تولد عباس در «بهشت توک مزرعه»

گزارش «شهروندآنلاین» از مراسم یادبود و تولد «کیارستمی» در لواسان

تولد، عباس کیارستمی در حالی بر سر مزار او برگزار شد که پای چهره های شناخته شده و سلبریتی ها در میان نبود.

به گزارش خبرنگار شهروند آنلاین جمعیت غریبه‌ای که هیچ‌کس بغل‌دستی خودش را هم نمی‌شناخت، در ششمین سال از دست دادن عباس کیارستمی، آن هم در عصر روز پنجشنبه، صحنه عجیبی از حضور زنان و مردانی را خلق کرد تا نشان دهد آثار و تفکر یک هنرمند حتی ۶ سال بعد از مرگ او هم در ذهن مردم باقی است؛ گردهمایی مردمی که از یک پوستر طراحی‌شده در شبکه‌های اجتماعی شکل گرفت، آن هم در عصر شلوغ‌ترین روز هفته. عقربه‌ها ساعت ۶ عصر روز پنجشنبه را نشان می‌داد که مردم کم‌کم وارد قبرستان توک مزرعه در لواسان شدند؛ جمعیتی با لباس‌های رسمی، غیر رسمی، مشکی، رنگی، از هر سن و سال و گرایش، عقیده و نگاهی.

در عصر پنجشنبه‌ای که گذشت، بر سر مزار عباس کیارستمی، خبری از هیچ سلبریتی‌ای نبود، ظاهرا برخی از آنان در مراسم بزرگداشت عباس کیارستمی که یک روز قبل در موزه سینما برای اهالی فرهنگ و هنر برگزار شده بود، شرکت کرده بودند. همین هم شد که مراسم یادبود روز تولد این کارگردان بزرگ، با حضور مردمی برگزار شد که شاید حتی کیارستمی را از نزدیک هم ندیده بودند. آنها با سنگ قبر و تخته‌شاسی‌هایی که کیارستمی را به تصویر کشیده بود، عکس یادگاری می‌گرفتند و به احترام او تا آخرین لحظه مراسم ‌ایستادند.

هر لحظه بر تعداد جمعیتی که وارد قبرستان توک مزرعه می‌شدند، افزوده می‌شد و همزمان، موزیک ملایم و حزن‌انگیزی در مقدمه سخنان عباس کیارستمی از بلندگو پخش می‌شد: «عکاسی منظره یا طبیعت چیزی نبود که از ابتدا مورد علاقه من باشد. علاقه من بیشتر وقت گذراندن در طبیعت بود و تماشای مناظر، ولی گاهی می‌شد که منظره‌ای در یک نور خارق‌العاده، خیلی زیبا و شگفت‌انگیز بود که حقیقتا تحمل تماشای آن به تنهایی دشوار بود. این بود که یک دوربین ساده عکاسی وسیله‌ای شد برای ثبت پاره‌ای از این لحظات و ترسیم کردن آن به شکل کنسروی از طبیعت برای دوستانی که فرصت استفاده و بودن در طبیعت را ندارند. سوژه یا موضوع «جاده» یا «راه» در عکس‌های من، می‌توانم بگویم که از همان ابتدا به ذهنم رسید، اما نمی‌دانم چرا؟ چرا راه؟ فقط یک روز متوجه شدم در عکس‌هایی که به صورت پراکنده گرفته بودم در طول ۲۵ سال، متجاوز از هزار عکس جاده، راه و کوره‌راه ثبت شده بود. دلیل یا ریشه هر انتخابی را به نظرم می‌باید در کودکی جست‌وجو کرد. گیر من هم در راه‌ها می‌باید در همین باشد، چون به‌طور ناخودآگاه در قالب فیلم‌ها هم راه‌ها و کوره‌راه‌ها، حضوری مستمر و چشمگیر داشتند. آنچه مسلم است این راه‌ها یک حافظه تاریخی به همراه خودشان دارند؛ از تکاپو‌های بسیار برای گذراندن زندگی که می‌تواند عاطفی باشد یا در جست‌وجوی لقمه‌ای نان که این همه خطوط در هم و بر هم روی پوسته زمین طراحی شده یا طراحی کردند.

