدن» که در سال گذشته به بازار آمد، در روز نخست، 725 هزار نسخه به فروش رفت.

شهروند آنلاین: «سرزمین موعود» کتاب خاطرات باراک اوباما هفدهم نوامبر امسال منتشر شد. این کتاب نخستین جلد از مجموعه دوجلدی است که اوباما پس از تصدی مقام ریاست‌جمهوری ایالات متحده آمریکا از سال 2009 تا 2017 نوشته است. یک روز بعد از انتشار این کتاب، انتشارات پنگوئن گزارش داد که از این کتاب در روز اول 887 هزار نسخه در ایالات متحده آمریکا و کانادا به فروش رفته و از رکورد کتاب همسرش میشل سبقت گرفته است. کتاب میشل اوباما با عنوان «شدن» در سال 2018 در نخستین روز خود 725 هزار نسخه به‌ فروش رفته بود. اوباما کتابش را با زندگی خودش شروع می‌کند. او مبارزات سیاسی اولیه خود را ترسیم می‌کند و ماجرا را با جلسه‌ای پایان می‌دهد که در کنتاکی، به تیمِ حمله به ایبت‌آباد برای کشتن اسامه بن لادن معرفی شده بود.

تمرکز او در این کتاب بیشتر البته روی مسائل سیاسی است تا ماجراهای شخصی، اما وقتی از خانواده‌اش می‌نویسد با نوعی حس نوستالژیک همراه است؛ وقتی اولین جوراب شلواری مالیا را پایش می‌کنند، یا کودکی ساشا در حالی که پاهایش را گاز می‌گیرد و می‌خندد، وقتی میشل بچه را روی شانه‌اش می‌خواباند و…. تنش شگرف در ماجرای ناخوانده دعوت‌شدنش به جلسه، به همراه هیلاری کلینتون و اجبار برای دیدار با چین در اوج اتفاقات آن دوران، شبیه داستان‌های نوآر شده. ماجرای دریافت صلیبی از یک راهبه را روایت می‌کند و نگهبانان کاخ سفید را این‌طور توصیف می‌کند: «کشیش‌های جدی و ساکتی هستند که موازین مذهبی را رعایت می‌کنند.» او از خود سوال می‌کند آیا «جاه‌طلبی کورکورانه‌ای پشتِ زبان شفاف خدمات نهفته است؟» در بینش ادبی او رد پای رمانتیسیسم دیده می‌شود؛ جریانی تقریبا مالیخولیایی. در اسلو به بیرون نگاه می‌کند و جمعیتی را می‌بیند که شمع در دست دارند و شعله‌های آتش در شب تاریک می‌لرزند و احساس می‌کنید این مسأله او را بیش از خودِ جایزه صلح نوبل تحت تأثیر قرار می‌دهد. وقتی می‌شنود جایزه به او اعطا شده است، باورش نمی‌شود. از خودش می‌پرسد «برای چی؟» این امر او را نسبت به شکاف بین انتظار و واقعیت محتاط می‌کند. او چهره عمومی خود را در نظر دیگران بیش از حد بالا می‌داند.

متفکربودن اوباما برای هر فردی که حرفه سیاسی او را مشاهده کرده باشد واضح است، اما او در «سرزمین موعود» خود را در معرض سوال قرار می‌دهد؛ سوالاتی بی‌رحمانه‌. فکر می‌کند آیا نخستین تمایل او به کاندیداشدن در انتخابات، بیشتر به خاطر خدمت به نفس خود بوده یا خودخواهی یا حسادت به افراد موفق‌تر؟ اوباما می‌نویسد که انگیزه‌های او برای کنارگذاشتن سازماندهی جامعه و رفتن به مدرسه حقوق هاروارد «قابل تفسیر است»؛ گویی جاه‌طلبی او ذاتاً مشکوک است. به عنوان شوهر به کاستی‌های خود اعتراف می‌کند، او برای اشتباهات خود سوگواری می‌کند و هنوز هم درباره انتخاب کلمات خود در اولین انتخابات مقدماتی دموکرات‌ها تأمل می‌کند. منصفانه است که بگوییم زندگی برای باراک اوباما غیرقابل کنترل بوده اما چقدر در لاک دفاعی فرو می‌رود و برای زیر سوال‌بردن خود قبل از اینکه دیگران بتوانند این کار را انجام بدهند، تلاش می‌کند؟ حتی وقتی از داشتن «خودآگاهی عمیق» می‌نویسد، این مورد را مد نظر قرار می‌دهد. مسأله، حساسیت به طردشدن یا احمق به نظر رسیدن است.

اکراه او برای ستایش شکوه و عظمت هر یک از دستاوردهای خود بافت خاص و عجیبی دارد؛ تواضع این لیبرال آمریکایی، نه آنچنان که معروف است اما مانند ژست بسیار تمرین‌شده‌ای کاذب به نظر می‌آید! این تمایل در شما ایجاد می‌شود که در پاسخ بگویید «ببین، بیا این هم جایزه‌‌ات، بگیرش!» لحظه نادری که او اعتبار کسب می‌کند، با این استدلال که اقدام او باعث شد سیستم مالی آمریکا سریع‌تر از هر کشوری در تاریخ با شوک قابلِ توجهی بازگردد، انعکاس ناخوشایندی از غیرمعمولی‌بودن در بر دارد. ارزیابی شخصی او حتی درباره اولین تحریک آگاهی اجتماعی در سال‌های نوجوانی سخت است. او قضاوت بزرگسالان را درباره سیاست خودمحورانه خود ارزیابی می‌کند و به آن برچسب خودپسندانه و جدی می‌زند.

اوباما در کتابش از مردم قهرمان می‌سازد؛ او لطف تیم گیتنر هنگامِ آشفتگی‌های مالی و حمایت اصولی چاک هیگل از سیاست خارجی خود را روایت می‌کند. علاقه او به حلقه مشاوران نزدیک دوره اول خود -والری جارت، دیوید اکسلراد، دیوید پلوف، رابرت گیبس و رام امانوئل- روشن است و همان‌طور که فرهنگ کاری‌اش ایجاب می‌کند، به دنبال این نیست وقتی اوضاع به هم می‌خورد، دنبال قربانی باشد. او به این نکته هم اشاره می‌کند که نامه‌های مردم عادی آمریکا را نه فقط برای آگاهی از نگرانی‌های رأی‌دهندگان بلکه برای بالابردن روحیه خود و سرکوب تردیدهای خود می‌خواند. در آخرین روز جورج دبلیو بوش در کاخ سفید، اوباما از دیدن معترضان عصبانی است و فکر می‌کند اعتراض به مردی در ساعات پایانی ریاست‌جمهوری‌اش، «عاری از شرم و غیرضروری» است. او سریع این پاسخ را اضافه می‌کند که مطمئنا نفع شخصی در این موقعیت برایش وجود دارد، زیرا حالا در آستانه ریاست جمهوری است.

* برگرفته از نیویورک تایمز

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.