زنی که کلیشه‌ها را به چالش کشید

گفت‌وگو با جازمین دارزنیک، نویسنده ایرانی-آمریکایی رمان «ترانه مرغ اسیر» که درباره زندگی فروغ فرخزاد است

جازمین درزنیک: میخواستم صدای خاصی بشنوم – یک زن و یک ایرانی – که در آن میتوانستم خودم را ببینم. فروغ درباره میل، درد و شجاعت نوشت. خواندن او برای من مثل وحی بود. وجود شعرهای فروغ کلیشه را به چالش میکشد

یاسر نوروزی_شهروندآنلاین؛ یاسمین درزنیک یا جازمین دارزنیک، نویسنده ایرانی-آمریکایی که در ایران به دنیا آمده است، مدرک کارشناسی خود را در سال 1994 از دانشگاه کالیفرنیا گرفت و پس از آن در کالج حقوق هستینگز کالیفرنیا مشغول به تحصیل شد. دارزنیک مدرک دکترای خود را در سال 2008 در رشته‌ ادبیات انگلیسی از دانشگاه پرینستون و مدرک کارشناسی ارشد هنرهای زیبا را از کالج بنینگتون در سال 2014 دریافت کرد. او می‌گوید: «”دختر خوب: زندگی پنهان مادرم”، اولین کتاب من است، درواقع نوعی خاطره‌نگاری است که در آن به زندگی مادرم پرداختم؛ کسی که ملیتی ایرانی دارد و الان دقیقاً در همان سن‌وسالی است که اگر فروغ زنده بود. کسی که در 13 سالگی ازدواج کرد و برای اینکه بتواند طلاق بگیرد، چاره‌ای نداشت جز اینکه از فرزندش دست بکشد. این واقعیات را مادرم برای دهه‌ها مانند یک راز پنهان می‌کرد و من به طور اتفاقی متوجه آن‌ها شدم. علاوه بر صحبت‌هایی که با اقوام و خانواده‌ام داشتم، تحقیقات گسترده‌ای برای نوشتن آن کتاب انجام دادم که نزدیک به چهار سال طول کشید. این تحقیقات برای به تصویر کشیدن فضایی ضرورت داشت که مدرنیته در پس زمان ناپدیدش کرده بود.» رمان «دختر خوب: زندگی پنهان مادرم» جازمین را به جهان ادبیات معرفی کرد که سوای قرارگرفتن در میان کتاب‌های پرفروش نیویورک‌تایمز، به سیزده زبان ترجمه شد و موفقیت‌های متعددی از جمله جایزه ویلیام سارویان و کتاب برتر کتابخانه ویرجینیا را از آن خود کرد. «دختر خوب: زندگی پنهان مادرم» با ترجمه محمدعلی مهمان‌نوازان از سوی انتشارات «مروارید» در ایران چاپ شده است. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگویی است با یاسمین درزنیک درباره این رمان، رابطه او و فروغ و سرنوشت خاموش زنان ایرانی.