سوژه یا موضوع «جاده» یا «راه» در عکس‌های من، می‌توانم بگویم که از همان ابتدا به ذهنم رسید، اما نمی‌دانم چرا؟ چرا راه؟ فقط یک روز متوجه شدم در عکس‌هایی که به صورت پراکنده گرفته بودم در طول ۲۵ سال، متجاوز از هزار عکس جاده، راه و کوره‌راه ثبت شده بود. دلیل یا ریشه هر انتخابی را به نظرم می‌باید در کودکی جست‌وجو کرد. گیر من هم در راه‌ها می‌باید در همین باشد

بی‌دلیل نیست که سوژه راه همیشه مورد توجه شاعران و نویسندگان بوده؛ در ادبیات و شعر کهن فارسی نمونه‌های بسیاری است و در شعر امروز، در هایکو‌های ژاپنی؛ برای سهراب، شاعر معاصر، جاده یعنی غربت، باد، آواز، مسافر و کمی میل به خواب. مثل نور ماه تابیده بر کوره‌راهی که قصد عبور ندارد. کوره‌راهی می‌پیمایم به سختی بی‌مقصد. یا در هر گذر چندین رهگذر به آرامی با شتاب از سویی به سویی. مردد ‌ایستاده‌ام بر سر دوراهی، تنها راهی که می‌شناسم راه بازگشت است. می‌دانستم سرانجام روزی از این راه خواهم گذشت، نمی‌دانستم اما که دیروز امروز خواهد بود.»

بعد از پخش سخنانی از کیارستمی، علی مغازه‌ای، یکی از هنرجویان و متولیان برگزاری مراسم یادبود این کارگردان، میکروفن را به دست گرفت، از مردم برای اینکه در این روز گرم تابستانی به خاطر عباس کیارستمی خودشان را به قبرستان لواسان رسانده بودند، تشکر کرد و گفت: «ممنون از اینکه لطف کردید و به‌ زعم من، به این بهشتی که آقای کیارستمی در آن آرمیده است، آمدید. افتخار داشتیم هر سال ۱۴ تیرماه، در اینجا با حضور اهالی سینما گرد هم بیاییم، ولی در چند سال گذشته صحبت‌مان به این سمت رفته بود که به بهانه تولد عباس کیارستمی یاد او را گرامی بداریم. در نهایت امسال به این نتیجه رسیدیم و همین هم شد که دیروز یک‌سری از دوستان و شاگردان اینجا بودند و جمع خصوصی‌تری بود و امروز هم با حضور مردم این مراسم برگزار می‌شود.»

در ادامه بعد از سخنرانی مغازه‌ای، گروه موسیقی، در حالی که شعله شمع‌های روی سنگ قبر عباس کیارستمی به رقص درآمده‌ بودند، با تار و تنبور، موسیقی حزن‌انگیزی نواختند. بعد از پایان این اجرا، تنها میهمان شناخته‌شده در بین جمعیت، علی‌اکبر شکارچی نوازنده کمانچه، آهنگساز و استاد موسیقی سنتی و موسیقی لری پشت میکروفن رفت و بعد از سخنانی کوتاه، با موسیقی بی‌کلامی که از حنجره‌اش بیرون می‌آمد، به این مراسم روح تازه‌ای بخشید. او سخنانش را در وصف کیارستمی با بیتی شعر آغاز کرد: «کسی کز عشق خالی شد فسرده‌ست/ گرش صد جان بود بی‌عشق مرده‌ست. نیازی به گفتن نیست، استاد کیارستمی داغ عشقی را بر پیشانی داشت و من به یاد این استاد دو موسیقی بی‌کلام را می‌خوانم. موسیقی پرسوزی که در مراسم دخترانی که می‌خواهند به خانه بخت بروند، می‌خوانند.»

 در چند سال گذشته صحبت‌مان به این سمت رفته بود که به بهانه تولد عباس کیارستمی یاد او را گرامی بداریم. در نهایت امسال به این نتیجه رسیدیم و همین هم شد که دیروز یک‌سری از دوستان و شاگردان اینجا بودند و جمع خصوصی‌تری بود و امروز هم با حضور مردم این مراسم برگزار می‌شود.

در این میان هنوز هم رفته‌رفته بر تعداد جمعیتی که دور مزار عباس کیارستمی حلقه زدند، افزوده می‌شد. بعد از پایان اجرای استاد شکارچی، مغازه‌ای دوباره پشت میکروفن رفت و در انتهای مراسم از مردم خواست دور سنگ قبر عباس کیارستمی حلقه بزنند. آخرین تصویر، جمعیتی را نشان می‌داد که اگرچه با هم غریبه‌اند اما یک انسان و هنرش آنها را با هم پیوند ‌زده است؛ «عباس کیارستمی» که اگرچه دیگر در بین ما نیست، اما تصویر عصر روز پنجشنبه، جمعیت دویست‌نفره‌ای از مردم عادی را نشان می‌داد که در انتهای قبرستان توک مزرعه، روی شیب زمینی که به سمت سنگ قبرش کشیده شده بود، عکس یادگاری گرفتند و از همان جاده‌ای که آمده بودند، به خانه‌هایشان برگشتند.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.