اولین دوره جایزه «لیلی» با هدف تمرکز بر بهترین رمانهای عاشقانه سال، سه سال پیش کارش را آغاز کرد و حالا به سال سوم رسیده. جایزه از همان سال کار خود را در سه بخش پی گرفت؛ بخش حرفهای، بخش نوقلم و بخش نگاه مخاطب که با آرای خوانندگان انتخاب میشد. در این گفتوگو سراغ متین غیاثمند رفتیم که با رمان «به تنهاییهای من دست نزن» یکی از نامزدهای امسال این جایزه است. برندگان این جایزه روز جمعه، 29 بهمنماه اعلام خواهند شد.
متین غیاثمند
تولد: ۱۳۶۸
آثار: مجموعه ترانه شبهای تنهایی، لذت انتقام، دوباره نگاهم کن، به تنهاییهای من دست نزن
رمان «به تنهاییهای من دست نزن» با شوک وحشتناکی شروع میشود که تعلیق خیلی خوبی هم دارد؛ گم شدن یک بچه. من بهسرعت میخواندم تا ببینم ماجرا به کجا میرود و این نقطه قوت خیلی خوبی برای رمان است. چطور شد از این ایده شروع کردید؟
ایده این داستان از یک تیتر خبری شروع شد. گم شدن یک بچه در جاده چالوس و هرگز پیدا نشدنش. زمان گذراندنِ دوره کارورزی در یکی از کلینیکهای شهر ساری برای یک تحقیق میدانی، سری به یکی از سایتهای معتبر زدم و جستوجوی اینترنتیام رسید به یک تیتر خبری که میگفت فرزندی در مسافرت گم شده، اما چند سال گذشته و هنوز خبری از کودک گمشده نیست. پدر خانواده میگفت هنوز هم که هنوز است، سر هر چهارراه چشم میچرخانم شاید پسرم را ببینم که شده دستفروش، کودک کار… اینکه هنوز نتوانستهاند یک شب راحت بخوابند و زندگیشان از همان روز که فرزندشان گم شده، دچار یک استپ مزمن شده. پدر آرزو میکرد کاش لااقل خبر مرگ فرزندش برسد که بتواند سر قبرش گریه کند و بداند او مرده، اما در ناامنی روحی و جانی به سر نمیبرد. ایده این داستان از اینجا به ذهنم رسید که گم شدن فرزند چه آسیبهایی برای سایر افراد خانواده دارد و دوست داشتم به آسیبشناسی خانواده در این بحران اهمیت بیشتری داده باشم.
چرا در این رمان با چند زاویهدید ماجرا را پیش میبردید؟
دلیل انتخاب چند راوی، شناخت شخصیتها بر اساس افکار، واکنشها، گذشتهای که داشتهاند و تصمیماتی که با توجه به لحظهای که در آن هستند میگیرند، توسط خود مخاطب بود، نه منِ نویسنده که عقاید شخصیام را برای قضاوت برای مخاطب دیکته کنم. بحرانهای قصه، توسط شخصیتها، نه یک شخصیت خاص، مورد قضاوت و حلوفصل قرار گرفتهاند و آزادی مخاطب برای درست و غلط بودن تصمیمات افراد توی قصه، مهمترین بخش طرح داستان از زبان سه راوی اصلی قصه از نظر منِ نویسنده است.
دوست نداشتم رمانتان به آن شکل تمام شود. خودتان چطور؟ به نظرتان بهتر نبود کمی شیرینتر تمام شود؟
ژانر کتاب کاملا اجتماعی بود و اتفاقی که در روزمره و واقعیت با آن روبهرو میشویم. نه گم شدن بچه و آسیبهای وارد شده به او مسألهای است که بهراحتی برای هر کسی قابل هضم باشد، نه خیانت و آسیبهای اجتماعی وارده به نزدیکان فرد. با توجه به نوع شخصیتپردازی و حفظ شأن و شخصیت زن در اجتماع، اگر بخششی برای فرد خاطی که در بحرانیترین لحظات زندگیاش، بهجای التیام زخمها، نمک رویش پاشیده در نظر گرفته میشد، ارزشهای یک زن بیبروبرگرد زیر سوال میرفت و این دقیقا اتفاقی است که در واقعیت هم با آن روبهرو هستیم و در تلاشیم با آگاهسازی زنان، جلوی این اتفاق را بگیریم.
وقتی مردان میخواهند ذهنیت یک زن را روایت کنند، شاید نتوانند به اندازه خانمهای نویسنده در این کار توانمند باشند. خانمهای قصهنویس هم با همین دشواری دست و پنجه نرم میکنند. من گمان کردم اینجا کمی مرد داستان شما، شبیه به خانمها فکر میکند؛ بهخصوص درباره خیانت. شاید عذاب وجدانی که برای این مرد تعریف کردید، کمی زیاد از حد بود. چقدر این گفته را قبول دارید؟
نگاه زنها به مقوله خیانت با نگاه مردها بسیار متفاوت است. زنها تا از زندگی ناامید نشوند، تا دیگر مردشان را نخواهند، خیانت را انتخاب نمیکنند، اما نوع نگاه مرد به این مقوله شامل تنوعطلبی، نگاه حقبهجانب، تفریحهای زودگذر و مسائلی از این قبیل با حفظ زندگی مشترک است که البته در اکثر مواردی که مردها خیانت میکنند، صادق است، نه همه. با توجه به اینکه مرد قصه، شخصی خانوادهدوست است و تمام عمرش سرپرست زندگی مادرش بوده و با توجه به شرایط خانوادگی همسرش، همیشه نقش حامی را بازی کرده، عذاب وجدان خیانت برایش کمی بیشتر از سایر مردهایی که خیانت میکنند، خواهد بود. همانطور که در وجودش میداند در حال اشتباه است، اما باز هم در رفتار و عمل اشتباهش را با توجیه تکرار میکند. در تمام داستان تلاش میکردم با نگاهی مردانه به این اتفاق، احساسات و رفتار مرد را با کلمات روی کاغذ بیاورم و امیدوارم که با تحقیقات روانشناسی و موقعیتشناسی فردی مرد قصه، در این زمینه موفق عمل کرده باشم.