برای افرادی که با فروغ فرخزاد آشنایی ندارند، می‌توانید خلاصه‌ای مختصر از اینکه او که بوده و به عنوان یک هنرمند چه کرده است، بگویید؟
فروغ فرخزاد در طی دهه‌های 40 و 50 در تهران بزرگ شد، اولین زنی بود که بدون حمایت و همراهی یک مرد از برچسب «شاعر» فراتر رفت. بیشتر از بیست سال نداشت که شعر «گناه» را نوشت؛ شعری صریح و جسورانه که در سال 1955 منتشر شد. پنج کتاب شعر او اعتبارش را به عنوان یک شورشی و صدایی قدرتمند برای حقوق زنان و عدالت اجتماعی تقویت کرد. خواندن شعرهای او بیشتر از نیم قرن پس از نخستین بار سرودنشان، هنوز هم تجربه خارق‌العاده‌ای است: موضوعشان جسورانه، زبان آنها بدون محدودیت است و دیدگاهی صریح دارد. فروغ فرخزاد بیشتر از هر نویسنده دیگری به زنان ایرانی اجازه داد جسور، خشمگین، بی‌پروا و شوخ‌طبع باشند. از او همچنان در ایران به عنوان یک سمبل یاد می‌شود؛ یکی از بانفوذترین زنان در تاریخ کشور.
چرا داستان او برای شما انقدر جذاب است؟
هر چه بیشتر می‌نویسم، بیشتر به این باور می‌رسم که داستان‌ها ما را انتخاب می‌کنند، نه برعکس، و این که کار ما فقط ساختن آنها نیست بلکه آنها از طریق ما گفته می‌شوند. هنر، اگر هنر باشد، تمایل دارد راه خودش را طی کند و به قول تئودور روتکه، ما با رفتن به جایی که باید برویم، یاد می‌گیریم. نوشتن داستان فروغ برای من جایی شکل گرفت که برای درک ایران و نیروهای انقلابی باید به آنجا می‌رفتم.
چرا به جای اینکه زندگی او را در قالب زندگی‌نامه بیاورید، به سمت رمان رفتید؟
نوشتن زندگی‌نامه حداقل برای من غیرممکن بود. با توجه به تاریخ پر فراز و نشیب ایران و پیچیدگی‌های مداوم آن، خیلی از داستان‌ها دفن یا پنهان شدند. داستان فروغ هم یکی از آنهاست. به او نزدیک شدم و دیدم او بیشتر یک اسطوره است تا یک زن. چیزهای زیادی درباره او ناشناخته و شاید حتی غیر قابل شناخت است. وقتی او درگذشت، نوشته‌ها و نامه‌هایش از بین رفت، چون نزدیکان او احتیاط می‌کردند و تنها در بعضی موارد مطالبی باقی مانده بود. به عنوان یک داستان‌نویس، همه اینها به دردم می‌خورد چون راه را برای تخیل من باز می‌کرد.
می‌توانید مواردی را مثال بزنید که تحقیقات شما نتوانسته نشان دهد یا باید در رمان جبران کنید؟ چطور توانستید آن صحنه‌ها یا شخصیت‌ها را تصور کنید؟
«ترانه پرنده اسیر» با صحنه‌ای آغاز می‌شود که در آن فروغ پانزده ساله با آزمایشی عجیب روی خودش، نتایج آسیب‌زا و فاجعه باری را تجربه می‌کند. نمی‌دانستم که فروغ تاکنون چنین آزمایشی را پشت سر گذاشته است یا خیر، اما با سایر حقایقی که توانستم درباره او و به طور گسترده‌تر، درباره زنان جوان هم‌نسل او کشف کنم، همخوانی دارد. هرچه بیشتر به آن فکر می‌کردم، فقدان هرگونه مدرکی فقط احتمال تجربه چنین چیزی را تقویت می‌کرد. این دقیقاً همان نوع داستانی است که ممکن است سرکوب شود، و همچنین نوعی تجربه است که می‌تواند پارگی دراماتیک رخ داده در زندگی او را، هنگامی که شانزده ساله شد، توضیح بدهد.
درباره زنی (یا گروهی از زنان) از گذشته بگویید که در نوشتن برای شما الهام‌بخش بودند.
وقتی خانواده‌ام در اواخر دهه 1970 از ایران گریختند، مادرم کتاب شعر شاعر ایرانی فروغ فرخزاد را قاچاقی آورده بود. فروغ، همانطور که در ایران شناخته شده است، خیلی روی من تأثیر گذاشت. ایران شعر سنتی غنی دارد، اما بیشتر شاعرانی که از آنها یاد و تجلیل می‌شود، مرد بودند. فروغ، در حال نوشتن شعرهایی بود که عمیقاً مسائلی مبنی بر معنای زن در فرهنگ خود را مطرح می‌کرد؛ تنها ارائه این فرهنگ به روشی انسان‌شناسانه نبود، بلکه او شما را درگیر زندگی واقعی‌اش می‌کرد. در بیست سالگی شعرهایی که اغلب به آنها بازگشتم، اشعار عاشقانه او بودند. من پلات را در دانشگاه بلعیده بودم، اما می‌خواستم صدای خاصی بشنوم – یک زن و یک ایرانی – که در آن می‌توانستم خودم را ببینم. فروغ درباره میل، درد و شجاعت نوشت. خواندن او برای من مثل وحی بود. وجود شعرهای فروغ کلیشه را به چالش می‌کشد، آن زمان خیلی شایع بود و هنوز هم همینطور است، زنان ایرانی قربانی سرنوشتی خاموش بودند. آن اشعار مرا نجات داد. آنها هنوز هم برای من همینطور هستند.
به نظر شما چه چیزی در تحقیق درباره زنان تاریخ‌ساز، چالش‌برانگیزتر یا هیجان‌انگیزتر است؟
خیلی ناامیدکننده است، و حتی نیازی به عصبانیت نیست، که دائماً در پرونده‌های تاریخی درباره زنان با شکاف‌های گسترده‌ای روبرو می‌شوید، و فقط این مطرح نیست که از داستان‌های آنها غفلت می‌شود، بلکه اغلب تلاشی عمدی و مداوم برای پاک کردن آنها از تاریخ جریان دارد. درباره فروغ، این پاک شدن از طریق سکوت خانواده و همسرش درباره زندگی او و همچنین ده‌ها سال سانسور دولتی بر کار او رخ داد. با این حال، دقیقاً همین شکاف‌ها هستند که به نوشتن من نیرو می‌دهند. اگر بایگانی گسترده‌تری در دسترس من بود، شک داشتم رمانی درباره او می‌نوشتم. احتمالاً درباره زندگی او سوالات کمتر و درباره روشن کردن داستان او هم احساس اضطراب کمتری داشتم.
تصور کنید می‌توانید دو زن از دوره‌های مختلف تاریخی را در مکالمه‌ای روبروی هم قرار بدهید. چه افرادی را انتخاب می‌کنید؟
سوالی گیج‌کننده است. در حالی که تمام داستان‌های تاریخی من کاملاً در گذشته و بدون خط داستانی معاصر تنظیم شده است، فکر نمی‌کنم بتوانم از انتخاب امروز به عنوان یکی از دو دوره تاریخی برای ارتباط با این سوال فرضی جلوگیری کنم. روزی نمی‌گذرد که فکر نکنم در چه زمان ترسناک و مهمی زندگی می‌کنیم. من تمایل دارم کسی را از یک زمان آشفته گذشته به لحظه‌ای که اکنون در آن هستیم متصل کنم. فکر می‌کنم سارا روزتا واکمن را انتخاب می‌کنم، یکی از زنانی که خود را در قالب یک مرد جا زد، لباس مبدل پوشید و برای آمریکا در جنگ داخلی جنگید. انجام این کار غیرقابل تصور و تکان‌دهنده بود. اما برداشتن آن جهش با توجه به اینکه کشور، جامعه و جهان او از هم پاشیده شده بود، برای او قطعاً مهم بوده. می‌توانستم او را با اما گونزالس، یکی از بازماندگان تیراندازی در دبیرستان مارجوری استونمن داگلاس، که در کانون توجهات ملی قرار گرفته بود و در بحث و گفتگو پیرامون مشکل آمریکا و خشونت با اسلحه مشارکت داشت، روبرو کنم.
برگرفته از نشریه مک‌آلیستر

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.